چندی پیش پیدا شدن جسد مومیایی شده رضا شاه پهلوی بحثهای بسیاری را در داخل و خارج از کشور برانگیخت. به ویژه که در چند تظاهرات هم شعارهایی چون " رضا شاه روحت شاد " داده شد. از نوستالژی و دهن کجی به عملکرد نظام موجود در مخالفت با مدرنیته که بگذریم ُ این شعارها نشانگر یک بحث نظری و بنیانی است که با آن که در پس ذهن جامعه مطرح است ولی کمتر از آن سخن گفته میشود، و آن تردید در درست بودن دموکراسی، و زیر سوال بردن درستی و مفید بودن دموکراسی است، که تا همین سالهای اخیر کسی جرات طرح آن را نداشت. دٔموکراسی چنان مورد پذیرش قرار گرفته بود که حکم مقدسات پیدا کرده بود، و ایراد بر آن در همان کلام اول رد میشد، و معترض به عنوان انسانی عقب مانده به شدت مطرود میشد. از جمله در مورد خود رضاشاه، همین که گفته میشد دیکتاتور است محکوم میشد. اما وقایع اخیر نشان داد مردم بر خلاف ادعای درجمع، دیکتاتور ناصالح را محکوم میکنند نه هر دیکتاتوری را. مدافعین رضاشاه نمیگویند او دیکتاتور نبود، بلکه بر آنند که در آن جامعه عقب مانده تنها یک دیکتاتور میتوانست جامعه را سروسامان بدهد، امنیت را تامین کند تا بتواند به هدف اصلی خود، که مدرن کردن ایران و رساندن آن به قافله تمدن بود برسد. لذا دیکتاتوری او زشت نبود، بلکه ناگزیر بود و تنها شیوه ممکن.
به این ترتیب این سوال مطرح میشود که دموکراسی همه جادرست نیست. آنچه مسلم است دیکتاتوری نادرست و ویرانگر است، حتی دیکتاتورها هم از آن دفاع نمیکنند. اما مدافعان دیکتاتوری صالح استدلال میکنند، که در آن شرایط شیوه درست تر و کارآی تری از دموکراسی است. وبر روشنفکران منتقد او ایراد میگیرند، که آنان بدون توجه به واقعیت، و تحت تاثیر غرب احکام انتزاعی و خیالبافانه صادر میکنند.
تردید در درست بودن فراگیر دموکراسی از همان آغاز مورد نقد بود. میدانیم که در یونان با حکم مردم و از طریق دموکراتیک سقراط را محکوم و اعدام کردند. بهمین سبب شاگردش افلاطون مخالف آن شد، و نظر یه فیلسوف سلطان را مطرح کرد، که آقای خمینی نمونه بارز آن بود. اما شاگرد او ارسطو مدافع دموکراسی شد، ولی هم او در مقایسه دموکراسی یونان و پادشاهی ایران بر آن بود شیوه پادشاه فرهمند با فره ایزدی ایران بهتر است. اما میگفت چون هرنظامی امکان انحراف از اصل و فاسد شدن دارد، شیوه بهتر اگر فاسد شود فسادش هم بیشتر است، مثل گوشت که هم مقوی تر از میوه و سبزی است، وهم اگر فاسد شود به مراتب زیان بخش تر و حتی کشنده تر و بدبو تر از آن است. لذا دموکراسی کم خطرتر و سالم تر است نه بهتر.
