این نامه، خطاب به روح پلید تهرانی، شکنجه گر ساواک نوشته شده است...
نویسندگان این نامه، آقای ۲۵ و آقای تفتازانی، در پی اعاده ی حیثیت شکنجه گران حکومت اسلامی، این نامه را خطاب به هم رشته ایِ خود نوشته اند...
باشد که دیگر شکنجه گران از این نامه بهره ها گیرند و آن را عبرت خود سازند...
این یک نامه تخصصی ست و حاوی مطالب بالای ۱۸ سال می باشد...
*****
اخیرا خاطرات گذشته ی آقای تهرانی، شکنجه گر ساواک، در رسانه های ایرانی منتشر شده است.
این خاطرات حاوی نکاتی ست که توهین به صنف شکنجه گران به طور عام، و به صنف شکنجه گران و «کارشناسان» جمهوری مقدس اسلامی به طور خاص به شمار می آید، و ما نویسندگان این نامه، -آقای ۲۵، کارشناس سابق پرونده ی فرهاد بهبهانی، و دستیار «حاج آقا»، که وصف عملکرد من در کتاب «داستان یک اعتراف» نامبرده آمده، و آقای تفتازانی، کارشناس سابق پرونده ی فهیمه دری نو گورانی، همسر شهید سعید امامی، که شیوه ی عملکرد من در ویدئوهای معروف به «شکنجه همسر سعید امامی» قابل مشاهده است-، جهت اعاده ی حیثیت از خود و همکاران خدوم خود، این نامه را می نویسیم.
اول این که یک شکنجه گر خوب، هرگز از کرده ی خود اظهار پشیمانی نمی کند.
فرقی نمی کند که شما شکنجه گر رژیم پینوشه باشید، یا فرد قطعه قطعه کننده ی قاشقچی در سفارت عربستان.
ما دارای اصول و پروتکل هایی هستیم که خروج از آن ها، مانند ارتداد در اسلام است، و صنف شکنجه گر را از چشم مردم می اندازد.
اولین اصل همانا جمله ی مشهور «من کردم؛ خوب کردم» است.
یعنی کارِ ما اصولا همین است که مثلا آقای تهرانی شخصی به نامه آهنگران را چنان شکنجه کند که نامبرده در اثر ضربات کابل بمیرد، یا من، آقای ۲۵، چنان که در کتاب «داستان یک اعتراف» فرهاد بهبهانی آمده، چنان او را با باتون بزنم که طرف در شکنجه گاه اپرای عروسی فیگارو بخواند.
این که آقای تهرانی بیاید از کرده ی خود اظهار پشیمانی کند، عین توهین به ما شکنجه گران و سربازان گمنام امام زمان است که باید هر شکنجه گر خوبی از آن پرهیز نماید.
دومین اصل در امر شکنجه گری، سوسول نبودن است. آقای تهرانی هر چند تیپ مناسب و مخوفی برای شغل شکنجه گری داشت، ولی این کاره نبود و پشت ظاهر هیولا مانندش سوسول بود.
این که ایشان از کشتن هف هشت ده تا زندانی در تپه های اوین اظهار ندامت می کند، و چنان از آن با غم و اندوه سخن می گوید که انگار با ماشین بچه زیر کرده، باعث سر افکندگی ماست.
شما به ما شکنجه گران جمهوری نازنین اسلامی نگاه کنید، که هزاران نفر را نه تنها شکنجه کردیم، بلکه با دست های خودمان و با فریاد «یا زهرا» آن ها را به قتل رساندیم و الان هم اگر دستمان برسد در کهریزک ها و اوین ها و جاهای دیگر بچه های کم سن و سالی که اصلا سیاسی نیستند را شکنجه می کنیم و استخوان های شان را خرد می کنیم. شما عملکرد ما را مقایسه کنید با عملکرد آقای تهرانی که چند نفر آدم را -که تازه مسلح بودند و تفنگ و نارنجک داشتند- به اندازه ی بیرون کشیدن اطلاعات داغ، مثل نام ها و آدرس ها شکنجه می کند و تازه از این مختصر خجالت هم می کشد!
زهی تاسف و زهی آبرو ریزی!
شما به شیوه ی عمل من، حاجی تفتازانی، در فیلم شکنجه ی زن سعید امامی، اپیزود دوم از قسمت سوم توجه که بفرمایید، مشاهده می کنید ما در جمهوری اسلامی چنان شکنجه ای می کنیم که خانم نوگورانی، به رغم این که هرگز به اسراییل سفر نکرده، با کمال میل و رغبت می پذیرد که به آن جا سفر کرده و تازه از جلو و عقب به اسراییلی ها وصل بوده است.
بعد هم که مقام عظمای ولایت می فرمایند که ایشان وصل نبوده، و ما اشتباه کرده ایم، نه آن مقام منیع، نه خودِ ما، هرگز از عملکرد خود اظهار پشیمانی و ندامت نکردیم و نباید هم بکنیم.
حالا آقای تهرانی دو تا فرد مسلح را بازجویی کرده، چنان از عملکرد خود اظهار پشیمانی می کند که انگار چی شده، و چه فاجعه ی عظمایی رخ داده است.
نتیجه ی عمل امثال تهرانی و تهرانی ها همین شد که شاه بعد از سی و هفت سال سرنگون شد، ولی نظام مقدس جمهوری اسلامی با همین شکنجه های ما، مدت چهل و یک سال است که سوار بر کار است و حالا حالا ها هم خیال پیاده شدن ندارد.
امیدواریم این نامه عبرتی باشد برای نسل جوان شکنجه گر در جمهوری اسلامی، که هر چه وحشیانه تر و هر چه دد منشانه تر افرادی را که ساز مخالف می زنند، به راه راست و صراط مستقیم هدایت فرمایند.
آمین یا رب العالمین
آقای ۲۵، دستیار سابق حاج آقا، شکنجه گر فرهاد بهبهانی
آقای تفتازانی، شکنجه گر زن سعید امامی
وقتی «خزانه دولت مثل بقالی سر کوچه» است