Thursday, Apr 16, 2020

صفحه نخست » غزل ۳۶۶ صدای سخن عشق، منوچهر تقوی بیات

Manouchehr_Taghavi_Bayat_2.jpg

۱ـ خيزتا خرقه ي صوفي به خرابات بريم

شطح و طامات به بازار خرافات بريم

۲ـ سوي رندان قلندر به ره آورد سفر

دلق بسطامي و سجاده ي طامات بريم

۳ـ تا همه خلوتيان جام صبوحي گيرند

چنگ صبحي به در پير منا جات بريم

۴ـ با تو آن عهد كه در وادی ايمن بستيم

همچو موسی ارنی گوی به میقات بریم

۵ـ كوس ناموس تواز كنگره ی عرش زنيم

علم عشق تو بر بام سماوات بريم

۶ـ خاك كوی تو به صحرای قيامت فردا

هم بر فرق سر از بهر مباهات بريم

۷ـ ور نهد در ره ما خار ملامت زاهد

از گلستانش به زندان مكافات بريم

۸ـ شرممان باد زپشمينه ی آلوده ی خويش

گر بدين فضل و كرم نام كرامات بريم

۹ـ قدر وقت ار نشناسد دل و كاري نكند

بس خجالت كه ازين حاصل اوقات بريم

۱۰ـ فتنه مي باردازين سقف مقرنس برخيز

تا به ميخانه پناه از همه آفات بریم

۱۱ـ در بيابان هوا گم شدن آخر تا چند

ره بپرسيم مگر پي به مهمات بريم

۱۲ـ حافظ آب رخ خود بر درهرسفله مريز

حاجت آن به كه بر قاضي حاجات بريم

۱۳ـ بگذری و بگذاری نه نشان كرم است

این ميانجي بر ارباب كرامات بريم

۱۴ـ ای دل اين كار مهمست به همت بگشا

ورنه بس جور ز اصحاب خرابات بريم

درباره ي غزل ۳۶۶: از نگاه ما شاید به راستی اين غزل و یا بخش هایی از این غزل از آن حافظ نباشد. ما انگيزه ها يا چرايي اين گفته را در زير بر خواهيم شمرد. این که رونویس کنندگان این غزل در درازای زمان بیت های بی ربطی به این غزل افزوده اند، روشن است، زیرا شمار بیت های غزل نباید از دوازده بیت بیشتر باشد. رونویس کنندگان سروده های حافظ بیت های کفر آمیز و بیت هایی که با دین و روایت های مذهبی در ستیز بوده است را برای ثواب آن دنیا یا ننوشته اند یا دگرگون کرده اند. در اینجا پيش از هر چيز بايد ياد آور شويم كه پايه ی پژوهش ما واژه ی "رند" است. در بيت دوم اين غزل نيز واژه ي رند به صورت "رندان" آمده است. اما در باره ي همين بيت دوم كه واژه ي "رندان " در آنجا آمده است، زنده ياد مسعود فرزاد، در كتاب "حافظ ، صحت كلمات و اصالت غزل ها ( س تا پايان ی)" از انتشارات دانشگاه پهلوی شيراز صفحه ۹۹۴ مي نويسد: " ص س ن اين غزل را و ی ك اين بيت را ضبط نكرده اند ... " همچنين بهروز ثروتيان در كتاب " شرح غزليات حافظ " چاپ پويندگان دانشگاه ، تهران ۱۳۸۰ صفحه ی ۳۲۰۳ مي نويسد:«... همچنين چهار بيت افزوده به اين غزل ضبط نگرديد. ظاهراً اين غزل در اصل هفت بيت بوده و شاعر خود ابياتي بر آن افزوده است [البته گویا به بهروز ٍثروتیان خواب نما شده است] که؛ " شاعر خود ابياتي بر آن افزوده است."». در كتاب "ديوان حافظ" دكتر خانلری، صفحه ي ۷۴۹، درباره ي همين بيت دوم و واژه ی "رندان" مي خوانيم كه نسخه ی؛ ب ه ز ك م ، بيت ۲ را ندارد. پس در شماري از ديوان ها و غزل ها، اين بيت و واژه ی "رندان" كه ما درباره ی آن به پژوهش پرداخته ايم، نوشته نشده است و مي توانيم بگوييم كه اين غزل در جرگه ي پژوهش ما نيست. اما به هر روی خوب است بدانیم سراینده ی این شعر واژه ی رندان را چگونه در اینجا به کار برده است. ز عشقت بهره می دادی به عاشق نوازش کار شیرین توبوده

اگر بخواهيم بپذيريم كه ممكن است اين غزل از آن حافظ باشد، تنها همان هفت بيت پررنگ شده در بالا كه تا اندازه اي با هم ارتباط موضوعي و معنايي دارند، مي تواند از آن يك شاعر معقول و منطقي باشد. البته مي دانيم كه به خط حافظ نوشته ای بر جا نمانده است تا بتوانیم بگوییم کدام بیت یا غزل از آن حافظ هست و یا کدام نیست. در زیر ما برداشت خود را از يك يك بيت های اين غزل می نویسیم.

