روشن است که زندگی حرفهای و پایان کار چوپان دروغگو و آقای خامنهای شباهتهای زیادی بهم دارند، اما تفاوتهای عمده این دو شخصیت را هم نمیتوان ندیده گرفت. در داستان ساده، ماندگار و پندآموز چوپان دروغگو در مورد چوپانی میشنویم که به علت فریب دادن چند بارهِ مردم، اعتبار خود را از دست میدهد و سرانجام در زمانی که براستی گرگ به گله او حمله کرده است، کسی به فریادش نمیرسد و در نهایت قربانی دروغگویی خویش میشود. در طول سالیان درازی که از عمرِ این قصه کوتاه میگذرد، هنوز کسی در چوپان بودن این شخص دروغگو شکی نکرده است؛ یا به عبارت دیگر کار و وظیفه اصلی این شخص براستی چوپانی بوده است ولی او گاهی با سردادن فریادهای فریبکارانه، موجب آزار مردم میشده است. در مورد انگیزه چوپان دروغگو چیز زیادی نمیدانیم و معلوم نیست که وی در چه مرحلهای از زندگی، این عادتِ زشتِ مردم آزاری را شروع کرده است.
اگر در چهارچوب چنین داستانی رفتار و گفتار آقای خامنهای را زیر ذره بین بگذاریم میتوان گفت که در مقاسیه با چوپان دروغگو اطلاعات مان در باره ایشان خیلی بیشتر و دقیق تر است. یکی از اولین دستاوردهای این کنکاش این است که عمل دروغگویی در واقع حرفهِ اصلی آقای خامنهای است و نه یکی از عاداتِ زشتِ ایشان. پیش از آن که بیشتر به این موضوع بپردازم بد نیست به سه نکته مهم اشاره شود.
نکته اول اینکه همه میدانند که بدون وجود چوپان، هیچ گلهای از گوسفندان نمیتواند زندگی خوبی داشته باشد در حالی که این ولی فقیه است که ادعا میکند جامعه انسانی فاقد شعور است و الزاما نیازمند به ولایت مطلقه ایشان.
نکته دوم، بر اساس مدارک و شواهدی که از سوی منابع مختلف منتشر شده است، در حال حاضر بر کسی پوشیده نیست که حتی قبایِ چوپانی او را هم آقای رفسنجانی از الیاف دروغین بافت و با فریبکاری بر تن او انداخت.
و نکته سوم اینکه ساختن دروغهای بزرگ و بیان آن از تریبونهای عمومی و در سطح ملی کار سادهای نیست و از هر کسی هم بر نمیآید.
برای پی بردن به حرفه اصلی آقای خامنهای نیازی به بررسی اعمال ایشان در چهار دهه گذشته نیست، نگاه دقیقی به گفتار و کردار ایشان در ظرف چند ماه گذشته مشغلههای پنهانی ایشان را بخوبی اشکار میکنند، مواردی که در ذهن مردم همچنان زنده و آزار دهنده میباشند. در پاسخ به اعتراضات مردم نسبت به گران شدن طاقت فرسای قیمت بنزین در آبان ماه گذشته، ایشان انبوه معترضین را گروه کوچکی از فریب خوردگان شمرد که از خارج هدایت میشوند. او ناراضیان غیر مسلح را شرور نامید و ادعا کرد که آنان وابستگان به سازمان مجاهدین خلق و خانواده پهلوی میباشند. هر انسان با شعوری میداند که هیچ تشکیلاتی نمیتوانست هزاران نفر را در فاصله یک روز در دهها شهر کوچک و بزرگ به خیابانها بکشاند. فراموش نکنیم که در طول چهل سال گذشته رژیم سرکوبگر ولایت فقیه فعالیت هرگونه سازمان و حزب غیر خودی را ممنوع کرده و شمار زیادی از نویسندگان، دانشگاهیان، روزنامه نگاران و کارگران منتقد را به زندان انداخته و هزاران انسان بیگناه را هم ناجوانمردانه به قتلگاه فرستاده است.
نظام ولایت فقیه که پس از هر حادثهای تعداد دقیق کشته شدگان و مجروحین در نوارغزه، سوریه و یمن را بلافاصه اعلام میکند، مدعی است که هنوز مشغول شمارش جان باختگان، مصدومین و دستگیر شدگان خیزش آبان ماه است. چه کسی قرار است این دروغهای بزرگ را باور کند؟ بدون شک داشتن چنین انتظاری از ملتی که هر سال هزاران نخبه را تحویل جوامع مردمسالار میدهد، غیر واقعی است.
