الجزیره انگلیسی نوشت: وقایع پیرامون ترور سردار قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس ایران، جلوه دیگری از نبرد دو نیروی اصلی ایدئولوژیک در منطقه را به نمایش گذاشت. یکی از این دو نیرو جبهه مقاومت به رهبری ایران و دیگری جنبشهای اعتراضی و تحول خواه به رهبری متحدان عرب آمریکا است.
به گزارش انتخاب، در ادامه این مطلب آمده است: اولین مورد در مراسم تشییع جنازه در شهرهای عربی و ایرانی برای سلیمانی و همرزمانش بازتاب یافت، مراسمی كه بسیار بزرگتر از تجمعات تبلیغاتی معمولی و سازمان یافته دولتی بودند. این حجم از غم و اندوه و عصبانیت در ایران، عراق، لبنان و جاهای دیگر نشان دهنده پویای سیاسی جبهه مقاومت به رهبری ایران و سایر متحدانش است.
اندکی پس از ترور برگزاری مراسم به احترام کشته شدگان، احساسات گسترده ضد آمریکایی، ترس از جنگی همه جانبه، انتقام موشکی ایران و در نهایت اذعان این کشور به ساقط کردن اشتباه هواپیمای اوکراینی دومین روند تحولات کلید خورد. بعد از این اتفاق مجددا تظاهراتهای مردمی در همان سرزمینها از سر گرفته شد. جالب اینکه درست یک هفته قبل از آن جمعیت زیادی در این سه کشور مشغول عزاداری برای سلیمانی بودند و عهد کردند که در برابر آمریکا و متحدانش بایستند.
این دو نیرو برای تعریف هویت و سیاستهای خاورمیانه برای چند دهه است که با هم در نبرد هستند. "مقاومت" به این معناست كه تعداد بسیاری از اعراب و ایرانیها علیه آمریكا، اسرائیل و متحدان محافظه كار عربشان مانند عربستان سعودی و امارات متحد میشوند. در نقطه مقابل "انقلاب" برای دستیابی به آزادیهای دموکراتیک، عدالت اجتماعی و کثرت گرایی که از زمان قیامهای بهار عربی سال 2010 در منطقه به راه افتاد، است.
این دو نیرو برای مدت یک دههاست که با هم در رقابت بودند، اما اکنون آنها آشکارا در ایران، عراق، سوریه و لبنان به نوعی با هم میجنگند، نیروهای "مقاومت" سعی میکنند با استفاده از زور اعتراضات "انقلابی" را خاموش کنند.
بین دو نیروی ذکر شده"مقاومت"، قدیمی تر است و از دهه 1980 سیاستهای ایران و شرکای استراتژیک عرب آن به ویژه حزب الله، حماس، سوریه، انصارالله (حوثیها)، نیروهای بسیج مردمی (PMF) در عراق و سوریه را پیش میبرد. البته در این بین گروههای کوچکتر اسلامگرا مثل اخوان المسلمین نیز در برابر تهدیدهای سیاسی و فرهنگی غربی و اسرائیلی مقاومت میکنند، اما خوب وابستگی به جبهه مقاومت مورد حمایت ایران ندارند.
از مدتی پس از انقلاب اسلامی 1979، ایران با ایجاد قابلیتهای نظامی، سیاسی و فنی در میان متحدان عرب خود استراتژی اصلی یعنی مقاومت را تعریف و عملی کرده است. این استراتژی به ایران اجازه میدهد تا قبل از آنکه نبرد به درون خاک خودش کشیده شود از طریق شرکاء و متحدین عرب خود دشمنان مشترک را عقب براند و به نوعی بازدارندگی ایجاد کند.
ایران از همه ابزار جنگی نامتقارن خود از جمله موشک، قابلیت سایبری، هواپیماهای بدون سرنشین، سیستم های ارتباطی / نظارتی استفاده میکند. تهران همچنین از گروههای شبه نظامی مثل حماس و حزب الله برای مقابله با اسرائیل و از گروهی مثل انصارالله برای مقابله با عربهای محافظه کار مثل عربستان سعودی و امارات استفاده میکند. مأموریت اصلی ژنرال سلیمانی نیز توسعه این شبکه از متحدین عرب ایران بوده است.
منتقدان عرب ایران، این امر را صادرات هژمونیک تهران از انقلاب اسلامی خود میدانند و معتقدند که جمهوری اسلامی به دنبال آن است تا بتواند شبکه ای را تحت کنترل خود داشته باشد. سلیمانی توانست متحدین عربی زیادی را پرورش دهد زیرا بسیاری از سوریها، لبنانیها، عراقیها، یمنیها و فلسطینیها از سیاستهای جنگ و اشغال آمریکا، اسرائیل و محافظه کاران عرب رنج فراوانی کشیدهاند. آنها به قدری ضعیف و آسیب پذیر بودند که برای حفظ خود به جنبش تحت هدایت ایران و اسلام گرای اسلامی پیوستند.