۱ـ خيز تا خرقه ی صوفي به خرابات بريم

شطح و طامات به بازار خرافات بريم

۱ـ بيت نخست اين غزل در مخالفت با خود ستایی صوفي و دراعتراض به سخنان بی پایه و مردم فریب وی و خرافات او است. در این بیت و در این غزل، روی سخن حافظ با کسی است که می خواهد او را به خرابات ببرد. جایی که خرابات نشینان، با می، مستی، رطل و طرب و خوشی سروکار دارند از زهد و ایمان و دعا و منبر و موعظه خبری نیست. به هیچ روی نمی توان خرابات را به دین و زهد و بهشت و رستگاری چسباند و تعبیر روحانی و عرفانی از آن کرد. شايد بتوانيم بگوييم كه حافظ در اين غزل با خود یا با کسی و یا با یک صوفی سخن می گوید که همراه اوست. او در اینجا ترك كسوت را پیش می کشد، یعنی صوفی گری را نمی پسندد و خرابات و شیوه ی رندی را شایسته می داند.

خرابات؛ این واژه در دیوان حافظ ۳۸ بار آمده، ۳۶ بار واژه ی خرابات تنها و ۲ بار هم به شکل خرابات نشین آمده است. خرابات، در زبان فارسی در درازای زمان زشت گردیده است و معنایش دگرگون شده است. لغت نامه دهخدا می نویسد: « شرابخانه. بوزخانه... میخانه ... میکده: محل فُسّاق اعم از قحبه خانه و قمارخانه و میخانه. جائی که اراذل و اوباش برای طرب در آن میگذرانند. عشرتکده. (یادداشت بخط مؤلف ). طربخانه ... (»

خرابات واژه ای تازی نیست و اسم جمع واژه ی خرابه و خراب نیز نیست، زیرا اسم جمع کلمه ی خَرِبه یعنی جای خراب، در زبان عربی سه شکل مختلف دارد: نخست؛ خَرِبات، دوم؛ خِرَب و سوم ؛ خَرَائِبُ است. البته این کلمه اسم جمع های دیگری هم دارد. خَرابات دگرگون شده ی واژه ی ֯خوَرآپات (xvar+āpāt ) است. ֯خوَرآبه از واژه ی ֯خوَر به دست آمده مانند مهرابه که از واژه ی مهر ساخته شده است.

واژه ی ֯خوَر (xvar ) و مهر برابرهای فراوانی دارد مانند هور، شمس، آفتاب، خورشید، خورشید باده، شارق، بیضا، شید، روز، ذکا، شرق، چشمه، شیر، غزاله، پادشاه ستارگان و از این دست... این واژه ها در ادبیات ایران در ارتباط با مکتب مهر اثر و گسترش فراوانی داشته اند. دکتر پرویز اهور در کتاب کلک خیال انگیز در صفحه ی ۲۹۱ می نویسد: « ... مرحوم ملک الشعرای بهار بعید نمی دانسته اند که نام خرابات اقتباسی از نام خورآباد به معنی جایگاه ستایش خورشید در آئین مهرپرستی بوده باشد و گویا شادروان استادم جلال الدین همائی نیز بر همین عقیده بوده اند. ولی استاد دکترمقدم بر این عقیده راسخند که اصل خرابات همان خورآباد یا دیر مهرپرستان است که با آئینشان آشنایی داشته و گفته است: « عابدان آفتاب از دلبر ما غافلند ـ ای ملامتگو خدا را رومبین، آن رو ببین ۴ / ۳۹۴ و نیز استناد می کنند به این بیت از حافظ: « شستشوئی کن و آنگه به خرابات خَرام ـ تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده ۳/ ۴۱۴ ... [1]»

شماری از شاعران و اندیشمندان مانند حافظ و فخرالدین عراقی خود را خراباتی می نامند. حافظ سروده است: « مقام اصلی ما گوشه ی خرابات است ـ خداش خیر دهاد آن که این عمارت کرد.» فخرالدین عراقی می گوید:« دیدی چو من خرابی افتاده در خرابات ـ فارغ شده ز مسجد وز لذت مباحات غزل شماره ۹ گنجور».

