دایی پردهای را کنار زد که جمهوری اسلامی با دقت بر روی ترورهای بینالمللیاش کشیده بود
مجتبی دهقانی - ایندیپندنت فارسی
اگر همه چیز خوب پیش رفته بود و پای سپاه قدس و مسعود سلطانیفر به ماجرای انتخاب سرمربی تیم ملی فوتبال باز نشده بود، اکنون یک هفته بود که دایی مجددا هدایت تیم بزرگسالان ایران را بر عهده داشت.
پس از جدایی رسمی مارک ویلموتس بلژیکی در آذرماه 1398، تیم ملی ایران بدون سرمربی مانده است. البته خروج چهرههای بینالمللی از فوتبال ایران تنها به ویلموتس محدود نمانده است؛ استراماچونی و کالدرون نیز عطای ماندن در ایران را به لقایش بخشیدند و استقلال و پرسپولیس را ترک کردند.
مشکلات ارزی ایران پس از خروج آمریکا از برجام و بازگشت تحریمهای نفتی روزبهروز افزایش یافته است. برخی از باشگاههای ایران و همچنین فدراسیون فوتبال، به سختی میتوانند راهی برای انتقال پول به بازیکنان و مربیهای خارجی پیدا کنند. به جز مشکل انتقال پول، تهیه ارز برای تسویه قرارداد این بازیکنان نیز به چالشی جدید برای فوتبال ایران بدل شده است.
استعفای مهدیتاج، دبیرکل فدراسیون فوتبال، آینده هدایت تیم ملی ایران را مبهمتر کرده است. در غیاب دبیرکل مستعفی و بیمار، هیئت رییسه فدراسیون فوتبال در آخرین جلسه خود در دیماه 98، تصمیم گرفت هدایت تیم ملی ایران را به علی دایی بسپرد. دو گزینه نهایی برای قرارگرفتن در این پست، علی دایی و امیر قلعهنویی بودند. آزاد بودن دایی و داشتن تجربه قبلی در هدایت تیم ملی سبب شد تا او به عنوان گزینه نهایی هیئت رییسه فدراسیون فوتبال، به وزارت ورزش معرفی شود.
پاسخ وزارت ورزش به این تصمیم فدراسیون فوتبال عجیب بود: «مخالفت جدی با علی دایی داریم. به دنبال گزینه خارجی باشید.»
وزارت ورزش که قاعدتا نباید در امور فدراسیون فوتبال دخالت کند، دلیل مخالفتش با دایی را به شکل رسمی اعلام نکرده است. آنها برای خالی نبودن نیمکت تیم ملی، بلافاصله مذاکره با برانکو را نیز آغاز کردند. برانکو ایوانکویچ در آن زمان، در مراحل آخر توافق با عمان قرار داشت و پیشنهاد واسطههای مسعود سلطانیفر، وزیر ورزش ایران را رد کرد.
علی دایی از اردیبهشت امسال - که به دلیل مشکلات مالی از باشگاه سایپا اخراج شده، نتوانسته است تیم جدیدی برای خود پیدا کند. البته در 8 ماه گذشته چند باشگاه برای جذب دایی تلاش کردهاند ولی هربار با مخالفت جدی حراست وزارت ورزش مواجه شدهاند.
مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
تصمیمات حراست وزارت ورزش - مانند حراست تمامی وزارتخانهها، تابع استعلام از نهادهای امنیتی است. در مورد علی دایی، این سازمان اطلاعات سپاه است که با مربیگری او مخالفت میکند.
اما چرا علی دایی در 8 ماه گذشته در لیست سیاه وزارت ورزش ایران قرار گرفته است؟ چرا سازمان اطلاعات سپاه باید با ادامه فعالیت یک چهره فوتبالی مخالف باشد؟
همه چیز از یک کنفرانس خبری عادی در تهران آغاز شد. اردیبهشت امسال، علی دایی پس از برکناریاش از باشگاه سایپا، روز جمعه از رسانهها خواست تا در کنفرانس خبری او شرکت کنند تا پشت پرده اخراجش از سایپا را فاش کند.
