از انقلاب مشروطیت (انقلاب آزادیخواهی ایرانیان) تاکنون در کشور ما زنان و مردان بسیاری در راه به دست آوردن آزادی و حقوق انسانی، جان خود را از دست دادهاند. بیش از صد سال است که نفت و ثروتهای کشورما به دست مشتی مزدور با پشتیبانی و کمک بیگانگان به غارت میرود. هر روز هزاران کودک و زن و مرد در میهن ما از گرسنگی، نادانی، خرافات، بی بهداشتی، بی دارویی میمیرند و هر کس که سخنی دربارهی این ستمها بر زبان براند یا در کف خیابانها و در برابر چشم همگان میکشند و یا در زندانها با شکنجه و زجر و به بهانههای گوناگون آنها را از بین میبرند و یا تیرباران میکنند؛ حکومت ولایت فقیه گونهی تازهای از اشغال میهن ما و استعماری تازه است. من از روزی که خود را شناختهام و این بدبختیها و ستمها را دیدهام در اندیشهی یافتن راه چاره بودهام. دوستان ارزشمندی را در این راه پر خطر از دست دادهام. روزهای سیاه و خونباری مانند بیست و سه تیر ۱۳۳۰، سیام تیر ۱۳۳۱، بیست و هشت مرداد ۱۳۳۲، بیست و دو بهمن ۱۳۵۷، کشتار ۱۳۷۸، قیام زمستان ۱۳۹۶، قیام نهم دی ماه ۱۳۸۸ و کشتار آبان ماه امسال به دست حاکمان خودفروخته کشور ما را روز به روز در بدبختی و درماندگی بیشتر فرو میبرد. نه دست آوردهای انقلاب بهمن ماه ۵۷ و نه هیچ یک از خیزشهای صد سال اخیر و نیز قیام آبان ماه ۱۳۹۸ راه به جایی نبرده است. برای رهایی از این همه ستم و نابسامانی چه باید کرد؟
نخستین بار که این پرسش را پیش کشیدم که " چه باید کرد؟ " شماری از هم میهنان پنداشتند که من راه چاره را یافته و به میدان آمدهام. اینچنین نبود و نیست، آماج من پاشیدن بذر این پرسش در اندیشهی فرهیختگان و عاشقان ایران بود. برای یافتن پاسخ این پرسش آقای فرهنگ قاسمی در تلویزیون رنگین کمان میزگردی فراهم کرد که بیست و شش نفر از پویندگان راه رهایی کشورمان در آن به رایزنی پرداختند. چه خوب بود اگر آن نشست پدید آورندهی کانونی همیشگی برای همدلی وهمراهی و خردورزی مردمان ما میشد. من گفت و گوهای آن نشست را پس از آن روز هرگز در جایی ندیدم. گویا آن نشست؛ به همان نشستیم و گفتیم و برخاستیم انجامید و دیگر کسی پی آن رایزنی و خردورزی را نگرفت. گویا هرگز چنین نشستی رخ نداده و آن دوستان که در آن نشست به گفت و گو پرداختند هرگز نبودهاند. با این همه من همچنان امیدوارم گروهی از ایران دوستان و فرهیختگان ایرانی کانونی و یا انجمنی برای رایزنی برپا کنند تا با خردورزی گروهی، پاسخی در خور برای چه باید کرد؟ بیابند. تا آن هنگام که همهی اندیشه ورزان با هم به خردورزی همگانی ننشینند و راه چاره را با کمک خرد همگانی دنبال نکنند و هر کس با پندارهای خود به راه خود برود، همچنان در به همان پاشنه میگردد و نیروها به هدر خواهد رفت.
