میان افراد که خود را ذیل اپوزیسیون دسته بندی میکنند بسیاری اعلام میکنند که هدفشان براندازی جمهوری اسلامی است. اما در عمل نه راه بردی برای این هدف دارند و نه در راستای آن اقدام عملی میکنند و یا حتی میدانند چه کاری میتوان در این راستا کرد. گاه حتی میبینیم که مثلا هم مخالف تحریمها هستند، هم مخالف دخالت نظامی، هم مخالف وضعیت موجود. این چنین است که سالها میگذرد و مخالفان فعالیت رسانهای دارند و حکومت جمهوری اسلامی هم کماکان سر جایش است. براندازی یا از بین بردن یک حکومت از خیلی جهات مشابه از بین بردن یک فرد است، با این تفاوت که حکومت شخصیتی حقوقی دارد و فرد شخصیتی حقیقی. بر شمردن تشابهها از این رو ارزشمند است که میتواتد مایه تامل گروه هایی باشد که در راستای براندازی یک حکومت گام برمی دارند.
نکته اول اینکه همانطور که یک فرد را با فحش و دشنام و یا بردن آبرو نمیتوان از بین برد، براندازی یک حکومت نیز بسته به انجام رفتارهای حقیقی و نه مجازی است. فعالیتهای مجازی و ایجاد کارزارهای مجازی و چالشهای گوناگون اینترنتی و طوفانهای توییتری و از این قبیل توجه دادنها و آگاه سازیها حداکثر میتوانند مشروعیت یک حکومت را از بین ببرند. اما یک حکومت برای اعمال حاکمیت و رسیدن به اهدافش در عمل تکیه به نیرویش دارد تا مشروعیت، و این نیست که با از دست دادن مشروعیتش خودبخود ساقط بشود، درست شبیه این که کسی از بی آبرویی نمیمیرد. که با اندکی آگاهی تاریخی بی اساس» حکومت با کفر باقی میماند اما با ظلم هرگز «از سوی دیگر گویا روایتی داریم که بودن ادعای آن واضح است، هم حکومت صدام با ظلم برقرار بود هم حکومت یزید و قذافی. امید بستن به از بین رفتن خودبخودی حکومت بخاطر افزایش ظلم مابه ازای تاریخی ندارد. یک حکومت با قدرت سرکوب مخالفان و داشتن امکانات مالی و لجستیک اعمال حاکمیت میتواند تا الی ماشاءا... برقرار بماند.
اما یک حکومت چگونه ساقط میشود؟ خوشبختانه مثالهای تاریخی آن نزدیک چشم ما هست و میتوان آنها را مطالعه کرد. یک حکومت میتواند مانند یک فرد که به قتل میرسد با مداخله نیروی خارجی از بین برود. نمونهاش حکومت صدام حسین در عراق بود که با حمله نظامی امریکا) در قامت یک ائتلاف بین المللی (سقوط کرد. مشابه قتل، این شیوه براندازی حکومت هم بسیار پرمخاطره است هم جلوه خوبی در نگاه بین المللی ندارد.
راه دیگری که یک حکومت میتواند ساقط بشود فروپاشی از درون است، باز شبیه مرگ فردی که طی یک بیماری از پا میافتد. در این مرگ عوامل طبیعی داخلی دست به دست هم میدهند و با برهمزدن تعادل طبیعی بدن موجبات مرگ فرد را فراهم میکنند. مثلا در سرطان رشد خارج از کنترل یک ارگان و دست اندازی به بقیه ارگانهای بدن موجب مرگ فرد میشود، یا در بیماریهای ویروسی، ویروس با استفاده از امکانات سلولی بدن خودش را به سرعت و به تعداد بسیار زیاد تکثیر میکند و سلولها را یک به یک از کار میاندازد تا در نهایت فرد از برهم خوردن غیرقابل بازگشت تعادل بدنش میمیرد. در این روش دوم برای از پا در آوردن شخص البته ممکن است با ترور بیولوژیکی فرد را از بین برد، یعنی عامل یک بیماری کشنده را به طریقی داخل بدن قربانی کرد و نتیجه کار را به واکنش طبیعی بدن محول کرد.