عطار نیشابوری گفته است:« بیا که قبله‌ی ما گوشه‌ی خرابات است ـ بیار باده که عاشق نه مرد طامات است» شاعرانی که به فرهنگ باستانی ایران دلبستگی داشته اند، واژه ی خور آباد را خُرابات نوشته اند تا از چشم مردمان ناآگاه پنهان بماند و بتوانند از دست مسلمان های متعصب جان سالم بدر برند. اما آن را با واژه های دیگر مانند خرابات مغان، پیرخرابات و کوی خرابات و از این دست، همراه ساخته اند تا دلبستگی های خویش را به فرهنگ سرزمین مادری خود نشان دهند.

شَطح؛ درباره ی واژه ی شَطح لغت نامه دهخدا می نویسد: « شطح. [ ش َ ] (ع اِ)... رجوع به شِطَّح شود. || (از ع ، اِ) (اصطلاح عرفان ) آنچه صوفیان گاه وجد و حال بیرون از شرع گویند. (یادداشت مؤلف ). عبارت است از کلام فراخ گفتن بی التفات و مبالات چنانکه بعضی بندگان هنگام غلبه ٔ حال و سکر و غلبات گفته اند، ... چنانکه بایزید گفته: سبحانی ما اعظم شأنی. و منصور حلاج گوید: انا الحق ... ». شطح سخنی است که درون مایه ی خود پسندی و گُنده گویی دارد.

طامات؛ دهخدا می نویسد: « [ طام ْ ما ] (ع اِ) اقوال پراکنده. (برهان ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). سخن از چپ و راست، یعنی قول پراکنده و شیادانه ... هذیان و سخنان هرزه و اراجیف و بی اصل را گویند. (برهان ) (غیاث اللغات )(آنندراج ). گفتار بیهوده. || خرق عادت و کرامت را نیز میگویند. (کشاف اصطلاحات الفنون )... || (اصطلاح تصوف ) نزد صوفیه معارفی را گویند که در اوان سلوک بر زبان سالک گذر کند. (کشاف اصطلاحات الفنون). || لاف و گزاف صوفیان در باب اظهار کشف و کرامات خود. (غیاث اللغات از رشیدی )... سخن های بلند که صوفیه برای اظهار کرامت و شرافت مرتبه گویند و باعث پندار نفس و سؤاعتقاد مردم شود...» شطح و طامات به گفته ای دیگر، خرافات و سخنان پریشان و بیهوده و خودستایی هایی است که صوفیان برای فریفتن مردمان هنگام نمایش و رفتار صوفیانه بر زبان می رانند.

دهخدا می نویسد:

«خرافات. [ خ ُ ] (ع اِ) حکایتهای شب. (منتهی الارب ). ج ِ خُرافَه. (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از قاموس ). در تداول فارسی، سخنان پریشان و نامربوط. (برهان قاطع). سخنان بیهوده و پریشان که خوش آینده باشند. (از غیاث اللغات ). سخنان خوش پریشان. (از شرفنامه ٔ منیری ). تُرَّهات. (مهذب الاسماء). موهومات. انیاب اغوال...»

معنای بیت یکم:

مي گويد برخيز برویم تا خرقه صوفی را به خرابات ببریم( تا خرقه را در آنجا بگذاريم، بفروشيم يا به گرو بگذاريم، بهر حال از شرش آسوده شويم.). در چنين هنگامي مي شود شطح و طامات را نيز سر راه ببازار خرافات برده و در آنجا به خریداران خرافات واگذار کنیم.

اگر اين بيت را طنز بدانيم پذيرفتن بيت دوم نيز به همين شيوه آسان تر خواهد بود.

۲ـ سوي رندان قلندر به ره آورد سفر

دلق بسطامي و سجاده ي طامات بريم

۲ ـ همان گونه كه در بالا گفتيم اين بيت در شماري از ديوان ها و در برخي از غزل ها نيست. بهر روی این بیت گویا به بایزید بسطامی و طامات او گوشه می زند. سجاده طامات یعنی جا نمازی که نماد خودستایی بایزید است که گفته است؛ "سبحانی، ما اعظم شأنی" یعنی سبحان هستم و جایگاهم برتر است. سبحان یکی از نام های الله است و به معنای پاک و منزه است.