دایی از همان ابتدای کنفرانس خبری، برافروخته بود. او به صورت سربسته و بدون افشای نام، از فساد و تبانی در فوتبال و نقش سیاسیون و مشکلات مجموعه خودروسازی سایپا گفت. دایی پس از بیان این مقدمه سراغ باشگاه فوتبال سایپا و مدیرعامل آن رفت و این بار به صراحت گفت، کسی که به عنوان «مصطفی مدبر» در جایگاه مدیرعاملی سایپا قرار دارد، یک سردار سپاه با نام اصلی «غفور درجزی دولق» است: «مصطفی مدبر برای من وجود خارجی ندارد، من آدم حقیقی به این اسم نمیشناسم. تا جایی که یادم میآید من او را از زمانی که ریاست حراست صدا و سیما را بر عهده داشت، به نام سردار غفور درجزی دولق میشناسم. برایم جالب بود وقتی برای اولین بار در 90 شنیدم مصطفی مدبر به عنوان مدیرکل اداره توسعه و تجهیز اماکن ورزشی صحبت میکرد. من به تلویزیون نگاه نمیکردم ،وقتی صدا برایم آشنا بود، تلویزیون را نگاه کردم و دیدم سردار غفور است. او اردبیلی است.»
دایی پس از افشای نام واقعی مدیرعامل سایپا، از رسانهها خواست درباره او تحقیق کنند و دریابند که چرا او نام و نام خانوادگیاش را عوض کرده است: « الان برای من سئوال است؛ کاش یک نفر اینجا بود و از او سئوال میکردم که آیا فردی میتواند کاملاً اسم و فامیلش را عوض کند؟ شاید من اشتباه کنم. اینها را آدمهای حقوقی میتوانند جواب بدهند. مگر میشود با شناسنامه عوض کردن گذشته طلاییتان را عوض کنید؟ ... نمیدانم چه اتفاقاتی میافتد. یکی نمرده باشد برایش جواز فوت بگیرند... یا نمیدانم، بخواهد شخصیت دیگری پیدا کند؟»
علی دایی و فرجام ترور در روم و وین
افشای نام واقعی مدیرعامل باشگاه سایپا و اشاره به «گذشته طلایی» او، بهای سنگینی برای دایی داشت. او پروندهای را گشود که سه دهه قدمت داشت.
غفور درجزی - که اکنون نام خود را به مصطفی مدبر تغییر داده است، در سال 1368 با نام «امیر منصور بزرگیان اصل» در اروپا تردد میکرد. در آن زمان ماموریت او ارتباط چندانی با فوتبال نداشت. او به اروپا فرستاده شده بود تا عملیات ترور مخالفان جمهوری اسلامی را رهبری کند.
غفور درجزی در سال 1362 و پس از تمرکز فعالیتهای برونمرزی سپاه و تشکیل قرارگاه عملیاتی رمضان به این واحد پیوست. قرارگاه عملیاتی رمضان، وظیفه انجام عملیاتهای برونمرزی سپاه در سوریه، لبنان، ترکیه و اروپای غربی را به عهده داشت. نخستین فرمانده این قرارگاه، مرتضی رضایی، دومین فرمانده سپاه بود که به دلیل ارتباط نزدیکش با علی خامنهای - و به پیشنهاد او، در سمت فرماندهی این واحد جدید قرار گرفت.
قرارگاه عملیاتی رمضان تا پایان جنگ به همین نام فعالیت میکرد. پس از مرگ آیتالله خمینی و قرار گرفتن علی خامنهای در جایگاه رهبری، او نام این قرارگاه را به «سپاه قدس» تغییر داد و فعالیت آن را به شکل محسوسی گسترش داد.
غفور درجزی - که اصالت اردبیلی دارد، در این قرارگاه نقش رابط امنیتی با وزارت اطلاعات را ایفا میکرده است. او وظیفه داشت اطلاعات میدانی در کشورهای هدف را با منابع اطلاعات خارجی وزارت اطلاعات تطبیق دهد.
در تیرماه 1368، غفور درجزی همراه مصطفی مصطفوی و محمد جعفری صحرارودی، در یک ماجرای خونین در شهر وین، عبدالرحمان قاسملو، دبیرکل حزب دموکرات کردستان ایران، را ترور کردند.