در نمایش نماز جمعه اخیرِ ایشان که پس از سالها به روی صحنه رفت، آقای خامنهای بازیگری خود را با بیان آیاتی از قران شروع کرد، آیاتی در اهمیت تقوا و وعده هایِ پاداشِ خداوند برای افراد متقی. آخوندها به افرادی مثل آقای خامنهای میگویند "واعظ غیر متعظ". براستی چگونه ممکن است که یک شخص فریبکار و بدنام بالای منبر برود و با پر رویی دیگران را به پرهیزکاری دعوت کند؟ در ادامه همان خطبه مشمئز کننده، در حالیکه ایشان بارها تاسف و حسرت عمیق خود را از مرگ اقای سلیمانی ابراز کرده بود، بی رحمانه ترین واکنشها را در مقابل خانوادههای داغدیده و ملت سوگوار ایران از خود نشان داد. یعنی در برابر کسانی که به علت حمله موشکی سپاه به هواپیمای مسافربری بشدت عصبانی و غمگین بوده وهستند.
و بالاخره میرسیم به سخنان ایشان در روز چهارشنبه شانزدهم بهمن ماه. آقای خامنهای ادعا میکند که همه افراد باید در انتخابات نمایشی مجلس شورای اسلامیِ وی شرکت کنند. دلایلی را نیز سر هم میکند. از جمله دلایل او این است که پشتیبانیِ محکمِ ملت از نظام ولایت فقیه نیرومند ترین ضامن امنیت ملی است. چه کسی است که نداند ولایت مطلقه وی بزرگترین دشمن منافع ملی بوده است؟ این مطلب را نه تنها اکثریت مردم ایران میگویند بلکه چندین بار توسط خودیهای اصلی نظام، و از جمله آقای رفسنجانی، بطور علنی بیان شده است.
حال که اعتراضات گسترده و پی در پی مردم، فساد عمیق و نهادینه شده در حلقه نزدیکان رهبر، انزوای سیاسی و تحریمهای شدید خارجی پایههای ولایت آقای خامنهای را بشدت لرزانده است، او تنها راه نجات خود و نظامش را پشتیبانی قاطع مردم از جمهوری اسلامی میداند. او ادعا میکند که مقصران اصلی وضع نابسامان کشور دشمنان خارجی و قوه مجریه تنبل و فرسوده کنونی است. او که سعی میکند با سیلی صورت خود را سرخ نگه دارد از پذیرش هرگونه مسئولیتی شانه خالی کرده و کماکان خود را شایسته ترین مدیر و مدبر زمان میشمارد.
بر اساس دانش کنونی، بسیاری از بزهکاران را میتوان با استفاده از روشهای درست تربیت و اصلاح کرد اما تجربه نشان داده است که آقای خامنهای جزو آن گروهی است که سعدی آنان را "نا اهل" (۱) میخواند. در طول سالیان سیاه گذشته، شماری از خودیهای نظام با نوشتن و انتشار نامههای سرگشاده از کارهای زشت و غلط آقای خامنهای انتقاد کرده و راه راست را به او نشان دادهاند که در اکثر مواقع با بی توجهی او و در بعضی از موارد با کینه توزی و انتقام جویی وی روبرو شدهاند. از جمله این افراد میتوان به آقایان یدالله سحابی، هاشمی رفسنجانی و میردامادی اشاره کرد که نفر سوم دایی آقای خامنهای نیز میباشد. بنظر میرسد که منظور سعدی از تمثیل میخ آهنین و سنگ (۲) معرفی افرادی از جنس آقای خامنهای بوده است. با توجه به این حقیقت که نوشتن نامههای سرگشاده آخرین اقدامی است که ناصحان مستاصل انجام میدهند، وجود این نامه نگاریها عمق و شدت خودشیفتگی آقای خامنهای را نیز آشکار میسازد.
با توجه به مطالب گفته شده، مردم ایران در مخالفتی آشکار و علنی با شخص آقای خامنهای و نظام جمهوری اسلامی در اسفندماه به پای صندوقهای این انتخابات ساختگی نخواهند رفت. ملت ایران انتخابات را تحریم میکند تا ناظران بین المللی به روشنی از نظر واقعی مردم آگاه شوند. مردم با رد کردن خواسته موکد آقای خامنهای سیلی محکمی به صورت او میزنند تا موجب قطع بخشی از کمکهای حیاتی خارجی شده و زمینه سرنگونی سریع این رژیم سرتا پا دروغ فراهم شود.
پانوشتها:
۱- "تربیت نا اهل را چون گردکان بر گنبد است"
۲- " نرود میخ آهنین در سنگ"
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در چند دهه گذشته افراد مختلفی، از جمله آقای یدالله سحابی، آقای رفسنجانی و آقای میردامادی دایی آقای خامنهای، با نوشتن نامههای سرگشاده به این دروغگو او را نصیحت کردهاند ولی کوچکترین اثری در رفتار وی دیده نشده است، میتوان حدس زد که سعدی شیرازی هم شاهد رفتار شخصی به خود شیفتگی ایشان بوده است:
تربیت نا اهل را چو گردکان بر گنبد است