پایه گذاران حکومت آمریکا نیز از خطر قدرت یابی عوام ناآگاه در حکومت دموکراتیک بسیار بیمناک بودند، لذا الکترال را وضع کردند، که تا حد ممکن سد راه این آفت شود. یکی از کارکردها اساسی مجلس سنا و اعیان هم در دیگر کشورها غرب، همین امر است. و بالاخره پیدایش نازیسم و فاشیسم این خطر را تایید کرد. و نخستین تردیدها در مورد مناسب بودن دموکراسی، و درستی آن در همه زمانها و مکانها، از این دو تجربه شروع شد. اما از آن جا که غرب فرهنگ مسلط در جهان است، بار دیگر که غرب به دلیل منافع سرمایه دار پذیرای آن شد، این شیوه مورد توجه تمام جهانیان قرار گرفت، و کم کم به عنوان تنها راه حکومت سالم مطرح شد و همه خواستار آن شدند. حتی حکومتهای سوسیالیست هم مدعی شدند که دیکتاتوری پرولتاریا دموکراسی واقعی است، و دموکراسی غرب دموکراسی دروغینی است که بورژوازی آن را تبلیغ میکند
اما از نیمه دوم قرن بیستم تردید در کارآیی و مفید بودن دموکراسی لیبرال فراگیر تر شد.
از جمله بسیاری از کشورهای جهان سوم که سرگردان بودند که از میان دو کشور چین و هند کدام یک را برای الگو شدن موردقرار توجه قرار دهند اندک اندک چین را مناسب تر و کارآی تر یافتند از جمله جمهوری اسلامی به ویژه از زمان دولت رفسنجانی. آنان متوجه شده بودند آن چه که در دموکرسیهای غرب ایجاد شده، حاصل شرایط خاصی در دوران خاصی بوده است. این شیوه حکومت نه تنها از آن فرهنگها سرچشمه گرفته، بلکه در زمان رشد خود نیروهای خارجیای سد راهشان نبودند، و آنان با استقلال بدون بیم از دخالت نیروهای خارجی آزمایشهای خود را کردند. در حالی که حال دخالت بیگانگان صاحب قدرت عامل تعیین کننده است. این حکومتهای قدرتمند از هر لغزش و اشتباه آنان به نفع خود بهره میگیرند. لذا، دموکراسی نو پای آنان همیشه در معرض خطر دخالت بیگانگان واز بین رفتن است. و ما در ایران بارها خطر این دخالتها را با پوست و گوشت خود تجربه کردهایم، چه در مشروطه و چه در زمان حکومت دکتر مصدق.
تیبورمند که یک پژوهشگر امور سیاسی بود، در کتابش که بیش از پنجاه سال قبل به فارسی ترجمه شده بود، دو کشور هند و چین را بررسی دقیق کرده بود. و این که این دو الگو بر سر هژمونی در جهان سوم چگونه با هم رقابت میکنند. یکی به عنوان بزرگترین دموکراسی جهان، و دیگری به عنوان پرجمعت ترین کشور، با حکومتی غیر دموکرات. آن چه که امروزه شاهدیم چین عیر دموکرات نه تنها یکی از ابرقدرتهای جهان شده است بلکه رفاه مردمش را به خوبی تامین کرده است. ٔدر حالی که در هند دموکرات فاصله طبقاتی وحشتناک است. بخش وسیعی از مردم از امکانات اولیه چون مسکن و بهداشت حتی توالت محرومند. اسف بارتر در هند با سابقه تحمل عقاید و ادیان حکومتی بر سر کار آمده که نه تنها ناسیونالیست سر سخت استُ بلکه دین هندو را برابر با ملیت کرده ُ و ۲۰۰ هزار مسلمان را شهروند درجه دوم میداندُ. به مسلمانان اجازه پناهندگی نمیدهد و مثل مجارستان راه رابر مهاجران مسلمان بسته است. کوتاه کلام مسلمانان در هند بیش از چین مورد آزار و ستم دولتی هستند
همچنین موفقیت و رشد چشم گیر چهار کشور موسوم به ببرهای آسیا، زیر لوای حکومتهای نظامی غیر دموکراتیک، در مقابل بسیاری از کشورهای ناموفق آفریقا و آمریکای لاتین، با حکومتهای مدعی دموکراسی.
