مقدمه
ما در نوشتههای قبلی به این نکته اشاره کردهایم که مشاهدات مختلف نشان میدهد هم اکنون رژیم جمهوری اسلامی به وضعیت شکنندگی (State Fragility) فرو افتاده است و تا حدود زیادی اقتدار و آمریت (Authority)، مشروعیت (Legitimacy) و ظرفیت عملیاتی (Capacity) (از جمله ظرفیت سرکوب مخالفتها و تظاهرات مردم) خود را از دست داده است. ادامه این وضعیت به سقوط و فروپاشی رژیم (State Failure) و تغییر آن میانجامد؛ همانطور که در شوروی سابق و کشورهایی مانند المان شرقی، که تحت سلطه احزاب کمونیست بودند، اتفاق افتاد. این وضعیت عمدتا به دلیل عملکرد فاجعه بار رژیم جمهوری اسلامی در چهل سال گذشته، تحریمهای بین المللی و نیز آگاهیهای فزاینده مردم و به خصوص نسل جوان از محتوای ضد انسانی ایدوئولوژی بیمار رژیم حاکم ناشی میشود. رژیمی که اصولا ماموریت خود را پیگیری اهداف ایدوئولوژیک خویش در منطقه و در دنیا و نه توسعه اجتماعی-اقتصادی ایران میداند. گزارشهای برخی از مراکز پژوهشی مانند مرکز پژوهشهای مجلس که ۶۰ درصد مردم ایران را زیر خط فقر قرار میدهد، تیتر روزنامه هایی مانند اعتماد که هشدار میدهد اگر گرسنگان به راه افتند چیزی باقی نخواهد ماند، اظهارات شماری از نمایندگان مجلس که اخطار میکنند بزودی مردم میریزند و ما را از مجلس و دولت بیرون میاندازند، نظرات بعضی دانشگاهیان شناخته شده که جامعه ایران را جامعهای در وضعیت جنبشی میداند و مصاحبههای شخصیتهای اجتماعی مانند خانم فائزه هاشمی که کشور را در حال فروپاشی میبیند و علت آنرا سیاستهای غلط نظام میداند، نشان میدهد که ادعای شکنندگی رژیم جمهوری اسلامی اغراق آمیز نبوده و احتمال فروپاشی این رژیم بالا است. در واقع آنچه تاکنون وقوع یک انقلاب اجتماعی-سیاسی را در ایران به تاخیر انداخته فقدان یک رهبری سیاسی هوشمند و مورد اعتماد مردم بوده است که با حل معضل اقدام جمعی ایرانیان و ایجاد هماهنگی برای انجام یک سلسله نافرمانیهای مدنی هدفمند و پیگیر شرایط کافی برای گذار از رژیم ارتجاعی و ناکارامد ولایت فقیه را فراهم کند. از جنبههای مهم شرایط کافی برای گذار از جمهوری اسلامی تامین بیطرفی نیروهای مسلح در منازعات سیاسی و امتناع آنها از سرکوب اعتراضهای مردمی است، موضوعی که با افزایش احتمال خیزشهای مردمی علیه رژیم در آینده نزدیک اهمیت روزافزونی مییابد. در این نوشته ضمن مروری بر نظریههای انقلابهای اجتماعی-سیاسی و عوامل موثر بر آنها این نکته را طرح میکنیم که فرایند یک انقلاب اجتماعی-سیاسی با سمت گیری سکولار دموکراسی در ایران آغاز شده و جریانهای سیاسی دموکراسی خواه میتوانند با تلاش و تشریک مساعی تحقق انقلاب را تسریع کنند.
نظریههای انقلاب
صاحبنظران زیادی پیرامون عوامل موثر بر انقلابها نظر دادهاند. برخی عوامل سیاسی، گروهی عوامل اقتصادی، عدهای عوامل اجتماعی و شماری نیز عوامل بیرونی را در وقوع انقلابها تعیین کننده دانسته اند؛ بهر حال اتفاق نظر کاملی در عوامل موثر بر انقلابها وجود ندارد. اگر ترکیبی از این عوامل را در نظر بگیریم عملکرد ضعیف اقتصادی (رکود، بیکاری گسترده، تورم و بحران اقتصادی)، ماهیت رژیمهای غیر دموکراتیک در عدم توجه به مطالبات مردم و ناکارایی حکومتها سه عامل مهمی هستند که احتمال شروع انقلابها را افزایش میدهند. عوامل خارجی، مانند جنگها، تحریمهای بین المللی و روابط پر تنش با همسایگان و قدرتهای جهانی را میتوان عوامل تکمیلی این دسته عوامل مهم دانست.
