امروز ما روزهایی را میگذرانیم که همانند دوران های مختلف تاریخی بشر نامی بخود گرفت: «دوران کرونایی» اما این بار این نام نه از جانب مورخان و نه از جانب فلاسفه و نه از جانب جامعه شناسان و هنرمندان بلکه از دل مردم بیرون آمد. «دوران کرونایی» به شکل کاملا خودجوش از دهان مردم بیرون آمد و همه از روزها یا دوران کرونایی و دوران قرنطینه صحبت میکنند. دورانی که شاید تاریخ بشر حداقل در یک قرن اخیر به این شکل تجربه نکرده بود، که این خود مهم ترین خصوصیت این روزهاست که آنرا از دیگر روزها متمایز و متفاوت می کند. و این تفاوت باعث شد که مرا به ایده ی خاطره نویسی از این دوران سخت بکشاند. این ایده را از چند سال اول جنگ که در ایران بودم در ذهن داشتم. در آن روزها در خوزستان، در شهرم مسجدسلیمان مدام در حال خاطره نوشتن بودم. هر لحظه و هر اتفاقی را با جزییات ثبت میکردم. بیاد دارم که پیش از موشک باران دردناک شهرم، توی اتاق کتابخانه روی فرش دراز کشیده بودم و در حال نوشتن خاطراتم بودم که صدای مهیب موشک ها و لرزش زمین باعث شد که سراسیمه به حیاط بروم و به آسمان نگاه کنم. هنوز تصویر آن خاک ها و دود مهیب سیاهی که شهرم را فرا گرفته بود در ذهنم نقش بسته و حتی یادآوریش هم چشمانم را پر از اشک می کند. آنچه که این لحظات را هنوز پس از تقریبا چهار دهه برای من خیلی روشن به ثبت رسانده، نوشتن این خاطرات بود که تا زمانی که در ایران بودم بارها به آنها مراجعه میکردم و میخواندم اما متاسفانه پس از خروجم از ایران به تبعیدی ناخواسته اکثرا از بین رفتند و به جز چند خاطره از آن دوران خاطرات زیادی بجا نماند.
خاطره نویسی خودم که از تین ایجری آغاز کرده بودم باعث شد تا بیش از اینکه تاریخ به من درس بدهد، از تجربه ی خودم بیاموزم که اتقاقات اگر ثبت نشوند نه برای خود و نه برای آیندگان بجا نمی مانند و از آنها نمی آموزیم.
این تجارب باعث شد تا از همان روزهای اول که مسئله قرنطینه مطرح شد طی فراخوانی ویدیویی از همه بخواهم که خاطرات این روزها را بنویسند. بنویسند که این روزها چگونه بر آنها میگذرد، از همه چیز بنویسند، از برخورد با خانواده خود تا عدم دید و بازدید و یا کارکردن از راه دور در خانه و کلا تاثیر این روزها را بر خود بنویسند و برای خود و فرزندان و نوادگان و برای آیندگان به ثبت برسانند.
چند روز بعد در فراخوان دوم از همه خواستم که خاطرات را به همراه عکس هایی که بیانگر خاطره هستند بفرستند و اعلام کردم که پس از نشر تک تک خاطرات در همه ی شبکه های مجازی ام، تصمیم دارم که آنها را به شکل کتاب منتشر کنم. این پروژه با استقبال بسیار خوبی مواجه شد و از آن زمان تا کنون ده ها خاطره به همراه عکس دریافت کردم که امروز جمعه هشت ماه می پانزدهمین خاطره را منتشر کردم که در لینک زیر می بینید.
خوشبختانه نشر مهری در لندن از این پیشنهاد من استقبال کرد و قرار شد پس از پایان جمع آوری پروژه ی خاطره نویسی آنرا بشکل کتاب منتشر کند.
جالب اینجاست که هفته ی پیش در وبسایت رادیو فردا خواندم که کتابخانه ی ملی اسراییل هم این پروژه ی خاطره نویسی را پیشنهاد داده و از همه در سراسر جهان دعوت کرده که خاطرات خود را برای این کتابخانه بفرستند. از این که ایده ام پیش از کتابخانه ی ملی اسراییل بود خوشحال شدم و تصمیم دارم که وقتی که خاطرات به شکل کتاب منتشر شد یک جلد آنرا برای کتابخانه ملی اسراییل پست کنم تا در تاریخ بماند.
آنچه که توجه مرا در این پروژه جلب کرد استقبال بیش از حد زنان و عدم استقبال مردان بود! تا کنون که ده ها خاطره دریافت کردم فقط یک مرد خاطره فرستاد آن هم هنرمند عزیزی بود که خود به کرونا مبتلا شده بود. موضوعی که بررسی اش برای من خیلی جذابیت خواهد داشت. تفاوتی که در روحیات و نگاه زنان و مردان به مسائل و موضوعات مختلف است که از منظر روانشناسی مطمئنن قابل پاسخ است.
سری اول پروژه ی خاطره نویسی دوران کرونا تا پایان می ۲۰۲۰ ادامه دارد و سپس همه برای نشر کتاب آماده میشوند. دوستانی که مایل به شرکت در پروژه ی خاطره نویسی دوران کرونا هستند لطفا با ایمیل یا از طریق شبکه های مجازی ام با من تماس بگیرند.
اختر قاسمی، خبرنگار آزاد، کلن
لینک فراخوان پروژه در اینستاگرام:
https://www.instagram.com/p/B-
لینک آخرین خاطره که امروز جمعه ۸ می منتشر شد:
در قرنطینه، ابراهیم هرندی
زبان پارسی، زبان عربی و چالش پالایش، جلال ایجادی