وباز حکومت دیکتاتوری کوبا که از همه کشورهای هم جوارش، که نوع حکومتشان را دموکرات میخوانند. حتی در بسیاری از کشورهای آفریقا، دموکراسی سبب سرکوب بیشتر و نزاع اقوام شده است، از جمله در نیجریه و رواندا. از آنجا که قبیله نقش اصلی هویت فرد را شکل میدهد، و فردیت که اساس دموکراسی غرب است در آن جا ضعیف است، لذا مردم هر قبیله به کاندیدای قبیله خود رای میدهند، و در نتیجه کاندیدا قبیله بزرگتر به حکومت میرسد. اوهم که میداند که دوام قدرت او در گرو حمایت قبیلهاش، و یا قبایل متحد قبیلهاش هست، بیشتر بودجه و کمکهای دولتی را به آنان میدهد. در نتیجه بجای آن که دموکراسی برابری شهروندان را سبب شود، قبیله گرایی و دشمنیهای قومی را گسترش میدهد.
عواملی از این دست باور به دموکراسی را هر روز ضعیف تر کرده است. و امروزه بسیاری از کشورهای جهان سوم بیشتر الگوی چین را میپسندند، تا الگوی دموکراسی غرب را. از جمله در ایران شاهد این الگو برداری از چین هستیم، ویا در آفریقا هر روز چین بیشتر جایگزین آمریکا و اروپا میشود. و یا پوتین دیکتاتور، نه تنها در روسیه بسیار محبوب است، بلکه در کشورهای اتحاد جماهیر شوروی سابق نیز هر روز محبوب تر میشود، و در بسیاری از این کشورها احزاب کمونیست سابق مجددا به قدرت میرسند.
به این ترتیب دیگر دموکراسی شیوه مقدس غیرقابل سوال نیست و امروزه بسیاری به دیکتاتور صالح علاقه مند شدهاند. لذا تحسین رضا شاه تنها به انگیزه دهن کجی به جمهوری اسلامی، و خواستاری مدرنیته، و خستگی از ارتجاع و خرافه پرستی حاکم نیست، بلکه قبول دیکتاتوری صالح است. به عبارتی آیا دیگر دیکتاتوری گناهی نابخشودنی، و برچسب ان بر یک سیاستمدار محکومیت کامل او نیست، بلکه مفید و کارآی بودن عمل او است که نقش مهمی در رد و پذیرش وی دارد. چگونه میتوان توجیه کرد که جمعی علیه دیکتاتوری ولایت فقیه اعتراض کنند و به نفع دو پادشاه پهلوی شعار بدهند ُکه دیکتاتور بودنشان را انکار نمیکنندُ. آیا این نشان نمیدهد که آنان با دیکتاتوری مشکلی ندارندُ منتهی دیکتاتوری را که مناسب سلیقه آنان نیست محکوم میکنند
با توجه به جو موجود در جهان وایران شاید زمان آن رسیده که صاحبان اندیشه جسارت کرده، و این سوالات را مطرح کرده، و خواستار بحث در موردشان شوند
۱- آیا دیکتاتوری از هر نوعش ناپسند است، و دموکراسی بر هر نوع آن برتری دارد
۲- آیا تحسین از دموکراسی صادقانه است، یا چون مد زمانه است، و گفتنش اعتبار میآورد، از آن میگویند
۳- آیا راه رشد و توسعه ایران دموکراسی است، یا چون غرب میگوید ما هم تکرار میکنیم، والا دموکراسی با این فرهنگ، همانند فرهنگهای بسیاری از کشورهای جهان، هم خوانی ندارد
۴- آیا با توجه به قدرت غرب و تجربه تاریخی ما، که آنان برخلاف گفتارشان موافق یک حکومت ملی و دموکرات در ایران نیستند، آیا ایجاد و پایداری چنین حکومتی در ایران در عمل ممکن است، یا همان گونه که از زمان مشروطه دیدهایم یک رویای شیرین، و یک آرزوی دست نیافتنی است.