قلندرـ به كساني گفته مي شده كه نه تنها دربند آداب دين نبودند بلكه مي كوشيدند در برابر چشم مردم به كارهاي خلاف عرف و خلاف دين دست بزنند. لغت نامه ي دهخدا در زير اين واژه چنين مي نويسد:«... حتا از پاكيزگي و نظافت واستعمال آب، تن زدند و از اين رو مردمان از آنان نفرت و كراهت مي نمودند...». اگر "رندان قلندر" به معني مردم آزاده ي بي دين باشد كه در خرابات بسر مي برند، در اين صورت " ره آورد سفر" يعني؛ " دلق بسطامي و سجاده ي طامات " ارزش پيش كش كردن براي رندان را ندارد. مگر آن كه بگوييم كه رندان قلندر اين " ره آورد سفر" را بدور خواهند ريخت،‌ كه آن هم بي معني خواهد بود. اما اگر شطح و طامات را كه در بيت نخست آمده است بايد به بازار خرافات برد پس چرا دلق بسطامي و سجاده طامات را بايد به ره آورد سفر سوي رندان قلندر پيش كش كرد، مگر بازار خرافات نزد رندان قلندر است؟ مي بينيم كه بيت نخست با بيت دو، ناسازگار است. اگر بگوييم كه در بيت دوم صوفيان را " رندان قلندر " مي نامد كه با توجه به شطح، طامات و خرافات در بيت نخست، هم رند و هم قلندر بايد معني منفي پيدا كند، كه در آن صورت رند به معني؛ آدم اوباش و سفله و حقه باز مي شود. در حالي كه نزد حافظ در همه ي غزل ها " رند " معني والا و ارزشمندي دارد. اگر ما اين بيت را هم طنز بدانيم، در چنين حالتي " رندان " معني هميشگي خود را نزد حافظ خواهد داشت و مي شود اين تحفه ها را به آن ها داد تا دور بريزند و به اين معني كه كار آن ها رونق گرفته است. در ديوان حافظ سه بار"قلندر" و دو بار واژه "قلندری" آمده است كه در همه ي موارد معني قلندر با رند مترادف بوده و مثبت است. نگاه كنيد به ۸/۳۸۹، ۳/۴۷۹، ۷/۱۷۴، ۶/۴۴۲.

دلق؛ یعنی خرقه، جامه ی کهنه، پشمینه، مرقعو

معنای بیت دوم:

خرقه و جانماز فریبکاری صوفی بزرگ؛ بسطامی، را همچون ره آورد سفر برای آزادگان بی دین ببریم.

۳ـ تا همه خلوتيان جام صبوحي گيرند

چنگ صبحي به در پيرمناجات بريم

۳ ـ در باره ي اين بيت، استاد همايي، پرتوعلوي، حسينعلي ملاح، پروين گنابادي و بسياری ديگر ديدگاه های گوناگوني بيان داشته اند، زيرا هنگامي كه سخني در راستاي انديشه ي حافظ نباشد يگانگي ديدگاه ها به پريشاني مي گرايد. شگفت ترین و بيگانه ترين واژگان در اين ميان "پير مناجات" است. زيرا واژه ی پير نزد حافظ ارزش و جایگاه ويژه داشته و با مذهب و دین ناسازگاری دارد؛ مانند پير مغان، پير باده فروش، پير ميكده، پيرخرابات، پير دُردي كش و ... در حالي كه "پير مناجات" تركيبي است از واژه ی مناجات، كه حافظ هرگز، جز این مورد، آن را در ديوان خود به كار نبرده است و "پير"، كه در ديوان حافظ ارجمند است. اين دو واژه متنافر و از هم بيگانه اند. اگر قرار است كه خرابات (بيت نخست) و ميخانه (بيت ده) مورد توجه و مراجعه ی شاعر باشد نمي شود همزمان پير مناجات، نيز مورد توجه و مراجعه ی او قرار گيرد! اين بيت با بيت نخست ناخوانايی دارد و با سریشم هم به این غزل نمی چسبد.