فروپاشاندن یک حکومت البته کار راحتی نیست و اگر سازوکاری از درون نباشد، دخالت از بیرون، مانند مورد ساقط کردن رژیم صدام، مستلزم هزینه بسیار بالایی است. سازوکاری که در تاریخ رایج تر بوده این است که مخالفان از شکافهای درونی قدرت استفاده کرده و با عمق دادن به آنها حاکمیت را ضعیف و در نهایت از پا در آوردهاند. یعنی در جابجایی
قدرت حاکمه همیشه افرادی در درون حاکمیت بودهاند که یا خود حکومت قبلی را ساقط کردهاند، یا به مخالفان کمک کردهاند تا بر حاکمیت غلبه بکنند. چنانچه مثلا رضاشاه قبل از خلع قاجاریه و رسیدن به سلطنت خودش نخست وزیر احمدشاه بود، یا حاج ابراهیم کلانتر، صدراعظم قتحعلی شاه، سالها قبلش در دوره زندیه حاکم شیراز بود که با تسلیم ولایات جنوب ایران به آغامحمدخان قاجار موجب سقوط زندیه و برآمدن قاجار شد.
مرور جریان وقایع در مورد انقلاب ۷۵ و سقوط حکومت پهلوی برای مقایسه میتواند آموزنده باشد. نخست این ویروس فکری به مملکت افتاد که شاه یک دیکتاتور سفاک نوکر امریکا است که صدها هزار نفر از مخالفانش را در زندانها کشته و دارد ثروتهای مملکت را غارت میکند و به امریکا واگذار میکند و از ملت غافل است. پشت بندش هم اینکه وقتی حکومت اسلامی برقرار بشود با ایجاد جامعه اسلامی ثروتهای مملکت بجای رفتن به جیب شاه کافر و اطرافیانش به مساوات به همه مردم میرسد. وقتی با اشتباهات پشت سر هم شاه در فروننشاندن اعتراضات، وی به هیأت حاکمه نشان داد
که ارادهای برای حفظ حکومت ندارد، خیلی از دولتیان حکومت او زودتر از او چمدانهایشان را بستند و به بهانههای مختلف از کشور رفتند) مثلا ازهاری، ثابتی، آموزگار (. برخی از نیروهای داخل حکومت نیز، با توجه به تزلزل اراده شاه برای حفظ حکومت، در راستای محکم کردن پای خود در حکومت بعدی، به ارتباط به افراد مرتبط با "نهضت" رو آوردند. شناخته ترین آنها سپهبد ناصر مقدم رییس سازمان امنیت و اطلاعات کشور) ساواک (که با مهندس بازرگان و دکتر بهشتی و نیز منتظری و مطهری جلسات متعددی داشت و مرموز ترین آنها ارتشبد حسین فردوست که گفته میشود اعلامیه بی طرفی ارتش را در روز ۲۲ بهمن مهیا و تصویب کرد.
از سوی دیگر افراد "نهضت" هم برای تعمیق شکاف قدرت بی کار نبودند و با افراد متعدد داخل حکومت ارتباط برقرار میکردند تا جایی که نزدیک بود شاپور بختیار نخست وزیر را هم به سفر به پاریس برای دیدار با خمینی و تقدیم استعفا) با وعده گرفتن حکم نخست وزیری از وی (مجاب بکنند. نتیجه عملی کارهایشان مثلا یکی این که روز ۲۲ بهمن ۲۵۷۵ امور فرودگاه مهرآباد و امکانات پخش زنده تلویزیونی در اختیار ایشان قرار داده بشود و نیز هلیکوپتر و خلبان ارتش شاهنشاهی مخالف اصلی رژیم شاهنشاهی، یعنی آیت ا... خمینی را در امنیت کامل از فرودگاه مهرآباد بردارد و در بهشت زهرا پیاده کند.