همیشه مردم (انسان یا آدمیزاد) و یا یک جانور هنگامی که با پدیدهی ناجور و سختی روبرو میشود از خود میپرسد این چیست؟ بیشتر جانداران با بوکشیدن یا با دریافت چشایی یا بینایی خود به دنبال پاسخ میروند. سپس این پرسش پیش میآید که با این پدیده چه باید کرد؟ برای یافتن چاره هر جانداری به فراخور انگیزههای زیستی خود راهی پیدا میکند تا به زندگی خود ادامه دهد. در نزد ما مردمان کسی اگر بخواهد و بتواند برپایهی توانایی و دانش و خردی که دارد تلاشی برای از پیش پا برداشتن آن مشکل انجام میدهد. دربارهی پدیدههای بزرگ و همگانی به رایزنی و خردورزی شمار بیشتری نیاز هست. برای شناخت و از پیش پا برداشتن پدیدهی واپس ماندگی میهن مان بیش از سد سال است که بزرگان و فرهیختگان و مردمان مردم دوست و رنجبران کشور ما تلاش کردهاند اما هنوز به جایی نرسیدهایم. روشنگریهای راستین و دروغین بسیاری انجام گرفته است. آنچه انجام شده همه پراکنده و ناپیوسته بوده است.
پدران خردمند و آزادیخواه ما (مشروطه خواهان) مجلس شورای ملی را بنیاد نهادند. هنوز این کار پا نگرفته بود که وزیر خارجه انگلیس جورج کِرزُن نمایندهی ویژهای به نام زکریا پرسی کاکس را برای بستن یک قرارداد استعماری به ایران فرستاد. پرسی ساکس پنهانی از مجلس شورای ملی، وزیرامور خارجه وقت و ملت ایران با دادن رشوه به احمد شاه و نخست وزیر او وثوق الدوله و نیز سیاست مدارانی مانند اکبر میرزا صارم الدوله پسر ظل السلطان (وزیر دارایی)، نصرت الدوله فیروز (وزیر دادگستری) سید ضیاءالدین طباطبایی روزنامه نگار و جاسوس انگلیس، قرارداد ۱۹۱۹ را تنظیم کرد. این قرارداد با مخالفت شدید ملت ایران و دکتر مصدق روبرو شد.
کارکنان سفارت انگلیس در تهران با راهنمایی اردشیر جی ریپورتر جاسوس انگلیس و ژنرال آیرونساید فرمانده نیروهای انگلیس در ایران و سرپرست قشون قزاق، رضا خان را مأمور انجام کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ (۲۲فوریه ۱۹۲۱) کردند تا بتوانند قرار داد ۱۹۱۹ را به شیوهای دیگر و با ترفند دیکتاتوری مدرن در ایران پیاده کنند. رضا خان با کمک جاسوسان انگلیس در ایران و با زور قشون قزاق و سپس با فشارارتشی مدرن تا پایان زندگیاش از انتخابات آزاد و تشکیل یک مجلس شورای ملی راستین جلوگیری کرد. به دلیل دیکتاتوری رضا خان و پسرش از مجلس پنجم تا پایان سلطنت پهلویها ملت ایران هرگز نتوانست به یک مجلس شورای ملی راستین و انجام انتخابات آزاد دست یابد. جمهوری اسلامی نیز با سرسختی از تشکیل احزاب و سازمانهای سیاسی و انتخابات آزاد جلوگیری کرده است.