خلوتیان؛ به معنای جدایی گزینان، گوشه گیران، گوشه نشینان است. دهخدا می نویسد:« [ خ َل ْ وَ ] (اِ مرکب ) ج ِ خلوتی. منزوی ها. عزلت نشینان. عزلت گزینان...». صبوحی؛ باده ای است که در سپیده دم نوشند، این کار با نماز بامدادی سازگار نیست!. دهخدا درباره ی صبوحی می نویسد: «( ص نسبي، اِ.) به وقت صبح شراب خوردن. (غياث اللغات ) شراب بامداد. به معني باده ای است كه در صبح مي نوشند. باده ی صبحگاهی...» ۴ / ۱۹۷

چنگ صبح؛ چنگ یک ساز است. چنگ در صبح یا شب چنگ است. در این بیت چنگ صبحی، با جام صبوحی در مصراع پیشین همین بیت، کار دارد. کسی که جام صبوحی می نوشد نماز صبحش باطل است، پس مناجات هم باطل می شود، مگر بپذیریم که در این بیت طنزی نهفته است، یعنی پیرمناجات را ریشخند می کند. اگر بخواهیم برای همه ی خلوتیان جام صبوحی بدهیم باید کوزه ی شراب داشته باشیم. صدای غلغل شراب هنگامی که از کوزه می ریزد به صدای چنگ تشبیه شده است و شاعر به آن، چنگ صبح می گوید. اگر کوزه ی شراب را نزد پیرمناجات ببریم تا او هم جام صبوحی بگیرد، مناجات او باطل خواهد شد.

معنای بیت سوم:

برای آن که همه ی خلوتیان یعنی کسانی که تنها و در کنج خلوت خود نیایش می کنند شراب صبحگاهی بنوشند، کوزه ی شرابی نزد پیر و پیشوای نیایش کنندگان ببریم تا او به همراه دیگر نیایش کنندگان شراب صبحگاهی بنوشد.

۴ـ با تو آن عهد كه در وادی ايمن بستيم

همچو موسی ارنی گوی به میقات بریم

۴ـ بيت چهار در شماری از نسخه هاي خطي خانلری مانند؛ ب ز ك م ، نیست. بالاتر از همه، اين بيت اشاره دارد به آيه ی ۱۴۳ سوره ي اعراف، اما محتواي آيه را مغشوش بيان مي كند. به اين صورت كه موسا به ميقات مي رود و پس از لن تراني شنيدن( هرگز مرا نمی بینی)، به خدا مي گويد من نخستين كسي هستم كه به تو ايمان آوردم؛ يعني اول به ميقات مي رود و پس ازآن ايمان مي آورد و يا عهد مي بندد. اما در بيت چهار، نخست " در وادي ايمن " عهد مي بندد و پس از آن، عهد خود را " ارني گوي به ميقات " مي برد. اين گونه ناشي گري ها در كارهاي حافظ وجود ندارد و اين سهو نمي تواند از حافظ باشد. افزون بر این پیمان حافظ در ازل بسته شده است نه در وادي ايمن، نگاه كنيد به: ۲/۱۰، ۷/۱۷، ۷/۴۶، ۵/۷۸، ۲/۱۰۷، ۵/۱۰۷، ۱/۱۴۸ ، ۷/۱۷۵، ۵/۲۰۲، ۷/۳۱۲ ...

وادی؛ یعنی جا، مکان، دره، بیابان، صحرا و... اَیمَن؛ یعنی بی ترس، امان، مبارک، دست راست، نام بیابانی است در سمت راست کوه طور که موسی در آن گوسفند می چرانده است.

اَرِنی؛ به زبان تازی یعنی خود را به من نشان بده، بنما مرا، است. میقات؛ به معنای وعده گاه، محل ملاقات، وقت، هنگام و جای احرام بستن حاجیان است.

با تو در جایی پیمان بستم و مانند موسی به وعده گاه می آیم تا تو را ببینم. اشاره است به داستان موسی در کوه طور که در قران آمده است که به خدا گفت خودت را به من بنما؛ "اَرِنی" ، اما پاسخ شنید که تو هرگز مرا نمی بینی؛ " لَن تَرانی".

معنای بیت چهارم:

با آن پیمانی که در جایی خجسته بستیم، ارنی گویان، به وعده گاه می آیم تا تو را ببینم، همانگونه که موسی به وعده گاه رفت. (چون موسی پاسخ شنید که مرا هرگز نمی بینی. شاید شاعر امید به دیدار یار خود ندارد و می داند که یار به میعادگاه نخواهد آمد و خود را به او نشان نخواهد داد.)

