تنشهای سیاسی و نظامی نظیر رویارویی اخیر آمریکا و جمهوری اسلامی ایران با یکدیگر، گاه چنان پر شتاب و غیر قابل پیش بینی است که نه تنها گمانه زنی درباره آینده را دشوار میسازد، بلکه پیامد آن ممکن است از تصور و انگیزه کنشگران درگیر درآن نیز فراتر رود. در یک ارزیابی شتابزده اما میتوان رهبران دو کشور را برندگان تنش شدت یافته روزهای اخیر و مردم ایران و جنبش دمکراسی خواهی را بازنده اصلی آن دانست.
اگر از منظر کلاوزویتس که جنگ را ادامه سیاست با روشی دیگر میخواند به این تحولات بنگریم. پرسیدنی است آیا تداوم سیاستهای تنش آفرین جمهوری اسلامی از بدو حیاتش تا کنون علیه آمریکا و سیاست تهاجمی آمریکا نسبت به جمهوری اسلامی به ویژه در دوران ترامپ (با خروج ازبرجام، گسترش تحریمها و در لیست تروریستی قراردادن سپاه و...)، دیر یا زود خطر رویارویی نظامی مستقیم بین این دو را افزایش نمیداد؟ در سالهای اخیر این تنشها گاه از طریق جنگهای نیابتی در منطقه و گاه از طریق حمله به سفارت عربستان و تهدید اسراییل و آمریکا از سوی ایران و اقدامات و تهدیدهای متقابل مثلث آمریکا، اسرائیل وعربستان علیه جمهوری اسلامی گسترش یافتند. با این همه، تازمانی که داعش همچون دشمنی مشترک نیرومند بود، نوعی از همسویی، خطر رویارویی نظامی ایران و آمریکا را به ویژه در عراق کاهش میداد. با شکست داعش، هر دو حریف حفظ و گسترش نفوذ خود و بیرون راندن دیگری را به مهمترین استراتژی خود درعراق بدل کردند. امری که زمینه رویارویی مستقیم بین آنان را افزایش داد.
تا آنجا که به ایران برمی گرد در پی خیزش آبان و برآمد اعتراضات مردمی در عراق و لبنان، جمهوری اسلامی کوشید با نسبت دادن آنها به آمریکا و سرکوب خشن اعتراضات داخلی و اعلام آمادگی سلیمانی برای مهار اعتراضات عراق -با استفاده از تجربه سپاه در سرکوب اعتراضات ایران- اقتدار سیاسی خود را احیا کند. علاوه برآن، پیش رویهای نظامی ایران و متحدان آن در منطقه (پیروزی اسد درسوریه، نیرومندی حزب الله در لبنان، حمله حوثیها به منابع نفتی عربستان، نفش جمهوری اسلامی و حشد الشعبی در شکست داعش، سرنگونی بهپاد آمریکایی و...) جمهوری اسلامی را به "قمارباز سرمستی" بدل کرد که نسبت به پیروزهای خود غره شده و با محاسبات غلط پنداشت با تکیه بر حشد الشعبی میتواند فشار بر آمریکا را در عراق افزایش دهد، بی آنکه با واکنش تندی از سوی ترامپ روبرو شود.
تا آنجا که به آمریکا برمی گردد، هنوز دقیقا روشن نیست آیا کشتن سلیمانی تنها اقدامی بازدارنده برای مهار نفوذ جمهوری اسلامی در عراق و منطقه بود یا اهداف بزرگتری نیز مد نظر بوده است؟ برخی از کارشناسان نظیر ماگنوس نورل پژوهش گر علوم سیاسی در حوزه "ترور و امنیت" در سوئد با بررسی نوع کشتن سلیمانی، از احتمال آن که نزدیکان سلیمانى اطلاعات مربوط به سفر او به عراق را به آمریکا داده باشند سخن میگویند. به نظر او قدرت قاسم سلیمانى همچون نماد آشتی ناپذیری با آمریکا به مشکلى برای دو طرف بدل شده بود که میبایست از سر راه برداشته میشد. برخی اما ضرورت تقویت اقتدار داخلی و بین المللی دولت ترامپ را انگیزه اصلی ترور سلیمانی میدانند. آنان تاکید میکنند آمریکا به رغم تحریمهای گسترده، نتوانست جمهوری اسلامی را به عقب نشینی و مذاکره وادارد. انفعال در واکنش نسبت به سرنگونی بهپاد آمریکایی توسط ایران و حمله به مراکز نفتی عربستان و تصمیم به خروج سربازان آمریکایی از سوریه و افغانستان، اقتدار امریکا در منطقه را ضعیف تر کرد. در حوزه داخلی نیز با طرح مسئله استیضاح، ترامپ در موقعیتی بس ضعیف تر از همیشه قرار گرفت. هم از این رو، آمریکا نخست با حمله به مواضع حشدالشعبی کوشید نفوذ جمهوری اسلامی در عراق را محدود کند و اقتدار خود را به نمایش بگذارد. با حمله هواداران حشدالشعبی به سفارت آمریکا اما، زمینه گذار از جنگهای نیابتی به رویارویی مستقیم آمریکا با جمهوری اسلامی در عراق بیش از پیش فراهم آمد. در متن چنین شرایطی به رغم هشدار و تردیدهای برخی از مقامات امنیتی و نظامی آمریکا، ترامپ به ترغیب پمپئو فرمان اجرای طرح قدیمی کشتن سلیمانی - نماد اقتدار جمهوری اسلامی در منطقه - را که مدتها پیش اسرائیل در پی آن بود صادر کرد.
