میگویند از میان سخت ترین کارها یکی را برگزین عادت آن را بر تو آسان خواهد کرد.
شاید عادت کردن یکی از بزرگترین ویژگیهای آدمی باشد، که تا امروز او را در گذر از تنگناهای زندگی، یاری رسانده و یکی از عناصر اصلی بقای او نیز محسوب میشود. به راستی بدون این توانائی عادت کردن، زندگی انسانی، حتی حیوانات و گل و گیاه چگونه میشد؟
به این خانه نشینی کرونائی هم عادت میکنیم و تن میدهیم. چرا که تمامی تلاش آدمی از شعارها که بگذریم، در درجه اول صیانت جان است و هراس مرگ!
اما درعین حال با تمام سختی این خانه نشینی، بخصوص که غم نان هم با آن باشد، بسیار چیزها به انسان یاد میدهد؟ اجازه میدهد که هر کس به اندازه فهم خود به بررسی و کندوکاو زندگی خود بپردازد، به مسیرهای رفته به راهها و بیرانهها و چشم اندازهای آینده فکر کند. در این واکاوی بسیار امور، بسیار اشیا، که برایش سخت ارزشمند بودند، زیر سئوال میروند!
"آیا واقعا لازم بود برای بدست آوردن این یا آن چیز این گونه حریص باشم بهترین لحظات زندگیم را صرف آن کنم، دیگران را از خود برنجانم؟ لازم بود این زمان کوتاه عمر را نبینم و لحظه لحظه آن را غنیمت نشمرم و حال که تهدید کرونا بر بالای سرم ایستاده بر آن حسرت نخورم؟ "
دهها سئوال دیگر، مرور خاطرات، به یاد آوردن چهره کسانی که دوست داشتی اما وقتی برایشان نگذاشتی. حال که فرصت مروری اجباری دست داده میبینی تا چه میزان سنگدلی کرده و در حبابی از واجبات که بیشتر آنها غیرواجب بوده این چهرههای عزیز و مصاحبت لذت بخش آنها را از کف دادهای.
مسلم میدانم برای بسیارانی این زمان فراغت اجباری حتی آغشته به دلهره و ترس از آینده، زمان ویژهای برای تجدید نظر در نگاه به زندگی به پیرامون و اطراف خود خواهد بود. نگاهشان نسبت به زندگی، نهادن وقت با عزیزان، همسران و کودکانشان، تغییر خواهد کرد. مردان نان آور خانه که فکر میکردند تمام بار زندگی را بر دوش دارند، کار و زحمت همسران خود، در چرخاندن چرخ زندگی، از پرداختن به کار بچهها و دهها مسئله خرد و ریز را از نزدیک خواهند دید. زنان ترس مردان در باز ماندن از کار و این که بدون زحمت آنها چگونه کمیت زندگیشان لنگ میشود را خوب حس حواهند کرد. بخصوص در خانواده هائی که زن و مرد مشترکا کار بیرون میکنند. مردان اگر به انصاف نگاه کنند! فشار مضاعف بر دوش همسران را در درون خانه در جزء جزء مسائل درونی خانه، بخصوص رتق و فتق امورات فرزندان، خواهند دید. همه و همه، عصبیتهای این روزها، بردباری، تحمل، همیاری، نزدیک کردن نگاهها به هم، برای زیباتر کردن زندگی، در روزهای طولانی، در کنار هم قرار گرفتن محک خواهد خورد.
حتی نوع نگاه به سالمندانی که روزهای بیکاری و تنهائی بازنشستگی را میگذرانند. این زمان نسبتا طولانی آمیخته شده با مسئولیت نگاه ما را نسبت به افراد و مسئولان، به تعهد، کارآئی و صداقت آن در ارتباط با امر مردم، عمیق تر خواهد کرد. همان طور که نگاهمان را به نقش درمانگران از پزشک تا پرستار و عموم کارکنان بیمارستانی، عمق و جلائی تازه بخشیده!
این قرنطینه و وقت به ما این امکان را میدهد که در جزئیات دقیق شویم و ببینم آن جزئیاتی که بدون دیدن آنها درک کامل و همبستهای از کلیات نخواهیم داشت. اصلا نوشتن این مطلب به خاطر سر و صدای دو ماشین زباله بود و نگاه کردن به پاکبان هائی که داشتند به تفکیک و با احتیاط ظرفهای بزرگ زباله را که هر سه روز در دو ماشین جداگانه خالی میکنند جا به جا میکردند. یکی از اصلی ترین حافظان سلامت و بهداشت جامعه. کسانی که هرگز دیده نمیشوند! علی الخصوص در جامعه ما! زحمتکش ترین، مظلوم ترین و بی ادعاترین بخش زحمتکشان جامعه.
به راستی در این روزهای شیوع اپیدمی که اکثریت جامعه در قرنطینه بهداشتی رفتهاند، اگر فداکاری این پاکبانان نبود؟ اگر هزاران تن زباله، که مطمئنا بخش زیادی از آن به ویروس کرونا آلوده است در سطح شهر میماند! و این عزیزان پاکبان رنچ حمل و جابجائی آنها را برتن نمیگرفتند ما چه میکردیم؟
از پشت پنجره ایستاده و به کار سخت و خطرناکشان در این روزها مینگرم. فکر میکنم، به راستی چرا ما این اجزاء کوچک اما در عمل بسیار بزرگ نقش اینها را نمیبینیم؟ حتی در این روزها؟ روزهائی که برای کادر بهداشتی ترانه میسازیم و مقابل بیمارستانها به درستی میایستیم و هورا میکشیم، قادر به دیدن عظمت کار این نخستین حافظان بهداشت جامعه نیستیم!
هیچ ترانهای و هورائی برای این عزیزان نمیخوانیم و نمیکشیم. ما هنوز قادر نیستیم، لایههای بسیار زحمتکش و پائین جامعه را ببینم و به کار آنها همان اعتباری را بدهیم، که به کار یک پزشک، یا مهندس، یا معلم میدهیم؟ قادر نیستیم همان گونه که با یک پزشک صحبت میکنیم به همان احترام و حرمت در مقابل کار آنها سر خم کنیم و صمیمانه تشکر نمائیم؟
کارشان را تمام کردهاند، ظرفهای خالی زباله را به سر جای خود برمی گردانند، از پشت پنجره دستی تکان میدهم، نمیبینند. ماشین چراغ احتیاط خود میزند آرام به طرف ساختمان دیگرحرکت میکند.
بر میگردم به پاکبانان کشورم در این وضعیت سخت توأم با فشارهای اقتصادی و خشونت خوابیده در بطن جامعه، در بطن ۴۰ سال حکومت اسلامی میاندیشم. بی اختیار فکرم از پاکبانان، به آن لشگر انبوه کودکان زباله گرد، کودکان خیابانی، کودکان محنت و کار و آن برخورد چندش آور سرنگون کردن کودک زباله گرد به درون ظرف بزرگ آشغال میافتم، به یاد کودک خیابانی دیگری که در مقابل سئوال مصاحبه گر که میپرسد چه آرزوئی داری؟ میگوید آرزو چیست؟ کشیده میشود. به راستی چه خبر از هزاران کودک زباله گرد در این روهای کرونائی و آرزوهایشان؟
ابوالفضل محققی
حقوق، دستمزد و بزرگتر شدن خط فقر، جهانگیر گلزار
زیارتگاههای ایرانی و آمریکایی، محمد برقعی