در تحلیل شخصیت ها و رویدادها مهم بازنمایی تصویر است. قضاوت مردمی بر اساس تصویری است که برداشت می کنند و دریافت می کنند. جمعیت در مراسم تشییع قاسم سلیمانی میلیونی بوده. به نظر می رسد از طرف های مختلف سیاسی و قشرهای مختلف مردمی هم حضور داشتند. گزاره بعد اینکه سلیمانی محبوب بوده. در این محبوبیت کمتر شکی می شود کرد. اما آیا این حمایت و این حضور دلیل تایید دخالت نظامیان در سیاست است؟ در این نوشته توضیح می دهم که برعکس چرا این استقبال شکلی از انتقاد از دخالت سرداران در سیاست هم هست.
اول اینکه بسیج امکانات حکومتی در این استقبال پرشکوه بی تاثیر نیست همچنانکه در کلیت امر محافظه کاران ایرانی توانایی بسیج حداقل بیست درصدی مردم را با امکانات حکومتی دارند. اما پرسش اصلی؟ اگر چنین رخدادی برای محسن رضایی اتفاق می داد این استقبال را شاهد بودیم؟ پاسخ خیر است. از این پاسخ به اینجا می رسم چرا برای سلیمانی استقبال با شکوه بود اما در انتخابات های مختلف مردم به سرداران نه می گویند؟
اول اینکه سلیمانی دید سیاسی داشت یعنی در خط ولایت بود. او سرباز وفادار به آیت الله خامنه ای بود. چند باری به نهضت آزادی و ملیون حمله کرده بود چند باری هم از فتنه گفته بود اما هر روز در رادیو تلویزیون و شبکه های اجتماعی اظهارنظر نمی کرد. یعنی تا حدود زیادی تلاش می کرد خود را چهره ای بی طرف نشان دهد که چندان مایل به موضع گیری سیاسی نیست. در انتخابات گذشته ریاست جمهوری، پیام او مبنی بر بی طرفی، محافظه کاران را ناامید کرد. شما این چهره را با محسن رضایی مقایسه کنید. یا با حضور متعدد انتخاباتی قالیباف مقایسه کنید. اگر سلیمانی هر روز فتنه می گفت و هر روز توییت می کرد و هر بار کاندیدای انتخابات می شد از چشم افکار عمومی می افتاد.
سلیمانی فساد نداشت. حداقل تا این لحظه پرونده ای از فساد او رو نشده. فساد ناپذیری مساله ای مهم برای مردم است. مردم سردارانی که فاسد نباشند را دوست دارند. انتقاد مردم به سپاه، آغشته شدن در سیاست و اقتصاد است. این تلقی را از سلیمانی نداشتند. هر چند که منتقدان سلیمانی دخالتهای سپاه قدس در سیاست خارجی را نمی پسندند.
مخالفان سلیمانی می گویند او در سوریه بازوی سرکوب بوده و در عراق هم همچنین. طرفدارانش می گویند او قاتل داعش بوده و ناجی مردم ایران و منطقه. قصد ورود به این درگیری نیست اما اشاره به تبلیغاتی است که سلیمانی را آریوبرزن ایرانی نشان می داد که دمار از روزگار دشمنان کشور می آورد. محور اصلی این تبلیغات این است سلیمانی داعش را شکست داد و ایران را از خطر افراط گرایی رها کرد. در غرب هم از او به عنوان ژنرال قدرتمند و کارکشته ای یاد می شد که یک تنه آمریکا را به چالش کشیده. این تصویر سازی در محبوبیت سلیمانی بی تاثیر نبود. دور بودن و نزدیک بودن به این تصویرسازی محل بحث نیست.
تا جایی که در ویدیوها و روایتها دیدم شیوه بیان سلیمانی صمیمی بود. فرمانده ای بود که در کنار سربازان در میدان حرکت می کرد. این خاکی بودن در بازنمایی تصویرش بی تاثیر نبود.
شکل ترور سلیمانی دراماتیک و تحقیرآمیز بود. در افکار عمومی، تعرض آمریکایی ها به ژنرال ایرانی به شکلی از تحقیر تعبیر شد و نمایش قدرت ترامپ با پرچم آمریکا این حس را تقویت کرد. اگر محسن رضایی به این شکل کشته می شد این حس به این اندازه هم نبود. در نظر بسیاری تحلیلگران غربی، مردم ایران مردمی مغرور به پشتوانه تمدنشان هستند. این غرور با این شکل ترور جریحه دار شد.
اینها همه دلایلی است که سردار سلیمانی را در نظر مردم از سرداران دیگر متفاوت می کرد. اما اگر سلیمانی در انتخابات مداوم شرکت می کرد و در اقتصاد سهامدار می شد همین چهره را حفظ می کرد؟ پاسخ من منفی است. این استقبال و این محبوبیت درست بر عکس ،زنگ اخطار به سرداران است تا دست از گلوی اقتصاد و سیاست ایران بر دارند. این حضور اتفاقا نفی نظامیگری در سیاست است. به سرداران می گوید هر روز توییت نکنید و بیهوده حرف نزنید. در انتخابات کاندیدا نشوید. پرونده فساد مالی نداشته باشید و وقتی مردم را در خیابانها به گلوله می بندند و قربانی می کنند فتنه فتنه نکنید. حاکمیت ایران، حاکمیت تیزهوشی نیست، زور گوست. اگر تیزهوش بود پیام را می گرفت اما نشانه ها می گویند خون برای راست افراطی ابزار سرکوب است. خون سلیمانی ها را کالا می کنند برای اختناق همچنانکه با خون خیلی از سرداران دیگر اینچنین کردند. نکته آخر اینکه سلیمانی طرفدار بسیار دارد اما منتقد هم کم ندارد ولی امکان دیده شدن آنها به خاطر مسایل امنیتی در داخل نیست.