- بر اساس نظریه جامعه- روانشناسانه انقلابها (Sociopsychological Theory of Revolution) که از سوی اندیشمندانی مانند دیویس (Davies، ۱۹۶۲) و گرر (Gurr، ۱۹۶۸) مطرح شده انقلابها هنگامی روی میدهد که بدنبال توسعه بلند مدت اقتصادی اجتماعی دورهای از سقوط اقتصادی و تنزل سطح زندگی عامه مردم پیش میآید. از آنجا که مردم انتظار بهبود شرایط را داشتهاند با کاهش درامدها و سقوط کیفیت زندگی شکافی بین وضعیت واقعی زندگی مردم و وضعیت مورد انتظار پیدا میشود. تداوم این شرایط بسیاری از آحاد جامعه را ناخشنود، ناراضی و مستاصل میکند و آنها به لحاظ روانی آماده اعتراض به وضع موجود میشوند. البته نظریه پردازان این نحله فکری به متغییرهای سیاسی مانند مشروعیت نظام و کارایی نهادهای سیاسی نیز اشاره میکنند اما برنهاده اصلی این نظریه از وقوع انقلابها اثری است که شکاف بین انتظارات مردم و واقعیتهای نا مطلوب زندگی بر وقوع انقلاب دارد. مثلا مردم ایران معمولا شرایط اقتصادی بهبود یابنده قبل از انقلاب ۱۳۵۷ را با وضعیت نابسامان کنونی که وضع هر روز بدتر میشود مقایسه میکنند و انتظاراتی که با وعدههای خمینی برای آب و برق مجانی، مسکن و غیره ایجاد شده بود با واقعیتهای زندگی خود میسنجند و از رژیم ولایت فقیه که عملکرد فاجعه باری داشته است ناخشنود هستند اما چون امکان اصلاح این رژیم با روشهای مسالمت آمیز وجود ندارد بسیاری تنها راه نجات از این وضعیت را کنار زدن این رژیم با شیوههای انقلابی میدانند. بنابراین با وخامت بیشتر اوضاع احتماع وقوع جنبشهای انقلابی نیز افزایش مییابد. این نظریه تا حدودی وقوع یک انقلاب اجتماعی سیاسی احتمالی در ایران در آینده را پیش بینی میکند. اما بهر حال در این نظریه تاثیر بسیاری از عوامل مانند فساد و ظلم و جنایت حکومتها، سلب آزادیهای مدنی و سیاسی و غیره در احتمال بروز انقلاب اجتماعی سیاسی کمرنگ است.
- برخی از نظریه پردازان انقلابهای اجتماعی-سیاسی مانند چالمرز جانسون (C. Johnso (۱۹۶۶). Revolutionary Change،)، در کتاب "تغییر انقلابی" عدم تعادلهای اقتصادی-اجتماعی را عامل مهمی در بروز انقلابها میدانند. در این نظریه هماهنگی رفتارها بر اساس ارزشهای مقبول اجتماعی موجب افزایش اعتماد بین مردم و در نتیجه ثبات سیاسی میشود و دولت هم با حفظ این ارزشها مشروعیت مییابد. انقلابها زمانی اتفاق میافتد که عدم تعادل در ارزشهای توافق شده اجتماعی به وجود میآید. چنانچه عدم تعادلی پیش آید رهبران سیاسی باید سیستم را دوباره باثبات کنند در غیر اینصورت انقلاب موجب برهم خوردن نظم قبلی و برقراری تعادلی جدید خواهد شد. بر اساس این نظریه میتوان استدلال کرد که در انقلاب ۱۳۵۷ عدم تعادل بین ارزشهای مورد نظر بخشهای سنتی جامعه، که در آن زمان اکثریت جامعه را تشکیل میدادند و خواهان اسلامی شدن حکومت و جامعه بودند از یکطرف و حکومت و نظام پادشاهی که خواهان سیستم سیاسی سکولار و مدرن بود از سوی دیگر، موجب وقوع انقلاب اجتماعی سیاسی در ایران شده است. به این نظریه نیز ایراد هایی وارد شده است. زیرا در بسیاری از جوامع دارای ثبات سیاسی گروههای مختلف اجتماعی به ارزشهای متفاوتی قایلند و انقلابی هم صورت نمیگیرد. از سوی دیگر در بسیاری از جوامع اگر ثبات سیاسی وجود دارد نه به دلیل وجود توافق گسترده در مورد ارزشها در بین گروه و طبقات مختلف اجتماعی بلکه به دلایل اقتصادی و سیاسی گوناگون مانند سرکوب مخالفتها است. در هر حال در این نظریه تاکید اصلی بر تعادل سیستم اجتماعی است و به ناکارایی نظامهای سیاسی و اثر آن بر ثبات سیاسی نیز توجه لازم نشده است.