۵ـ كوس ناموس تو از كنگره ي عرش زنيم

علم عشق تو بر بام سماوات بريم

۵ ـ اين بيت در باره ي " تو "است؛ كه همان انسان باشد، همه ی ويژگي های جهان بيني حافظ را دارد و مقام انسان را تا عرش بالا مي برد. اين بيت حافظ وار سروده شده است. برخی نوشته اند که این تو الله یا بگفته پارسی زبانان خدا است. از آنجایی که بنابر آیه های قران، الله بی نیاز (الله الصمد!) و صاحب عرش است، پس نیاز ندارد که بنده ی ناچیزش علم عشق او را به بام سماوات برد. این انسان؛ معشوق حافظ است که حافظ پرچم پیروزی او را می خواهد به بام آسمان ها ببرد و به همه ی جهان این عشق و پیروزی را نشان دهد.

کوس؛ همان طبل و دهل است و معنای تنه زدن و هل دادن نیز دارد. ناموس؛ یعنی پاکدامنی، آبرو، سربلندی، بانگ، آوازه، اشتهار، شرف، همسر، عیال، خود پسندی، احترام، قانون، احکام و...

عرش؛ یعنی آسمان، سپهر، تخت، سایبان... علم؛ همان پرچم، درفش، نشان، رایت،... و نیز به معنای سرشناس و نامور، مشهور، معروف و ...است. سماوات؛ به معنای آسمان ها، جمع سماء یعنی آسمان است.

معنای بیت پنجم:

درفش پیروزی تو(مردم) را بر آسمان ها ببریم و بر بلندترین جای بام آسمان کوس پیروزی و سربلندی تو را بزنیم.

۶ـ خاك كوی تو به صحرای قيامت فردا

همه بر فرق سر از بهر مباهات بريم

۶ ـ " صحراي قيامت " كه همان روز بازخواست يا حشر باشد، از نظر مذهبی حافظ به آن باور ندارد زیرا می گوید:

« گر مسلمانی از این است که حافظ دارد

آه اگر از پس امروز بود فردایی » ۱۰/۴۸۱

« حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر

کنایتی است که از روزگار هجران است» ۲/۸۸

و نگاه كنيد به: ۶/۶، ۵/۱۱، ۵/۲۸، ۴/۶۳، ۸/۲۴۱، ۸/۲۶۰، ۶/۳۴۳، ... شايد بتوان بيت ۶ را طنز آمیز دانست و آن را در نفي و رد قيامت پذيرفت و آن را همسو با انديشه ی حافظ دانست. در این بیت حافظ به جای نماز و روزه و حج و دیگر عبادت ها خاک کوی یار را برای سرفرازی به قیامت می برد. این بیت با باور به معاد اسلامی همخوانی ندارد.

معنای بیت ششم:

می گوید در فردای قیامت خاک کوی تو را ( به جای عبادت و نماز و روزه) برای سرفرازی به بالای سرم می گذارم و می برم.

۷ـ ور نهد در ره ما خار ملامت زاهد

از گلستانش به زندان مكافات بريم

۷ـ از آنجایی که شاعر واژه های " ملامت" و " زاهد " را در اين بيت به کار برده است، شايد بتوان آن را به حافظ نسبت داد. واژه ملامت ۱۳ بار، ملامت کردن ۳ بار، ملامت گر۳ بار و ملامت گو، ۱ بار در دیوان حافظ آمده است و نیز حافظ در جای جای دیوان خود را و مردم را برای کارهای ناروا سرزنش می کند، برخی حافظ را پیرو مکتب ملامتی می دانند. ملامت یعنی؛ بدگویی، تقبیح، توبیخ، زخمزبان، سرزنش، سرکوفت، شماتت، عتاب، قدح، نکوهش. لغت نامه دهخدا در برابر واژه ی ملامت می نویسد: سرزنش کردن. ملامت. [ م َ م َ ] (ع مص ) ملامة. رجوع به ملامة شود. || (اِمص ) سرزنش و نکوهش و با لفظ کردن و کشیدن و آمدن مستعمل. (آنندراج ). مأخوذ از تازی، نکوهش و سرزنش و عتاب و طعن و مذمت و تأدیب... سرزنش. سرکوفت. سراکوفت. ذم. لؤم. ملام. توبیخ. تعنیف. تقریع. تعییر. بیغاره. گواژه. مَثلَبَه. ج، ملاوم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)...»

زاهد؛ یعنی آن کس که دنیا را برای آخرت ترک گوید؛ پارسا، پرهیزکار، مرد دیندار و...

مکافات؛ یعنی پادافره، عقوبت، جزا، کیفر، پاداش، تلافی، پاداش دهی، مزد، گرفتاری، دردسر، وضع دشوار، سختی، زحمت و...

معنای بیت هفتم:

و اگر مردی که به دینداری تظاهر می کند، در راه ما خار سرزنش بگذارد تا ما را با سرزنش آزار دهد، او را از جای خوشی که پر از گل و سبزه است، به زندان سختی ها می بریم.