"محور مقاومت" همواره میگوید که برای مقابله با تهدیدات خارجی و تسلیم نشدن در برابر خواستههای آمریکایی و اسرائیلی، حتی ابایی از جنگ یا تحمل تحریمها ندارد. با این حال، توافق هستهای ایران با آمریکا انگلیس، آلمان، فرانسه، چین و روسیه و توافق نامههای غیرمستقیم حزب الله و آتش بس با اسرائیل، نشان میدهد که حتی محور مقاومت هم به شرط تامین منافع و احترام به خواستههایش حاضر به تعامل است.
کارشناسان مشخص میکنند که آیا "مقاومت" یک موفقیت قهرمانانه ضد امپریالیستی بوده یا تنها یک خیال ساده و بی تکلف. طرفداران این اندیشه میگویند که محور مقاومت اسرائیل را از جنوب لبنان و غزه بیرون کرده، بین حزب الله و اسرائیل تعادل برقرار کرده و در عین حال آمریکا و شرکایاش را وادار به موافقت با توافق هستهای کرده است. علاوه بر اینها در نگاه بسیاری این محور مقاومت بود که باعث شد ایران در برابر این تحریمها دوام بیاورد، دولت اسد در سوریه حفظ شود و تهدید داعش به کلی محو گردد. اکنون ممکن است همین اندیشه محور مقاومت آمریکا را هم از عراق بیرون کند.
منتقدین می گویند که این دستاوردها با هزینه ای وحشتناک برای اعراب و ایرانیها محقق شده به طوری که کل این کشورها امروز از فشار اقتصادی و سیاسی در رنج هستند. برخی همچنین میترسند که فرهنگ مقاومت برای آنها آیندهای از جنگ دائمی و پریشانی اقتصادی را به ارمغان بیاورد.
اعتراضات انقلابی که امروز در جریان است، طی یک دهه مقاطع مختلف منطقه را لرزانده است. این اعتراضات عموما توسط نسل جوانی هدایت شده که از سوء مدیریت اقتصادی و افزایش اقتدارگرایی رنج میبردند. سیستم سیاسی فاسدی در این کشورها سر کار است که همواره به دنبال افزایش ثروت خود و فقیر کردن بیشتر مردم بوده است. این نسل تصمیم گرفته كه علیه رژیمهایی كه به نظر آنها تا حد زیادی نامشروع است و تحت سیطره نیروهای خارجی است، عصیان كند. واضح و روشن بگوییم حکام این کشورها به دلیل بی کفایتی قادر به تأمین نیازهای اساسی شهروندان خود نیستند.
تا امروز میلیون ها نفر از مردم به خیابانها رفته و با وجود سرکوبهای وحشیانه خواستار اصلاحات یا تغییر کامل در سیستمهای حاکم شدند. معترضین عرب و ایرانی میخواهند در سیاستهای دولت برای محافظت از حقوق مدنی و تعقیب عدالت اجتماعی حرفی برای گفتن داشته باشند و به سیستمهای سرمایه داری موجود که طبقه متوسط را ویران کرده و به فقر و حاشیه نشینی در مقیاس بزرگ منجر شده، پایان دهند.
در مجموع جنبشهای اعتراضی به دو دسته تقسیم میشوند، گروهی از آنان توسط آمریکا، اسرائیل و کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس حمایت میشوند و گروهی دیگر توسط ایران و متحدانش. زمانی که اعتراضات به ضرر ایران و متحدانش است آنها آمریکا را مقصر میدانند و وقتی برعکس میشود مسئول اعتراضات از سوی آمریکا اسلامگرایان تندرو معرفی میشوند.
اما بسیاری از معترضان انقلابی نه تنها در برابر فساد حاکم در کشورشان که به طور کلی در مورد هرگونه دخالت خارجی از سوی ایران یا آمریکا گلهمند بودهاند.
اکنون خود پرچمی که اسلامگرایان و ناسیونالیستهای عرب منحصراً برای نبرد خود علیه تهدیدهای آمریکایی، اسرائیلی و محافظه کار عرب برافراشتند نیز جنبهای از مقاومت دارد. نخبگان حاکم عرب و ایرانی و شهروندانشان اکنون با هدف آشکار کردن هویت و سیاست های کشورشان آشکارا با یکدیگر در تقابل هستند. این احتمالاً مهمترین جنگ ایدئولوژیک در خاورمیانه از زمان تأسیس سیستم دولتی این کشورها در یک قرن پیش است.