با کشته شدن سلیمانی به هر رو عصر تازهای در جمهوری اسلامی ایران آغاز شده که با مهار اقتدار نظامی آن در منطقه، وحشت از قدرت بازدارندگی آمریکا و از میان رفتن نماد اقتدار آن د رمنطقه و یکی از مهمترین عناصر سازش ناپذیرمذاکره با آمریکا همراه است. هنوز روشن نیست در پی این تحولات از سه سیاست مذاکره (که در کوتاه مدت بخت آن کمرنگ تر شده است)، سیاست نه مذاکره و نه جنگ و سیاست رویارویی نظامی، کدام پایه اصلی استراتژی نظام در آینده را تشکیل خواهند داد. گرچه نوع واکنش به کشته شدن سلیمانی، نشانگر آن است که حکومت با توجه به هزینه سنگین رویارویی مستقیم نظامی، میکوشد از آن پرهیز کند.
با این همه، کشته شدن سلیمانی چندان هم برای جمهوری اسلامی بی برکت نبود. نظام کوشید با استفاده از آن و با پرکردن شکاف درونی و برانگیختن موجی از احساسات ناسیونالیستی مردم علیه "دشمن خارجی"، بر مشروعیت خود بیافزاید. تهدید خامنهای به "انتقام سختی" که در راه است با تصمیم ترامپ به ارسال چند هزار سرباز و چند بمب افکن به منطقه و تهدید به حمله به شهرها و مراکز فرهنگی ایران همراه شد که تنها بر شدت تنشها افزود. هرچند رهبران دو کشور تمایل خود را به خودداری از جنگ بیان کردند.
در پی حمله موشکی بیشتر نمادین و کم خسارت اما حساب شده و دقیق سپاه به دوپایگاه نظامی آمریکا درعراق که پیش از شروع غیر مستقیم آنانرا در جریان قرار داده بود و با سخنرانی نسبتا محتاطانه رهبران دو کشور، خطر جنگ در لحظه حاضر کاهش یافت. ظریف بر پایان این عملیات "دفاعی"، "مشروع" و "متناسب " با ترور سلیمانی، تاکید کرد و خامنهای نیز با "سیلی" خواندن این حمله، بیشتر بر خروج امریکا از منطقه تاکید کرد و به تهدید نظامی تازهای متوسل نشد. هرچند، چند موشک بدون تلفات نیز به مراکز آمریکایی در منطقه سبز بغداد پرتاب شد و سپاه نیز حمله موشکی خود را ضعیف ترین اقدام "انتقام جویانه" خواند.
ترامپ نیز که حتی توسط برخی از رهبران بلند پایه جمهوری خواه نیز برای پرهیز از جنگی تازه در خاورمیانه تحت فشار بود، نوع حمله موشکی سپاه و در جریان قرار گرفتن پیشاپیش ازآن را نشانه عقب نشینی جمهوری اسلامی خواند. اعلام آمادگی ترامپ برای "در آغوش گرفتن صلح"، امکان همکاری با ایران و لزوم دستیابی به یک توافق جامع هستهای و ایفای نقش فعالتر ناتو (به جای آمریکا؟) در منطقه، همزمان با تاکید بر گسترش تحریمها علیه ایران و توانایی نظامی بازدارنده آمریکا و تایید ترور سلیمانی کوشید با سیاست دریک دست هویج و دردست دیگر چماق، رضایت خود را از کاهش تنشها به نمایش بگذارد. دستور پمپئو به دیپلماتهای آمریکایی مبنی بر محدود کردن هرگونه تماس با شش گروه ایرانی اپوزیسیون که تداوم آنرا برای دسترسی به "یک توافق جامع با رژیم ایران" زیانبخش خواند، و اظهار خرسندی از فشار ایران برای محدود ساختن حملات حشدالشعبی به نیروهای آمریکایی و اعلام آمادگی برای مذاکره، نشانههای دیگری از تمایل آمریکا به مهار تنشها و خودداری از براه انداختن جنگی دیگر در منطقه است. با این همه در متن روابط پرتنش کنونی و با وجود رهبران غیر قابل پیش بینی دو طرف، همه چیز میتواند به سرعت تغییر کند.