۸ـ شرممان باد ز پشمينه ی آلوده ی خويش

گر بدين فضل و كرم نام كرامات بريم

۸ـ اين بيت با بيت نخست همسويي و خوانايي دارد و در انتقاد به صوفي سروده شده است. شرم؛ یعنی حیا، انفعال، خفت، خواری،... پشمینه؛ به معنای هر جامه ای است که از پشم باشد. ردا یا خرقه ی صوفیان از صوف یعنی پشم است. آلوده؛ یعنی ناپاک، کثیف، نجس، چرکین، پلید،... این آلودگی؛ پلیدی و چرکین بودن است، نه آلودگی به شراب، چون نزد حافظ شراب نجس و ناپاک نیست، زیرا او می گوید:

به آب روشن می عارفی طهارت کرد

علی الصباح که میخانه را زیارت کرد ۱/۱۲۸

در شان من به دردکشی ظن بد مبر

کآلوده گشت جامه ولی پاکدامنم ۴/۳۳۵

و نگاه کنید به: ۷/۲۹۳، ۹/۳۷۲، ۳/۴۰۵، ...

«دلق آلوده ٔ صوفی بمی ناب بشوی ۲/۴۷۶». فضل؛ یعنی بینش، حکمت، دانایی، دانش، فرهنگ، معرفت و نیز به معنای برتری، افزونی، بخشش و کرم ... است. کرم، به معنای جوانمردی، مردمی، سخاوت، بزرگواری و ... است. کَرامات؛ لغت نامه دهخدا در برابر این واژه می نویسد؛ [ ک َ ] (ع اِ) ج ِ کَرامت. (یادداشت مؤلف ). چیزهای عجیب و خارق عادت که از بعضی مردمان بزرگ گاه گاه صدور یابد. کرامتها. (ناظم الاطباء).

معنای بیت هشتم:

باید با جامه ی پشمی ناپاک خود و با این اندازه (کم و ناچیز) از دانش و سخاوت، خجالت بکشیم، اگر ادعای کارهای بزرگ و شگفت انگیز بکنیم.

۹ـ قدر وقت ار نشناسد دل و كاری نكند

بس خجالت كه ازين حاصل اوقات بريم

۹ ـ وقت به معنای وخت، گاه، فرصت، مجال، مهلت، زمان، گاه، موقع، میقات، هنگام، دوره، روزگار، عصر، فصل، موسم، آن، حین، دم، ساعت، لحظه... است. در نزد حافظ وقت و زمان همیشه غنيمت است اما گمان نمي كنم كه حافظ از وقت خجالت ببرد. حاصل؛ بازده، برآیند، ثمر، بار، عملکرد، محصول، مولود، نتیجه، برداشت، ثمر، میوه بهره، سود، درآمد، فایده، نفع، دستاورد، سازه،...

معنای بیت نهم:

اگر دل ارزش زمان و فرصت را نداند و کاری نکند،(یعنی به دنبال برآورده شدن خواست هایش نرود) از بازده این روزگار شرمگین می شویم.

۱۰ـ فتنه مي بارد ازين سقف مقرنس برخيز

تا به ميخانه پناه از همه آفات بریم

۱۰ـ اين بيت با انديشه و جهان بيني حافظ همسو است و با شيوه ي نگارش حافظ نيز خوانایی دارد، با بيت های ۸، ۳، ۱ نيز سازگار است. فتنه؛ یعنی آشوب، بلوا، جنجال، شورش، غائله، هنگامه، جنگ، ستیز، آفت، بلا، تباهی، شر، فساد، ... مقرنس؛ سقف گچ بری شده، دارای برجستگی؛ نقش و نگار برجسته، سقف کنگره دار؛ قرنیزدار، قُرناس دار یعنی دارای بینی... سقف مقرنس؛ یعنی آسمان.

آفات؛ آسیب ها، جمع آفت، یعنی آسیب.

معنای بیت دهم:

از آسمان، این سقف پُر نقش و نگار، بلا می بارد، برخیز تا از این آسیب ها به میخانه پناه ببریم.