- هانتینگتن (Huntington، ۱۹۶۸) از نظریه پردازان علوم سیاسی مدرنیزه شدن (Modernization) را علت اصلی انقلابهای اجتماعی- سیاسی میداند و از نظر او انقلاب اصولا جنبهای از مدرنیزاسیون است. بحث اصلی او آن است که مدرنیزه شدن به خصوص افزایش تحرکهای اجتماعی و توسعه اقتصادی به آگاهیهای سیاسی بیشتر میانجامد؛ در نتیجه مردمی که تحصیل کرده و شهرنشین شدهاند خواستار مشارکت و سهم بیشتری در قدرت سیاسی میشوند. اگر نظام سیاسی مستقر مکانیسمی برای دربرگیری و شمول این گروهای اجتماعی در فرایند تصمیم گیریهای سیاسی ایجاد نکنند، خشونتهای سیاسی، شامل انقلاب امکان پذیر خواهد بود. به عبارت دیگر انقلاب ناشی از شکافی است که تحرک اجتماعی سیاسی مردم از یکطرف و ناتوانی نهادهای سیاسی برای جذب این جمعیت به حرکت درامده به درون نظام سیاسی از سوی دیگر ایجاد میکند. تحلیل هانتینگتن از جهاتی به تحلیل جانسون و از جنبه هایی به تحلیل دیویس و گرر (که در بالا به نظریههای آنها اشاره شد) نزدیک است. مثلا شکافی که بین انتظارات مردم و رضایت آنها از وضعیت موجود به وجود میآید در هر سه نظریه به نحوی وجود دارد. به نظر میرسد هانتینگتن نظریههای یاد شده، تعادل جانسون و جامعه-روان شناسانه دیویس و گرر را در نظریه فربه تر خود ترکیب میکند. به این ترتیب که عدم تعادل یا شکاف بین انتظارات و رضایت مردم از وضعیتی که در آن به سر میبرند از فقدان فرصتهای موجود برای تحرک اجتماعی از یک سو و انعطاف ناپذیری نهادهای سیاسی از سوی دیگر ناشی میشود. اهمیت کار هانتینگتن در وارد کردن مفهوم نهادهای سیاسی (Political Institutions) در توضیح انقلابها است. در چارچوب این نظریه انقلاب ۱۳۵۷ ایران را به این صورت میتوان توضیح داد که رشد و توسعه سریع اقتصادی و اجتماعی از جمله رشد شهر نشینی و باسواد شدن مردم در دهه ۱۳۴۰ و نیمه اول دهه ۱۳۵۰ انتظارات برای مشارکت سیاسی را بالا برد اما جامعه نه تنها با بازتر شدن فضای سیاسی بلکه با بسته تر شدن فضای سیاسی یعنی انحلال احزاب و ایجاد یک حزب فرمایشی رستاخیز در سال ۱۳۵۳ مواجه شد. این ناهماهنگی روبنای سیاسی با زیربنای اقتصادی زمینههای اعتراضهای سیاسی و سرکوب خشونت آمیز آن اعتراضها را فراهم آورد. روحانیون نیز فرصت طالبانه خواهان مشارکت مردم در تصمیمگیری سیاسی و مداخله در سرنوشت خود شدند و مساجد را به مراکز (نهادهای) فعالیت سیاسی غیر رسمی تبدیل کردند تا کار به انقلاب کشید. البته انتقادهایی نیز به نظریه هانتینگتن وارد است که در اینجا به آنها نمیپردازیم.
