همه قرائن و موضعگیریها نشان میدهند که اگر تردیدهایی در میان مدعیان اصلاحطلبی در ایران در باب رقابت و مشارکت در بیعت ۹۸ (در ایران انتخابات وجود ندارد) وجود داشت، بعد از اعتراضات آبان این تردیدها رفع شده است و میخواهند با قوت هرچه تمام، در این ماجرا شرکت کنند. دیگر نه شرط و شروطی برای شرکت دارند (مثل رد شدن برخی از نامزدهایشان از صافی تنگ شورای نگهبان)، و نه از این که مشارکتکنندگان، آنها را نادیده بگیرند، نگرانند. آنها میدانند که منافعشان توسط نظام تامین میشود، نه مردم. البته چون میدانند که مشارکت بالا نخواهد بود، نگران عدم کسب کرسیهای مجلس هستند. بر این مبنا، چارهای جز تقرب به نظام از طریق مشارکت در بیعتها، یعنی همان جایی که نظام روی آنها حساب باز میکند، ندارند. در این شرایط، آنان چه راهبردهایی برای این کنش سیاسی خود در نظر دارند؟ انتظار دارند که از این مشارکت چه چیزی نصیب آنها شود؟
امتیاز دادن به رقیب
در بیعت ۹۴، اصلاحطلبان، هم برای فریب افکار عمومی در نشان دادن پیروزی در بیعت (کسب اکثریت مجلس) و هم برای ابراز وفاداری به خامنهای و سپاه، حدود ۵۰ نفر از جناح مقابل را در فهرستهای خود قرار دادند. این تاکتیک، که در ابتدا به خاطر نامشهور بودن اکثر نامزدها برای افکار عمومی، کارکرد داشت، بلافاصله بعد از شکلگیری فراکسیونها و انتخاب رئیس مجلس، در معرض دید عموم قرار گرفت و بیش از پیش موجب رسوایی سیاسی آنان شد. به همین دلیل، آنها نتوانستند در مجلس دهم بروز جناحیِ خاصی داشته باشند. اگر این موضوع بار دیگر تکرار شود، موجب ریزش بیشتر آرای آنها خواهد شد.
نشانه این رخداد، از روزهای ثبتنام دیده میشود و همانهایی که بدون تعلق به جناح اصلاحطلبی و تحت عنوان «معتدل» در فهرست اصلاحطلبان قرارگرفتند (مثل بهروز نعمتی)، ثبت نام کردهاند و امید دارند در فهرست آنها باشند. البته تعدادی از اعضای این جناح منتقد این امتیاز دادن بودهاند، اما به همان دلیلی که این امر در بیعت ۹۴ انجام شد، در بیعت ۹۸ هم انجام خواهد شد؛ چون اصلاحطلبان نمیتوانند بدون همکاری با بخشی از اصولگرایان (که آنها را «اعتدالی» مینامند)، در رقابتهای سیاسی حاضر شوند. «کارگزاران» بهشدت خواهان این همکاری هستند. طنز سیاسی امروز ایران این است که جناحهای درون یک حکومت فاسد، خونخوار و ناکارآمد، خود را اصولگرا، اعتدالگرا و اصلاحطلب مینامند.
گرم کردن تنور
بعد از سرکوب آبان ۹۸، سران اصلاحطلبان با دعوت عمومی از همه فعالان سیاسی برای نامنویسی، تلاش دارند خونهای ریخته شده را با کشیده شدن صفها در مقابل حوزههای اخذ بیعت، بشویند. این سیاست، دقیقا مشابه سیاست هسته سخت نظام بوده است: آوردن قشر برخوردار از امتیازهای حکومت به عرصه خیابان، برای نمایش قدرت. اما اصلاحطلبان میخواهند این کار را بر سر صندوقها انجام دهند. اصلاحطلبان میدانند که حکومت در وضعیت بسیار دشواری قرار دارد و اگر در این وضعیت حامی آن باشند، بعدا پاداش خواهند گرفت، یا حداقل فشارها بر آنها کاهش خواهد یافت. ظاهرا آنها علی خامنهای را بعد از چهار دهه، هنوز نشناختهاند.
رهبران اصلاحطلب، از هر گروه و شاخه، در این دعوت حضور دارند. از کروبیِ در حصر تا خاتمی ممنوعالتصویر، و از مجاهدین انقلاب تا کارگزاران؛ البته بدون آن که برنامهای اصلاحی عرضه کنند. آنها فقط میخواهند نامشان مطرح باشد و بر کرسیهای قدرت تکیه زنند؛ بدون آن که وعدهای بدهند یا برنامهای ارائه کنند، چون میدانند که توانایی برآورده کردن آنها را ندارند. آنچه آنها به ایرانیان سالهاست بدهکارند، این است که روشن سازند، چرا بدون هیچ برنامه اصلاحی، خود را اصلاح طلب مینامند.