در این میان، مردم عراق، دولت آن و اقلیم کردستان بیش از همه از این که دو قدرت خارجی سرزمینشان را به حوزه حملات نظامی علیه یکدیگر بدل ساختهاند، احساس تحقیر کرده و آنرا نقض حق حاکمیت ملی خود خوانده و خواستارپایان بخشیدن به آن شدند. با این همه، ترور سلیمانی از آن جا که با واکنش پارلمان و دولت عراق مبنی بر خروج سربازان آمریکایی توام شده است میتواند به تضعیف موقعیت آمریکا در آنجا بیانجامد. هرچند این تصمیم الزام آور نیست و ضمانت اجرایی برای اجرای آن وجود ندارد. به ویژه آن که کردها و سنیهای عرب عراق واکنش متفاوتی نشان دادهاند. گسترش رویارویی ایران و آمریکا در عراق میتواند نه تنها مبارزات مردمی در آن کشور را به حاشیه براند، بلکه خطر از هم پاشیدن وحدت ملی کشور و بروز دوباره جنگ داخلی را شدت بخشد.
در ایران نیز، با کشته شدن سلیمانی و گسترش تنشهای نظامی با آمریکا، صف بندیهای درون جامعه -گرچه به صورت موقت- تا حدودی تغییر چهره داد. بخش گستردهای از مخالفان نظام که سلیمانی را از خشن ترین چهرههای سرکوبگر نظام و مسئول جان باختن بسیاری از مردم منطقه میدانند، از قتل او شاد شدند. در عین حال علاوه بر هواداران نظام، بخش قابل توجهی از منتقدان آن و مردم عادی به دلیل نقش سلیمانی در جنگ هشت ساله با عراق و در شکست داعش نظر مثبت تری به او داشته و از قتل "سردار ایرانی" خشمگین یا غمگین شده و به عزای پرهزینه او که به مرگ دهها نفر بدل گشت نشستند. این در حالی است که تنها یک ماه پیش از قتل سلیمانی صف بندی اصلی درجامعه، میان حکومت منزوی شده و مردم جان به لب رسیده بود که در آبان ماه به میدان آمدند و حکومت را به چالش کشیدند و نظام در ضعیف ترین موقعیت خود به لحاظ مشروعیت سیاسی قرار گرفته بود.
با کشته شدن سلیمانی و گسترش تنشهای بین آمریکا و ایران، مبارزات مردم مخالف جنگ و جمهوری اسلامی و طرفدار دمکراسی و رفاه اجتماعی-هرچند موقت- به حاشیه رفت و با چالشهای نوینی روبرو شد. ایجاد فضای شبه جنگی و بهره برداری حکومت از احساسات ناسیونالیستی مردم برای قدرت نمایی و تبلیغ هرچه بیشتر در ارائه تصویر "قهرمان ملی" از سلیمانی، امنیتی تر شدن فضای سیاسی، پرشدن شکاف بین جناحهای حکومت، افزایش ۲۰۰ میلیون یورویی بودجه سپاه، و قدرت گیری بیشتر آن از جمله پیامدهای وضع کنونی است. بگذریم از آن که با کشته شدن ۱۷۶ سرنشین هواپیمای مسافربری اوکراینی در پی سقوط رازآلود آن، شوک دیگری بر جامعه وارد شد.
درآینده نزدیک نه تنها تعرض بنیادگرایان اسلامی در سرکوب مردم افزایش خواهد یافت، بلکه حتی اصلاح طلبان نیز به رغم همراهیشان در واکنش به قتل سلیمانی و تبعیت از رهبر در برابر تهدیدهای آمریکا، بیش از پیش در حاشیه قرار خواهند گرفت. هنوز روشن نیست این اتفاقات تا چه حد تنور انتخاباتی نظام را گرم خواهد کرد یا نه. در این میان برای مردم ایران و منطقه اما راهی جز مخالفت با هرگونه ماجراجویی نظامی و جنگ وجود ندارد. آنان بیش از که مایل به قربانی شدن جاه طلبیهای نظام شوند، نیازمند دمکراسی، رفاه اجتماعی و امنیت و صلح هستند. به همان گونه که بخش مهمی از مردم آمریکامایل نیستند ابزار دست ترامپ شده و وارد جنگ دیگری شوند. با افزایش بین میلیتاریسم آمریکا د رمنطقه و بنیادگرایی اسامی، صدای سوم به حاشیه خواهد رفت. اما از آنجا که زمینه اجتماعی و سیاسی خیزشهای عمومی، به ویژه در ایران همچنان پابرجاست، بخت دوباره سربرکشیدن آنها بالا است!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این مقاله در سایت [زمانه] منتشر شده است.
با نابسامانی میهن مان؛ چه باید کرد؟ منوچهر تقوی بیات