- تیلی (Tilly، ۱۹۷۸، ۱۹۹۴) از جمله نظریه پردازانی است که مفهوم تعارض و یا تضاد سیاسی (Political Conflict) و پیگیری قدرت سیاسی توسط گروههای اجتماعی را وارد تحلیل جنبشهای اجتماعی-سیاسی و انقلابها کرده است. او به این ترتیب سعی کرده اهمیت اقدام جمعی (Collective Action) سیاسی را که به خصوص در کشورهای غیر دموکراتیک و فاقد آزادیهای مدنی و سیاسی امر پر هزینهای است توضیح دهد. از نظر او نارضایتی و خشم آحاد جامعه از وضعیتی که در آن قرار دارند به تنهایی به انقلاب منجر نمیشود. تمرکز قدرت سیاسی در دست گروههای رقیب در کشورهای غیر دموکراتیک به تعدد مراکز قدرت و به چالش کشیدن اقتدار یا آمریت (Authority) حکومت میانجامد. از نظر تیلی منابع کافی و سازماندهی قوی مخالفین حکومت برای پیروزی انقلابها ضرورت دارند. در چارچوب این نظریه میتوان استدلال کرد که سازماندهی گسترده روحانیون در سرتاسر کشور، نیروی انسانی زیادی که بسیاری از آنها حاضر به همه گونه فداکاری در راه مراجع تقلید خود (به خصوص خمینی) بودند و منابع عظیم مالی که از طریق بازار و مقلدین در اختیار نمایندگان خمینی قرار میگرفت نقش اصلی در پیروزی انقلاب بهمن ۱۳۵۷ را داشته است. کمرنگ بودن متغییرهای اقتصادی در نظریه تیلی از نقاط ضعف این نظریه است. همچنین در بسیاری از انقلابها سازماندهی انقلابیون در واقع پس از آغاز فرایند انقلابها بوده است، البته تیلی به تمایز بین شروع انقلابها و به نتیجه رسیدن آنها اشاره کرده که خود از نقاط قوت تحلیل تیلی از جنبشهای انقلابی است.
- دیگر نظریه پرداز مهم جنبشهای انقلابی خانم اسکوکپل (Skocpol، ۱۹۷۹) از اساتید دانشگاه هاروارد است. او نظریه خود را یک نظریه ساختاری (Structural Theory) میخواند و معتقد است که ادبیات علوم سیاسی مرتبط با جنبشهای اجتماعی و انقلابها در تحلیلهای خود اهمیت ساختار و سیستم سیاسی (Polity) را نا دیده گرفتهاند. از نظر او خود دولت (به مفهوم کل حکومت یا State) را باید یک عامل مرکزی در شروع انقلابها دانست. او در کتاب معروف خود که انقلابهای بزرگ فرانسه، روسیه و چین را تحلیل کرده است بحث میکند که موقعیت ساختاری و قدرت سیاسی دولت در سطح بین المللی و ماهیت رابطه دولت با طبقات حاکم و نیز تنازع طبقاتی و نیز اختلافات گروههای اجتماعی نقش مهمی در انقلابها بازی میکنند. به نظر اسکوکپل شکست در جنگها، بحرانی مالی دولتها، قدرت بلامنازع طبقات حاکم مانند ملاکین در جوامع فئودال و سرمایه داران در نظامهای سرمایه داری و شورشهای دهقانی (و کارگری) از متغییرهای کلیدی در انقلابهای بزرگ اجتماعی-سیاسی بودهاند. وارد کردن متغییر دولت (State) در تحلیل انقلابها اعتباری برای نظریه اسکوکپل محسوب میشود اما منتقدین (مانند امیر ارجمند (Amir Arjomand، ۱۹۸۶) و گلداستون (Goldstone، ۱۹۹۴) (ایرادهای متعددی برنظریه اسکوکپل وارد کردهاند. مثلا شماری از انقلابها بدون شکست در جنگ با کشور دیگر روی داده و یا در انقلاب ۱۳۵۷ ایران نظام پادشاهی با بحران بزرگ مالی و یا شورش دهقانی و یا