تصور اصلاحطلبان این است که پایگاه رای آنها در اعتراضات آبان ۹۸ فعال نبوده است و آنها ضرر چندانی از این رویدادها نکردهاند (شکوری راد). آنها کم درآمدها را پایگاه رای جناح مقابل دیدهاند و تصور میکنند که بر اثر کشته شدن معترضان، آرای جناح مقابل ریزش خواهد کرد. واقعیت چیز دیگری است. در بیعت آینده، رای هر دو جناح جمهوری اسلامی ریزش خواهد کرد؛ چون احتمال دارد که دستکم بخشی از معترضان، از بیعت کنندگان با هر دو جناح در بیعتهای قبلی بوده باشند. به همین دلیل، بخشی از چهرههای جناح اصلاحطلب دعوت خاتمی برای ثبت نام را لبیک نگفتند، چون میدانند که بیعت ۹۸ رونق چندانی نخواهد داشت. آنها متوجه شدهاند که تهیدستانی که به خاتمی و روحانی امید بستند تا شرایط را برای آنها بهبود بخشند، امروز مایوس هستند.
تقلیل سیاست به سیاستورزی زیر عبا و عمامه
این، کاری است که هر دو جناح چهل سال است انجام دادهاند و یک بار دیگر میخواهند آن را در بیعت ۹۸ تکرار کنند. آنها البته برای انحراف افکار عمومی وانمود میکنند که مستقل از روحانیون و بیت تصمیم میگیرند. هر دو جناح در این نکته توافق دارند که خیابان عرصه سیاستورزی نیست و اعتراضات خیابانی بینتیجه است، چون میخواهند تصمیمات را در پشت درهای بسته و بر اساس منافع و دغدغههای خود، با سیگنال مثبت پدرخواندهها بگیرند. از عرصه خیابان که بیرون برویم، چیز زیادی باقی نمیماند غیر از رهبران مافیایی که دارای منابع و ارتباطات لازم با بیت و سپاه و شورای نگهبان هستند؛ بدون آن که در بیرون و در فضای عمومی، از این ارتباطات و منابع سخنی بگویند. پدرخواندههای هر دو جناح، روحانیونی هستند که روی مواضع و سیاستها میتوانند روکش اسلامی بزنند و به خلایق عرضه کنند.
تایید سیاستهای گسترشطلبانه خامنهای
اکثر مدعیان اصلاحطلبی (جز رفسنجانی و کرباسچی) در یک دوره در برابر سیاست گسترشطلبی نظام و جاهطلبیهای خامنهای و فرماندهان سپاه، سکوت میکردند. اما در ماههای قبل از بیعت ۹۸، با صراحت از مداخله در عراق و سوریه و لبنان و یمن دفاع میکنند؛ بدون آن که توضیح دهند این سیاست تا چه حد در چارچوبهای اصلاحگرایانه قرار میگیرد. این سیاست، به امنیت کشور نیز هیچ ربطی ندارد؛ مگر مقابله با نیروهای امریکایی در منطقه و ایجاد دردسر برای اسرائیل. در دوران بعد از «جنبش سبز» که اصلاحطلبان «اهل فتنه» نامیده میشدند و سرنخ آنها به امریکا و اسرائیل ربط داده میشد، آنها به سیاست ضدامریکایی و ضداسرائیلی دهه شصت خود بازگشتند. در ایران امروز، نمیشود کسی در سیاست رسمی فعال باشد، و با سیاست ضدامریکایی و ضد اسرائیلی رژیم فاصله داشته باشد؛ چون این راهبرد در همه ابعاد سیاستهای رژیم منعکس شده است.
علیرغم همه این راهکارها، بعید است که شورای نگهبان نامزدهای شناخته شده آنها را تایید کند. شورای نگهبان بسیاری از اصلاحطلبان را به دلیل رقابتهای جناحی و کینههای قدیمی رد صلاحیت میکند؛ خواه شانس ورود به مجلس را داشته باشند، یا خیر. دستگاه رهبری و شورای نگهبان، جناح مدعی اصلاحطلبی را میخواهد، اما فقط نسل جوانتر و بیخاصیت آنها را که تابع باشد و صرفا این عنوان را برای تزیین بیعت نظام، تحت عنوان انتخابات، یدک کشد، اما برنامهای برای اصلاح نداشته باشد و در نقاط بحرانی کاملا در برابر رهبر مطیع باشد و به چالش با سیاستهای وی برنخیزد.
اعضای فراکسیون ۱۰۵ نفره «امید» در مجلس دهم، الگوی خوبی برای نامزدهای اصلاحطلب در بیعت ۹۸ است: مشهورترین چهره آنها علی مطهری بود که نه خودش را اصلاحطلب معرفی میکرد و نه برنامهای برای اصلاح امور داشت، بلکه سیاستهای مهندسی فرهنگی و اجتماعی رژیم را با شدت دنبال میکرد.