مجید محمدی - ایندیپندنت فارسی
ایالات متحده در ادبیات رسمی اسلامگرایان و گروههای چپ، دشمن و شیطان معرفی میشود. برای نسبت دادن چنین ویژگیهایی-اگر حکم بر اساس باورهای کیهانی و ایدئولوژیک صادر نشده باشد که معمولا این چنین است، نیاز به شناخت و آگاه و شاهد هست. نمیتوان بدون دلیل و بیاساس فرد یا گروه را خبیث یا شر یا تبهکار معرفی کرد.
پرسش این است که آیا اسلامگرایان و چپهایی که ایالات متحده و اسرائیل را دشمن و لذا شیطانی- با فرض اله و فرشته بودن خود- معرفی میکنند، شناخت درستی از این جوامع یا دولتهای آنها دارند یا خیر. پاسخ منفی است. برای روشن شدن این پاسخ در این نوشته کوتاه به سه افسانهسازی غالب در مورد ایالات متحده آمریکا اشاره میکنم.
افسانه «پلیس آمریکا»
در ادبیات دستگاه تبلیغاتی رژیم (از هر نوع اصلاحطلب و اصولگرا) و مقامات رژیم از جمله وزارت خارجه، تعبیر بدون مابهازایی وجود دارد به نام «پلیس آمریکا». این را در سخنان محمد جواد ظریف که چند دهه در آمریکا زندگی کرده نیز میتوان دید. علی خامنهای در این مورد میگوید: «هر چند روز یک بار در خیابانهای شهرهای آمریکا یک بیگناه، یک بیسلاحی به دست پلیس آمریکا به خاک و خون میغلتد.» (۱۸ شهریور ۱۳۹۴) حتی برخی سایتهای فارسیزبان خارج کشور نیز از این تعبیر استفاده میکنند (مثل بی بی سی فارسی). برای نمونه میتوانید به مطالب سایت بی بی سی فارسی، توییتهای ظریف و مطالب سایتهای داخلی در گزارش از مرگ جرج فلوید در ایالت مینهسوتا مراجعه کنید. برخی از سایتها از اف بی آی تحت عنوان «پلیس فدرال آمریکا» یاد میکنند.
مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
تصور این جماعت آن است که در ایالات متحده نیز یک سازمان پلیس سراسری مثل نیروی انتظامی جمهوری اسلامی وجود دارد به نام پلیس آمریکا. این تصور ناشی از جهل مطلق به ساختار اجتماعی و سیاسی ایالات متحده است. در این کشور فدرال «پلیس آمریکا» وجود ندارد. در هر شهر و حاشیه شهرهای بزرگ و روستاها، پلیس محلی وجود دارد که تحت نظر شهردار همان منطقه عمل میکند. اکثر کلانترهای پلیس نیز منتخب مردم هستند. این پلیسهای محلی، مقررات، سازمان و بودجه و حتی لباس و اتومبیل خاص خود را دارند. در ایالات یک پلیس ایالتی نیز وجود دارد که شرح وظایف متفاوتی با پلیس محلی دارد و عمدتا به مسایل ترافیک در جادههای میان شهری، «پشتیبانی» از پلیس محلی (و نه دخالت) و مداخله در شرایط اضطراری میپردازد.
در سطح فدرال، پلیسی وجود ندارد جز سازمان اف بی آی که محدوده کارش گشتزنی در خیابان یا اعمال قوانین در جادهها نیست و حتی لباس فرم هم ندارد. وظیفه اف بی آی دفاع از ایالات متحده در برابر تروریسم و تهدیدات اطلاعات خارجی، حفظ و اعمال مقررات کیفری در سطح فدرال و «پشتیبانی» (و نه دخالت) از سازمانها و نهادهای قضایی در سطح فدرال، ایالتی، محلی و بینالمللی است. اگر دستگاههای محلی پلیس و قضایی بتوانند از پس کارهای خود برآیند، اف بی در کار آنها دخالتی نمیکند. فدرالیسم به معنای خودمختاری کامل ایالات، در کارکرد و ماموریتهای اف بی آی به خوبی نهادینه شده است.
از این جهت کسانی که از تعبیر «پلیس آمریکا» استفاده میکنند تا خطای یک یا چند پلیس محلی را به سراسر پنجاه ایالت بسط دهند، نادانی خود را اثبات میکنند.