مخالفت طبقه سرمایه دار مدرن مواجه نبود. هم چنین تاثیر جنگها بر انقلابها و در هم شکستن سازمانها و سازو کارهای اداره کشور پیش از انقلابها در بسیاری موارد مورد تردید است. با اینحال در مورد انقلاب ۱۳۵۷ ایران نمیتوان انکار کرد که عملکرد ضعیف دولت شاهنشاهی در عرصههای اجتماعی و سیاسی و مخصوصا اداره اعتراضات، اعتصابات و تظاهرات از عوامل مهم سرنگونی نظام شاهنشاهی در ایران بود. بر اساس هانا آرنت (َArendt، ۱۹۷۷) منتسکیو ۴۰ سال پیش از انقلاب کبیر فرانسه سقوط دولت فرانسه را پیش بینی کرده بود. پیش بینی منتسکیو بر مبنای مشاهده او از تنزل مستمر اقتدار دولت فرانسه در داخل و خارج فرانسه بوده که علت اصلی ان را هم سقوط ارزشهای مذهبی و سنتی در ظهور عصر روشنگری دانسته است. کم رنگ شدن ارزشهای مذهبی و ستنی و کاهش مستمر اقتدار حکومت در ایران نیز علائم آشکاری برای انقلاب سکولار-دموکراتیک ایران است که با رواج مفاهیم عصر روشنگری و مدرنیته در جامعه از سالها پیش آغاز شده است. در چارچوب این نظریه بحرانهای مالی دولت در سایه تنشهای رژیم با قدرتهای منطقهای و جهانی را هم میتوان عوامل تکمیلی یا شاید عوامل ماشهای (Triggering Factors) در انقلاب سکولار دموکراتیک ایران دانست.
- گلدستون (Goldstone، ۱۹۹۱، ۱۹۹۴) از مدلی که او آنرا مدل ساختاری/جمعیتی میخواند برای توضیح تجزیه و فروپاشی حکومتها و پیروزی انقلابها استفاده کرده است. به نظر او رشد سریع جمعیت میتواند به وضعیتی که اسکوکپل شرایط بروز انقلابها میداند، مانند تجزیه و درهم شکستن دولتها، تضاد منافع بین گروهای نخبگان هیات حاکمه، خیزشهای مردمی و.. انقلاب منجر شود. رشد سریع جمعیت میتواند به افزایش بیکاری و بحرانهای اقتصادی منتهی شود و در شرایط تنش در روابط بین المللی به انقلاب بینجامد. با اینحال در تزهای گلداستون نکاتی وجود دارد که محل مناقشه بوده است. اول آنکه رشد جمعیت خود میتواند عامل توسعه اقتصادی-اجتماعی باشد. ثانیا خود رشد سریع جمعیت معمولا نتیجه توسعه اقتصادی اجتماعی است. از طرفی تاثیر رشد جمعیت بر رشد اقتصادی محل بحث و گفتگو بود و هنوز به نتیجه قطعی نرسیده است. برخی آنرا برای رشد اقتصادی مثبت و برخی منفی ارزیابی کردهاند. بحرانهای اقتصادی مانند بیکاری و رکود و تورم هم بیشتر تحت تاثیر سیاستهای اقتصادی دولتها و چرخههای اقتصادی و نه رشد جمعیت بودهاند. با اینحال این نکته قابل توجه است که رشد سریع جمعیت در دهه اول پس از انقلاب ۱۳۵۷ هم اکنون ساختار جمعیت کشور را تحت تاثیر قرار داد است و فشار این جمعیت جوان در عرصههای اقتصادی (کمبود فرصتهای کاری و بیکاری گسترده جوانان) اجتماعی (تغییر ارزشهای اجتماعی و عدم باور به ارزشهای سنتی مانند تشکیل خانواده و فرزند آوری) و فرهنگی (با سوادی جوانان و به خصوص زنان کشور و به چالش کشیدن تفسیرهای مذهبی و ستنی از حقوق و جایگاه زنان در جامعه) به عرصههای سیاسی کشیده شده بطوریکه حتی مقامات رسمی هم از عدم مقبولیت رژیم ارتجاعی ولایت فقیه نزد اکثریت جوانان کشور سخن میگویند.