از سوم اسفند ۱۲۹۹ خورشیدی تا به امروز امپراتوری پیر و ستمکار انگلیس چه آشکارا و چه در نهان با دسیسه در سرنوشت سیاسی کشور ما دخالت و خرابکاری کرده است. علی خامنهای که سیاست گذار بیگانگان در ایران است در رویارویی و ستیز با اصلاح طلبهای انگلیسی در نهم آذر ماه ۱۳۹۵ گفت: «این انگلیسیها هستند که همیشه منشأ و منبع تهدید و فساد و خطر و نکبت بودهاند.» البته گفتهی خامنهای در راستای جنگ جناحهای داخلی، رو به اصلاح طلبان داشت تا بتواند صدای آنان را خفه کند. اما راستش اینست که از روزی که این امپراتوری پیر و استعمارگر در همسایگی خاوری کشور ما کمپانی هند شرقی را برپا کرد، دست اندازی انگلیسها به کشور ما آغاز شد. همین امپراتوری پیر استعمارگر در ایران فرزندان شیخ صفی الدین اردبیلی سنی مذهب را به گسترش مذهب شیعه وادار ساخت. همین امپراتوری پیر، جنگهای شیعه و سنی را با امپراتوری عثمانی راه انداخت تا جلوی پیش روی عثمانیها را در اروپا سد کند. همین امپراتوری پیر بود که آخوندهای شیعه را از جبل عامل لبنان و جاسوسهای انگلیسی را از دانشگاه کمبریج لندن به ایران وارد کرد. همین امپراتوری استعماری پیر، کشور پهناور ما ایران را پاره پاره کرد و ویران ساخت. سرزمینهای افغانستان، پاکستان، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان، هفده شهر قفقاز، ارمنستان، عراق و جزایر خلیج فارس را از ایران جدا کرد. همین امپراتوری استعماری پیر بود که کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را در ایران به راه انداخت. دکتر مصدق در دادگاه نظامی استعمارگران در آخرین دفاع خود گفت: «... آری تنها گناه من و گناه بزرگ و بسیار بزرگ من این است که صنعت نفت ایران را ملی کردهام و بساط استعمار و اعمال نفوذ سیاسی و اقتصادی عظیم ترین امپراتوریهای جهان را از مملکت بر چیدهام و پنجه در پنجه مخوف ترین سازمانهای استعماری و جاسوسی بین المللی در افکندهام...» آری همین امپراتوری استعماری بود که در جنگ سرد اتحاد جماهیرشوروی سوسیالیستی را درهم شکست و سازمان جاسوسی بزرگ و ترسناک کا گ ب را با همهی پروندهها و رازهای پنهانیاش فروبلعید.
پوتین دیکتاتور روسیه یکی از جاسوسان سازمان شکست خوردهی کا گ ب از اینتلیجنس سرویس است که روسیه را در چنگال دیکتاتوری خود گرفته است. همین امپراتوری استعماری انگلیس، خمینی را از پاریس به ایران آورد و کشور ما را به این روز سیاه نشاند. همین امپراتوری استعماری کهنه است که خاورمیانه را به آتش کشیده است و در هیچ کجا خود نمایی نمیکند و دیده هم نمیشود. در جنگ برای تصرف افغانستان شمار کشتههای سربازان انگلیسی یک چهارم کشتههای آمریکایی بود. در یورش نیروهای آمریکایی و انگلیسی و... به عراق که بیش از ۱۷۷ هزار سرباز بیگانه به عراق یورش آوردند، انگلیسها تنها ۴۵ هزار سرباز به عراق فرستادند چون عراق هم مانند ایران و افغانستان دست نشاندهی آنها بود و انگلیسها نیروهای بومی فراوانی در این کشورها زیر فرمان خود داشتند و دارند.
امروز هنوز این پرسش بی پاسخ مانده است که پالایشگاههای نفتی آرامکو در عربستان سعودی را (که آمریکاییها آن را در سال ۱۹۵۰ برپا کرده اند) در سپتامبر ۲۰۱۹ کدام نیرو و چطور مورد حمله قرار داده است؟ سایت بی بی سی فارسی در ۱۶ سپتامبر ۲۰۱۹ با بی گناهی خود را به کوچه علی چپ میزند و مینویسد: «... بجز ابهام درباره عامل این حملات، درباره نحوه حملات هم اختلاف نظر وجود دارد. حوثیها میگویند با پهپاد هدف را زدهاند و سپس میافزاید... تحلیلگرانی هم هستند که این حملات را ترکیبی از پهپاد و موشک میدانند؛ که پهپادهایی برای پارازیت و اختلال در سامانه موشکی پاتریوت وارد فضای هوای عربستان شده و به این ترتیب موشکهای کروز از رادارهای پاتریوت توانستهاند بگذرند... برخی دیگر این حملات را انتقام حملات پهپادی اسرائیل به مواضع شبه نظامیان حشد شعبی در عراق میدانند...» انگلیسها با بیش از پانصد سال پیشینهی جاسوسی در خاورمیانه و ایران، وانمود میکنند که نمیدانند که «... کی، چطور و چرا؟...» حمله به تأسیسات نفتی عربستان انجام گرفته است؟!!!