۱۱ـ در بيابان هوا گم شدن آخر تا چند

ره بپرسيم مگر پي به مهمات بريم

۱۱ـ اين بيت با شيوه ي نگارش و انديشه ی حافظ ناسازگار است. بیابان؛ یعنی شوره زار، بادیه، برهوت، دشت، صحرا، صحرای بی آب وعلف، فلات، هامون... هوا؛ یعنی هوس، ميل، تمايل، خواهش نفس، عشق، آرزو، تمنی... "هوا " و هوس از واژه ها و دستمايه هاي هميشگي حافظ است. نگاه كنيد به : ۶/۱۷، ۹/۲۶، ۳/۳۳، ۱/۹۵، ۶/۱۵۶، ۴/۱۸۸، ۳/۲۶۵... مهمات؛ مهام، امور مهم، کارهای خطیر... " مهمات " نيز به شيوه ای که در اینجا آمده است، برای حافظ وجود ندارد: " جهان و هرچه در او هست سهل و مختصر است ۵/۲۴۲، " نعيم هردو جهان پيش عاشقان به دو جو ۲/۲۵۱، " جهان و كار جهان جمله هيچ در هيچ است۲/۲۹۲ " ... در برابر چنين نمونه هايی مي توان گفت كه بيت ۱۱ به ديوان حافظ افزوده شده است.

معنای بیت یازدهم:

آخر تا کی در شوره زار هوا و هوس می خواهی سرگشته و گم باشی؟ از چه کسی می خواهی راه بپرسی؟ کی می خواهی به چیزهای مهم پی ببری؟

۱۲ـ حافظ آب رخ خود بر درهرسفله مريز

حاجت آن به كه برِ قاضي حاجات بريم

۱۲ـ آب رخ؛ آب رو؛ آب رخ. [ ب ِ رُ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب ) اعتبار، جاه، احترام، حرمت، حیثیت، شرف، عرض، عزت، قدر، منزلت، ناموس ... سفله؛ بدسرشت، بدنهاد، پست، حقیر، دنی، دون، دون همت، رذل، فرومایه، ناجوانمرد، ناکس ... مریز؛ ریشه ی امری منفی از مصدر ریختن. حاجت؛احتیاج، دربایست، درخواست، ضرورت، غایت، نیاز، نیازمندی، آرزو، امید، مراد... قاضی حاجات؛ لغت نامه دهخدا:« [ ی ِ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب ) قاضی الحاجات. آنچه حاجت ها برآورد: ۱۲/۳۶۶ ای زر تو خدا نه ای ولیکن بخدا- ستار عیوب و قاضی حاجاتی .
|| (اِخ ) قاضی الحاجات. یکی از نامهای خدا...»

معنای بیت دوازدهم:

حافظ آبروی و حیثیت (اشک) خود را نزد هر ناکسی بر زمین نریز، بهتر است نیاز خود را نزد کسی ببری که نیازها را برآورده می کند.

دو بیت ۱۳ و ۱۴ در بسیاری از دیوان ها نیست. شاید ما نباید به این دو بیت بپردازیم اما معنای این دو بیت را در زیر می آوریم.

۱۳ـ بگذری و بگذاری نه نشان كرم است

این ميانجي بر ارباب كرامات بريم

۱۳ـ اين بيت حتا در ديوان خانلري نيز درحاشيه آمده است و چون قافيه ی آن تکراری است، پذیرفتنی نیست. میانجی؛ یعنی داوری، قضاوت، محاکمه.

معنای بیت سیزدهم:

این که مرا بگذاری و بی اعتنا بگذری، جوانمردی و انصاف نیست. بیا داوری این کار را ببریم نزد کسانی که انصاف و جوانمردی دارند.

۱۴ـ ای دل اين كار مهمست به همت بگشا

ورنه بس جور ز اصحاب خرابات بريم

۱۴ـ در بالا گفتيم كه براي حافظ كار جهان مهم نيست و " جمله هيچ در هيچ " است. " جور اصحاب خرابات " در اين بيت بیراه است چون در "خرابات " جور و ستم نیست، زیرا حافظ می گوید:« قدم منه به خرابات جز به شرط ادب۳/۱۹۶» و یا «شستشوئی کن و آنگه به خرابات خرام ـ تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده ۳/ ۴۱۴»

معنای بیت چهاردهم:

ای دل این کار مهم است با اراده و خواست خودت آن را بگشا، وگرنه از پیروان خرابات ستم بسیار می بریم.

منوچهر تقوی بیات

فروردین ماه ۱۳۹۹ خورشیدی برابر با ماه مارس ۲۰۲۰ میلادی

استکهلم



[1] ـ اهور ، دکتر پرویز. کلک خیال انگیز یا فرهنگ جامع دیوان حافظ. ۱۳۶۳ . تهران . ص ۲۹۱



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy