تبادل زندانی بین ایران و آمریکا به خودی خود هیچ اهمیتی ندارد، اما آنچه این تبادل را مهم میکند، اظهارات دونالد ترامپ در این باره است. ترامپ در این مورد از ایران به دلیل "مذاکرهای بسیار منصفانه" تشکر کرده و در آخر هم گفته است: "دیدید که ما میتوانیم با هم به توافق برسیم."
در واقع اهمیت سخنان ترامپ هم به زمانِ بیانِ آنها برمیگردد.
پس از یک هفته اعتراضهای خونین خیابانی در ایران، مقامهای رسمی آمریکا از جمله شخص ترامپ کارزار تبلیغاتی سنگینی را برای انزوای سیاسی جمهوری اسلامی در سطح بینالمللی به راه انداختند، کارزاری که از یک سو سبب شد بنیامین نتانیاهو نخست وزیر دولت انتقالی اسرائیل برای دیدار با مایک پمپئو وزیر خارجۀ ایالات متحده، سراسیمه به لیسبون برود تا او را نسبت به آماده بودن شرایط داخلی ایران برای کشیدن فرش از زیر پای نظام جمهوری اسلامی متقاعد کند و از سوی دیگر، بخشی از نیروهای مدافع براندازی حکومت ایران در خارج از کشور را دلگرم کرد که دولت ترامپ استراتژی "تغییر رفتار" ایران را به سمت استراتژی "تغییر رژیم" به چرخش در آورده است.
درست اما در وسط این داستان، ترامپ از جمهوری اسلامی تشکر کرد و باز بودن راه توافق را به یاد آورد.
با این حساب، میتوان گفت که اعتراضهای خیابانی و تلفات بیسابقۀ آن، گرچه ابزار مناسبی برای تشدید فشار حداکثری علیه جمهوری اسلامی در اختیار واشنگتن قرار داده اما
تا این لحظه تأثیری بر راهبرد کلان آن در برابر تهران به وجود نیاورده است.
تا اینجا اما ماجرا مربوط به یک طرف قضیه است. مسئلۀ اصلی این است که آیا اعتراضهای آبان ماه بر طرف دیگر قضیه یعنی جمهوری اسلامی هم اثر گذاشته است؟
به نظرم مقامهای جمهوری اسلامی از رویدادهای آبان ماه به کلی غافلگیر شدند. آنها انتظار واکنشی چنان گسترده و خشم آلود بخصوص در مناطق حاشیهای و محرومتر جامعه را نداشتند و از همین رو، به رغم سیاست اعلام شدۀ خود مبنی بر "عدم شهیدسازی" از معترضان، با سراسیمگی در این ورطه گرفتار شدند.
این ماجرا قاعدتاً بر دستگاه محاسباتی آنها اثر میگذارد. پیش از آن، برخی اتاقهای فکرِ حکومت، تصویری از میزان تابآوری مردم در مقابل تحریمهای گستردۀ ایالات متحدۀ آمریکا به دست داده بودند که آن تصویر در ناآرامیهای خیابانی اخیر به کلی مخدوش شد. طبعاً باید برای تصمیمگران نظام جمهوری اسلامی روشن شده باشد که بسیاری از مردم بخصوص اقشار فقیر جامعه طاقت این همه فشار و سختی برای گذران زندگی حداقلی را ندارند و منتظر بهانهای برای خالی کردن خشم خود درکوچه و خیابان هستند.
احتمالاً نیروهای تندروتر در جناح حاکم، همچنان از توان امنیتی حکومت برای سرکوب این نوع اعتراضها در جهت توجیه استمرارِ دستگاه محاسباتی پیشین بهره خواهند گرفت، اما بسیار بعید است که برخی تصمیمگیران اصلی، به حفط وضع موجود از راه سرکوبِ صرف واقعاً علاقهای داشته باشند.
بر خلاف برخی تصورات رایج، جمهوری اسلامی بر وجه مشروعیتِ حقوقی نظام سیاسی حتی در قالب صوری آن، در کنار معرفی خود به عنوان نمایندۀ محرومان دنیای اسلام، بینهایت حساس است و رفتارِ مسبّبِ تضییع این دو مورد را نوعی کابوس تلقی میکند.
از این رو، بازاندیشی در دستگاه محاسباتی پیشین، به صورت امری اجتنابناپذیر در آمده است؛ اما آیا در این بازاندیشی، مجموعۀ مخاطراتِ گشودن راه مذاکره با آمریکا برای نظام سیاسی به منظور کاهش تحریمها، کم هزینهتر از مسدود بودن این راه ارزیابی خواهد شد؟ این نکتهای است که به نظرم پشت پردۀ سیاست جمهوری اسلامی را این روزها سخت به خود مشغول کرده است. خروجی چنین بحثهایی چه خواهد بود؟ در این مرحله نیازی به پاسخ نیست اما روشن است که هر فرد و گروه و قشر و طبقه و کشوری با نگرانی مخصوص از نوع منافع خود، چشم به راه این خروجی نشسته است!