افسانه گرسنگی پنجاه میلیون نفر در آمریکا
گروههای چپ از این که در ایالات متحده حدود ۴۲ میلیون نفر کارت غذا دارند و از چترهای حمایتی دولتی در حوزه تغذیه استفاده میکنند، به این نتیجه میرسند که در این کشور پنجاه میلیون نفر گرسنهاند و شب سر بی غذا بر زمین میگذارند. برخی از اسلامگرایان حتی از این موضوع کارت غذا هم بیاطلاع هستند و صرفا تبلیغات ضدآمریکایی را تکرار میکنند. واقعیت این است که به دلیل وجود کارت غذا برای خانوارهای کم درآمد یا بیدرآمد (برای یک نفر تا سقف ۱۹۴ دلار در ماه) کسی در این کشور گرسنه نمیماند.
علاوه بر کارت غذا، هزاران خیریه در ایالات متحده روزانه غذای مجانی گرم و سرد توزیع میکنند. علاوه بر کارت غذا، خانوارهای کم درآمد میتوانند تا دوسال برای فرزندانشان غذای لازم (شیر، تخم مرغ، نان، غذای کودک) را مجانی دریافت کنند. این برنامهها از سوی دولت فدرال تامین میشود و به ایالاتی خاص اختصاص ندارد. البته معتادانی هستند که پول کارت غذای خود را نیز میفروشند تا مواد مصرف کنند و از این جهت گرسنه میمانند و به مراکز خیریه برای دریافت غذا مراجعه میکنند.
افسانه بیخانمانی میلیونی
علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، گفته است: «وجود چندین میلیون کارتنخواب و دهها میلیون انسان در زیر خط فقر بخشی از حقایق تلخ جامعه آمریکا است» (۶ مهر ۱۳۸۹). ایشان در ۱۴ مهر همان سال این ادعا را تکرار کرد. خامنهای حتی یک بار در چهل سال گذشته به افراد زیر خط فقر و بیخانمان در ایران اشارهای نداشته است. این گفته در مورد کارتنخوابی در ایالات متحده با توجه به شواهد موجود، خلاف واقع است. بنا به گزارش رویترز، در نهم نوامبر ۲۰۱۵ حدود ۵۰۰ هزار فرد بیخانه در ایالات متحده وجود داشت. تا سال ۲۰۱۸ که آمار بیخانمانها در دست است، این رقم به حدود ۵۵۰ هزار رسید. بنا به گزارش وزارت مسکن و توسعه شهری ایالات متحده، این رقم در سال ۲۰۱۰ حدود ۴۰۰ هزار بوده است.
البته بیخانه بودن در ایالات متحده مساوی نیست با کارتنخوابی. بخش بسیار اندکی از بیخانهها کارتن خواب هستند که اصطلاحی است برای کسانی که در فضاهای عمومی میخوابند. بخش قابل توجه این جمعیت بیخانمان در پناهگاهها به سر میبرند که تحت نظر شهرداریها و مدیریت مناطق در جوامع غیرشهری اداره میشوند. به عنوان نمونه، در ناحیه سافک در ایالت نیویورک با حدود ۱.۵ میلیون جمعیت، ۵۲ پناهگاه عمومی و دهها پناهگاه تحت نظر موسسات غیرانتفاعی، موسسات خیریه و کلیساها برای افراد بیخانمان وجود دارد.
برخی از این پناهگاهها هتلهایی هستند که شهرداریها اجاره کردهاند. در فصل زمستان بالاخص در شبهای سرد زمستانی پلیس مناطق موظفند افراد بیخانمان را از فضاهای عمومی جمع کنند و به پناهگاه انتقال دهند. بخش دیگر این جمعیت در خانههایی که اجاره آنها با سوبسید دولتی پرداخت میشود، زندگی میکنند. بخش دیگر در خودروهایی زندگی میکنند که امکانات حداقل زندگی را دارا هستند و پارکینگهای مشخصی برای آنها وجود دارد. از ۷۵ هزار نفر جمعیت بیخانه در شهر نیویورک تنها حدود ۴۰۰۰ هزار نفر یعنی ۵ درصد در فصل تابستان در خیابانها میخوابند که این تصمیم خود آنهاست وگرنه پناهگاه برای آنها وجود دارد. بنابر این، بیخانمانی در ایالات متحده به معنای زندگی در خیابان نیست.
این سه افسانه مدام در تبلیغات سیاسی گروهها و دولتهای اسلامگرا و کمونیستی، قدرتهای بزرگ رقیب ایالات متحده (چین و شوروی) و کشورهای یاغی و ورشکستهای که از دشمنی با آمریکا هویت کسب میکنند، دیده میشود.