شرارت و حادثه آفرینی آدمکشان جمهوری اسلامی خاورمیانه را به آتش و خون کشانده است. از چند ماه پیش قاسم سلیمانی با نیروهای زیر فرمانش و به کمک آدمکشان مزدور حشدالشعبی در خیابانهای بغداد تظاهرکنندگان و مردم بی گناه را هدف گلوله قرار میدادند. همان گونه آدمکشی را نیز در روزهای آخر آبان ماه در تهران انجام دادند.
همانگونه که همه میدانند روز جمعه سوم ژانویهی ۲۰۲۰ قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس برای سازمان دادن ادامهی کشتار تظاهرکنندگان به بغداد رفته بود که با موشکهای پهبادهای آمریکایی کشته شد. سلیمانی تنها کسی نیست که از سپاه قدس کشته شده است بلکه هزاران بسیجی و سرباز و درجه دار و افسر در درازای آتش افروزیهای جمهوری اسلامی؛ در سوریه، لبنان، عراق، افغانستان، یمن و دیگر نقاط خاور میانه کشته شدهاند. این آتشی است که حکومت اسلامی افروخته است که هزاران نفر در آن سوختهاند و سلیمانی نیز یکی از آن هاست. چرا جمهوری اسلامی دربارهی آن هزاران شهید بی گناه هرگز سخنی به میان نیاورده است و امروز نمایش چندهزارنفری دربارهی کشته شدن یک آدمکش حرفهای به راه انداخته است؟ جمهوری اسلامی میخواهد که ایرانیان کشتارهای آخر آبان ماه را از یاد ببرند و این به هیچ روی ممکن نیست. کسانی که در کرمان زیر پاها و در زیر هجوم و آوار مردمان کشته شدند هم ایرانی بودند. آنها هم از گوشت و استخوان بودند، آنها هم زن و فرزند و مادر و پدر و فامیل داشتند، مگر خون قاسم سلیمانی رنگین تر از دیگران بوده است؟ ماجراجویی و هیاهو و حادثه آفرینی حکومت دیکتاتوری ولایت فقیه ایران را به سوی نابودی کامل میبرد. سقوط هواپیمای اوکراین با ۱۷۶ کشته افتضاح بین المللی دیگری است که سر درندانم کاریها و شرارتهای جمهوری اسلامی دارد.
نه من میتوانم برای برون رفت از بن بست تاریخ امروزایران راهی نشان دهم و نه هیچ یک از هم میهنان ما به تنهایی میتواند این گره را بگشاید. پیشینهی دست اندازی اروپاییان و سرمایه داران جهانی در ایران و راه بیرون آمدن از واپس ماندگی میهن ما به بررسیهای دانشورانه و خردمندانهی همگانی نیاز دارد. انگلیسها برای غارت ثروتهای میهن ما و کشتن هم میهنان ما گماشتگان جورا جور و دستگاه جاسوسی نیرومندی دارند، با اطاقهای فکری ویژه و تخصصی. آمریکاییها سازمان سیا را دارند و یک ارتش نیرومند. بازار مشترک اروپا، چین و روسیه و ژاپن نیز هر یک در اندیشه غارت میهن ما هستند. در چنین تنگنای سختی چگونه میتوان یک حاکمیت ملی و مردمی برپا کرد؟ به راستی چه باید کرد؟
منوچهر تقوی بیات