آنها به بهانه مذاکره محرمانه با قاسملو و در پوشش دیپلمات به پایتخت اتریش رفته بودند و چنان اطمینان قاسملو را جلب کرده بودند که او در آخرین جلسه مذاکره، بدون هیچ تمهید امنیتی شرکت کرد.
تیم ترور قاسملو به آن میزان برای مقامات ایران مهم بود که بهرغم زخمی شدن یکی از اعضای آن - در اثر کمانه کردن گلوله و بازجویی پلیس از آنها، بلافاصله با فشار دولت وقت اتریش که روابط نزدیکی با جمهوری اسلامی داشت، از وین فراری داده شد.
مسعود سلطانیفر، وزیر ورزش کنونی، در ابتدای دهه 60 و پس از تشکیل وزارت اطلاعات در این وزارتخانه فعال بوده است. احتمالا او یکی از افرادی بوده که به عنوان رابط وزارت اطلاعات با درجزی ارتباط داشته است. انتصاب او به عنوان مدیرعامل شرکت توسعه و تجهیز اماکن ورزشی از سوی سلطانیفر، نشان میدهد که او در حلقه افراد بسیار نزدیک به وزیر ورزش قرار دارد.
اما فعالیت غفور درجزی فقط به ترور قاسملو محدود نماند. او کمتر از سه سال بعد مجددا به اروپا و این بار شهر رم رفت، تا عملیات دیگری را رهبری کند. او این بار نیز با پاسپورت دیپلماتیک و با نام امیر منصور بزرگیان اصل به اروپا سفر کرد؛ دقیقا همان نامی که برای ورود به وین و ترور قاسملو استفاده شده بود.
صبح روز 25 اسفند 1371 یک موتورسیکلت با سه راکب آن، خودرو محمدحسین نقدی، دیپلمات سابق و عضو برجسته شورای ملی مقاومت در ایتالیا، را به گلوله بستند. بر اساس مستندات دادگاهِ این ترور - که 13 سال بعد در رم تشکیل شد، امیر منصور بزرگیان کسی بوده که با استفاده از مسلسل، نقدی را به رگبار بسته است.
مشابه آنچه در وین و پس از ترور قاسملو اتفاق افتاد، این بار نیز در رم تکرار شد و تیم سه نفره ترور بلافاصله از اروپا خارج و به ایران برگردانده شدند.
نکته جالب اینکه، حمید ابوطالبی - که اکنون به عنوان مشاور سیاسی حسن روحانی در دولت حضور دارد، زمان این ترور، سفیر ایران در ایتالیا بود و در دادگاه متهم شد که نقش مهمی در آمادهسازی امکانات برای غفور درجزی و دیگر اعضای تیم ترور و فراری دادن آنها داشته است.
دایی و سپاه قدس
شاید زمانی که علی دایی از نام واقعی مصطفی مدبر رونمایی میکرد، نمیدانست که او تا چه اندازه برای سپاه قدس و مقامات ارشد جمهوری اسلامی مهم است. دایی در انتهای کنفرانس خبری اردیبهشت 98، با اعتماد بهنفس همیشگیاش گفت که حالا که از شر سایپا و غفور درجزی نجات پیدا کرده میتواند به راحتی پیشنهادهای گوناگون تیمهای مختلف را بررسی کند و به بهترین پیشنهاد جواب مثبت بدهد.
دایی اشتباه میکرد. او اگر چه از تیم سایپا جدا شد، نام خود را با افشای یکی از چهرههای مهم در ترورهای بینالمللی جمهوری اسلامی گره زد. تیم ترور بینالمللی جمهوری اسلامی در حصن و حصار آیتالله خامنهای قرار دارد و همگی پس از بازگشت به ایران - گرچه عمدتا در پشت پرده، در جایگاههای مهمی قرار گرفتهاند.
دایی پردهای را کنار زد که جمهوری اسلامی با دقت فراوان بر روی ترورهای بینالمللیاش کشیده بود و بهای این پردهدری، حذف علی دایی از فوتبال ایران با فشار اطلاعات سپاه و وزارت ورزش است.