چنین اقداماتی از سوی ایشان گرچه موجب عمیق تر شدن شکافهای نظام شاهنشاهی شده بود اما عملا باز منجر به سقوط نظام شاهنشاهی نشده بود؛ مثلا با اینکه اعتصابات شرکت نفت مشکلات زیادی برای حکومت ایجاد کرده بود و گروههای
مختلف به مدرسه علوی و دیدار خمینی میرفتند) مثل دیدار همافران با خمینی در ۲۱ بهمن و عکس مشهور آن (و مطبوعات آزادانه اخبار مخالفان را پوشش میداد، اما حاکمیت هنوز برجا بود و دولت رسمی ایران دولت شاهنشاهی بود. ضربه نهایی انهدام نظام شاهنشاهی شب ۲۲ بهمن و در خوابگاه همافران نیروی هوایی زده شد که گروهی با دیدن بازپخش فیلم ورود خمینی از تلویزیون صلوات فرستادند و گروهی دیگر معترض شدند و کار بالاخره از درون به درگیری مسلحانه انجامید و بالا گرفت. بعد از آن بود که با هجوم مردم به اسلحه سازی در حمایت از طرفداران خمینی و مسلح شدن مردم عادی اوضاع پایتخت از دست رفت و روزی بعد در جلسه ستاد ارتش اعلامیه بی طرفی ارتش امضا شد و مهر پایان بر نظام شاهنشاهی خورد.
بطور خلاصه فعالیتهای سیاسی مخالفان در گفتگوهای مخفی با کسانی از درون رژیم و تعمیق شکافهای قدرت به طورعملی کار را به جایی کشانده بود که در جلسات شورای امنیت ملی بعد خروج شاه) که صدای برخی منتشر شده (کمتر کسی به دیگری اعتماد داشت و در نهایت اغلب برای فرار از وضعیت مبهم موجود پای اعلامیه بی طرفی ارتش امضا گذاشتند.
مرور آن فعالیتهای سیاسی برای براندازی رژیم پهلوی برای مقایسه با نحوه فعالیت سیاسی برخی مخالفان رژیم حاضر برای براندازی جمهوری اسلامی بود. فعالیت هایی که از نشر اخبار کمک کاری حکومت یا کاریکاتور در مورد سران مملکت گرفته، تا فحش دادنها به عوامل حکومت در خارج کشور و سفارتخانهها، و یا برپایی کارزارهای اینترنتی برای مشروعیت زدایی از حکومت جریان دارد. در این میان نه سعی چندانی در شناخت سازوکار قدرت در جمهوری اسلامی و شکافهای آن وجود دارد، نه تلاشی در گفتگو و ارتباط با افراد داخل حاکمیت و نفوذ به بخش هایی از آن. در عوض تمرکز برخی بر ارتباط گرفتن با افراد خارج حاکمیت در کشورهای ثالث به هدف جلب کمکهای مالی است! تعقیب تحلیلهای سیاسی افراد نیز آشکار میکند که اغلب مطالعه و دانش سیاسی چندانی ندارند، تحلیلهایشان بیشتر توصیف است تا آنالیز، و بعید نیست برخی تجربه دستگیری و زندان را با کسب تجربه سیاسی مشتبه بگیرند.
به موضوع مطلب که روشهای براندازی یک حکومت بود برگردیم. روش اول، یعنی مداخله خارجی برای براندازی یک حکومت، هم بسیار پرهزینه است و هم بعید است بعد تجربه ساقط کردن حکومت صدام و مصائب پس از آن بار دیگر به این زودیها در دنیا تکرار بشود. تحریمهای ترامپ علیه جمهوری اسلامی اما مشابه ضعیف کردن بدن یک فرد است به امید آنکه با ابتلا به یک بیماری معمولی از پا در بیاید. اگر گروه هایی دنبال کار جدی برای براندازی حکومتاند لازم است بر همان شیوه دوم تمرکز کنند: مطالعه سازوکار قدرت در جمهوری اسلامی و شیوههای اعمال حاکمیت و چرخش نیروها در حکومت، شناخت شکافهای قدرت در آن، و ارتباط و گفتگو و تعامل با افراد درون حاکمیت که از شرایط موجود رضایت ندارند و از تغییر هراسی ندارند. یک سنگ تراش کارکشته نیز، به جای کوبیدن بدون هدف پتک به تخته سنگ، به دقت رگهها و شکافهای روی آن را بررسی میکند و بعد با ضربات پتک به جای درست دل تخته سنگ را با چند ضربه میشکافد. کار سیاسی در نهایت یک کار هدفمند مستمر است و نه یک کار تفننی است.