مردم هیچ سرزمینی یا هیچ فرهنگی بدون همبستگی ملی پابرجا نمیمانند. پس از مشروطه و در دوران رضاشاه این نوع همبستگی در شکل جدیدی از کشورداری که به مقتضیات جهان مدرن سازگاری داشت، در شُرف تکوین بود. هنگامی که سخن از همبستگی ملی ست، محتوای «ملی» اصل بوده و همه عناصر عقیدتی، دینی، قومی و آیین و..... را در بر میگیرد و همه در چتر همین «ملی» جای میگیرند. چتر ملی اساس یک جامعه زنده است که میتواند جامعه را از اضمحلال و فروپاشی محافظت کند. هر کجا که عنصر ارزشی دین بر وجه ملیِ یک فرهنگ یا یک جامعه تفوق یافت فاجعه ملی رخ داد. ایران حکومت اسلامی که منادی اتحاد اسلامی بوده نمونه یک فاجعه بزرگ ملی برای ایران و ایرانی بوده.
حکومت جمهوری اسلامی در تلاش چهل ساله برای تعمیم ارزشهای اسلام بر شئون زندگی مردم و موفقیت قاطع در این زمینه، باعث پارگی این چتر شد و بر همبستگی ملی این سرمایه ملی ایرانی، بطوری و به میزانی خدشه وارد کرد که ما اکنون بر لبه پرتگاه فاجعه ملی ایستادهایم. این موقعیت اسفبار و نفس گیرِ تحمیل و تحمل شده و حضور و اراده فعال حمایتی یا حداقل بی تفاوتی نسبت به مسببین این فاجعه بزرگ، که اینها خار مغیلانند در راه باززایی همبستگی ملی، امید به چنین باززایی را به یأس مبدل کرده است. پس از چهل سال از این فاجعه، هنوز با ارادهای همگانی و ملی فرسنگها فاصله داریم.
تبعات دیگر فاجعه ملی، خیز برداشتن فرقه گرایی این نماد ارزشی جاخوش کرده در فرهنگ رفتاری ما بوده که از سوی این نظام دینی با شدت و جدیت تقویت شده و امکان میدان داریاش را فراهم میکند. اینطور بگویم میان اِعمال قدرت بی شائبه حکومت اسلامی بر آحاد جامعه و تشتت همبستگی ملی که مولود فرقه گرایی ست، ارتباط تنگاتنگ وجود دارد. اگر از فرقه گرایی، حکومت اسلامی بیشترین نفع را بُرده و ادامه حیات خود را تداوم بخشیده پس به چه دلیل بدان دامن نزند و در راه شکل گیری آلترناتیو ممانعت ایجاد نکند؟
در چنین وضعیت، شکلگیری گروها و اتحادهای سیاسی در میان ایرانیان اگر بخواهد در چهارچوب قرارها و قراردادهای حزبی عمل کند (که متأسفانه همینطور است و نمونهاش جمهوری خواهان ایران هستند) آگاه و ناآگاه نظام اسلامی را از زیر ضرب یک آلترناتیو مبتنی بر همبستگی ملی و سکولار و ضامن آزادی، خارج کرده که نتیجه حداقلیاش در همین وضعیت ماندن است. حزبی عمل کردن و تحزب گرایی در جامعهای باز و آزاد ممکن میشود نه در جامعه متکی بر سرنیزه «امر بمعروف و نهی از منکر». در جامعه و حاکمیت «امر بمعروف و نهی از منکر»، به دلیل اینکه میخواهد امر و نهی کند نمیگذارد تا فضا و مجالی برای تنفس حزب و کار حزبی بوجود آید. بنابراین جامعهای خالی از این فضا و مجال معنایش این است که شلاق استبداد دینی حکم میراند و به همین دلیل بایست در فکر ایجاد یک آلترناتیو سکولار بود تا تشکیل حزبهای بی خاصیت. متأسفانه گستردگی دامنه نفوذ سیاسی جمهوری اسلامی بر گروهای سیاسی و همچنین فرقه گرایی حاکم بر خودِ گروها عواملی هستند که آنها را در چهارچوب کار حزبی منفعلانه نگه میدارد. تصمیم به سبک کارهای حزبی در موقعیت حاکمیت بلامنازع دین که فاجعه ملی آفریده و همچنان تداوم دارد کمترین تأثیر در بازسازی همبستگی ملی بعنوان اساس یک جامعه پویا و زنده، ندارد. آهن جمهوری اسلامی پتک همبستگی ملی میخواهد نه چکش حزبی.
فرایند «اتحاد جمهوری خواهان ایران» با سابقه هشت همایش و پانزده سال فعالیت نه تنها هیچ برآیندی نداشت بلکه تازه کسانی در آن از نیاز جامعه ایران به امثال قاسم سلیمانی یاوگویی میکنند که بقول ما مازندرانی ها؛ خر خندهاش میگیرد بُز عطسه. اگر از این نابغههای یاوه گو بگذریم، عجیب مینماید که برای هیچیک از شرکت کنندگان در همایش پرسش در این رابطه مطرح نشد تا معلوم گردد این کدام جامعه است که نیاز به آزادی جنایتکار جنگی و تروریست دارد جامعه جمهوری اسلامی یا جامعه باز و آزاد؟ اگر منظور جامعه جمهوری اسلامی ست، این که دیگر زحمت و نبوغ نمیخواست تا ظهور چنین فردی بر وی تأئید و تأکید شود! وی حی و حاضر حضور داشته و هم اکنون مشغول تک تیراندازی فراگرفته از محضر پوتین قرآن بدستِ خر رنگ کن، در عراق است. و اگر پنداشتید امثال این فرد تروریست و جنایتکار نیاز جامعه آزاد در قالب حق آزادی بیان است، باید گفت این دست و دلبازی را از تجربه ضد امپریالیستی و ضد اسرائیلی خود آموختهاید و نه تجربه آزادی بیان، که این دومی کمترین حقِ آزادی برای جنایت و جنایتکار را در جامعه نفی کرده و نمیتواند جنایت علیه بشریت و جنایتکاران نظیر قاسم سلیمانی را به رسمیت شناسد و برایش حق آزادی قائل شود بعکس، جنایتکاری همچو وی به دست عدالت سپرده میشود.
باری، «اتحاد جمهوری خواهان ایران» چه آگاه و چه ناآگاه در تداوم فاجعه ملی ایرانی به اندازه وزن خود نقش دارد آنگاه که پرهیز میکند در کمک به ترمیم گسست چهل ساله همبستگی ملی. همبستگی ملی متشکل از همه گروهای اجتماعی، دینی، قومی و سیاسی در قالب چپ، راست و میانه است. و هیچ رقابتی میانشان وجود ندارد و صرفأ، نیروی مشترک تأمین کننده و محافظ منافع و مصالح ملی هستند. رقابت صرفاً در کار حزبی و در جامعهای آزاد امکان و صورت میپذیرد؛ پس «فکر نان همبستگی ملی کنید که خربزه کار حزبی در شرایط استبداد دینی، آب است».
نیکروز اعظمی