میتوان گفت هر کدام از نظریههای یادشده در بالا جنبه هایی از پدیده مهم انقلابهای اجتماعی-سیاسی را توضیح میدهند. ما بطور خلاصه به کاربرد چارچوبهای نظری بالا در توضیح انقلاب ۱۳۵۷ اشاره کردیم. این نظریهها در جنبه هایی داری هم پوشانی و در مواردی دارای افتراق است. با اینحال در پرتو این نظریهها میتوان مهمترین عوامل موثر بر شروع و وقوع انقلابها را شناسایی و مطالعه کرد. در سطور زیر به برخی از این عوامل اشاره شده است.
عوامل موثر بر انقلابهای اجتماعی-سیاسی
عواملی که بر شروع و تحقق انقلابهای اجتماعی سیاسی یا عدم موفقیت آنها اثر میگذارند متعدد و متنوع هستند. دامنه این عوامل از استمرار بیعدالتیها که در نابرابریهای اجتماعی اقتصادی متجلی میشود تا تبعیضها به دلیل تمایزهای جنسیتی، قومی و عقیدتی، فسادهای مالی اداری دربخش عمومی، میزان تجهیز و آمادگی نیروهای قهریه در اختیار رژیم غیر دمکراتیک و میزان وفاداری این نیروها به رژیم و میزان هوشمندی فناوریهای سرکوب مخالفان، فرهنگ به کارگیری خشونت یا احتراز از آن در اعتراضها، تا روابط بین المللی کشور، دخالت قدرتهای خارجی یا همسایگان در حمایت یا کمک به سرکوب خیزشهای انقلابی مردم کشور وموارد مشابه کشیده میشود. در ادبیات موضوع از پنج دسته عوامل به عنوان عوامل اصلی اثرگذار بر شروع انقلابها یاد میشود:
- خشم، استیصال و سردرگمی و نا امیدی عمومی از آینده به دلیل راهبردها و سیاستهای اشتباه حاکمیت که موجب بحرانهای اقتصادی اجتماعی شده و کیفیت زندگی را دائما تنزل میدهد. این وضعیت معمولا در شرایط بحران مالی حکومتهای غیر دموکراتیک پیش میآید که حکومت با افزایش قیمتها و مالیاتها (از جمله مالیات تورمی) سعی در تامین مخارج خود میکند که به نارضایتی عمومی بیشتر منجر میشود. این خشم و استیصال در بسیاری از مواقع و در صورتی که زمینههای مناسبی وجود داشته باشد و با بروز تحول یا اتفاقی که به عنوان ماشه انفجار خشم و نارضایتی مردم عمل میکند میتواند به اعتراضات پردامنه مردمی بینجامد. نمونه اینگونه رخدادها را در آبانماه گذشته شاهد بودیم که با افزایش ناگهانی قیمت بنزین چگونه مردم به خیابان ریختند و بسیاری از آنهاخواهان سرنگونی رژیم بودند.
- نارضایتی و مخالفت نخبگان با رژیم در عرصههای مختلف. مخالفت نخبگان یک جامعه اعم از نخبگان علمی، تخصصی، مالی و اقتصادی، فرهنگی، هنری و به خصوص نخبگان سیاسی با رهبری آن جامعه همواره تاثیر مهمی در بروز انقلابها داشته است زیرا که معمولا این نخبگان جامعه هستند که افکار عمومی را در پشتیبانیی یا عدم پشتیبانی از سیاستهای حاکمیت بسیج میکنند. افزایش نخبگانی که مخالف سیاستهای رژیم هستند عامل مهمی در متقاعد شدن مردم به این واقعیت است که سیاستهای رژیم اشتباه بوده و نباید از آنها حمایت کرد. در بسیاری از موارد بسیاری از نخبگان علمی، هنری، سیاسی و غیره به دلیل مخالفتهایشان با حکومتهای غیر دموکراتیک دچار گرفتاریهای مانند حبس و زندان و بیکاری و تبعید و غیره میشوند که این خود به نارضایتی بیشتر جامعه از حکومت میانجامد. در حال حاضر اکثر نخبگان علمی، هنری، تجاری، سیاسی و حتی ورزشی مخالف سیاستهای ایران برباد ده رژیم هستند اما بسیاری به دلیل محدودیتها و برخورهای امنیتی رژیم و هزینههای بالای مخالفت علنی با سیاستهای رژیم مهر سکوت بر لب زدهاند. با اینحال تحریم انتخابات سال گذشته توسط بسیاری از نخبگان علمی، هنری، سیاسی و حتی ورزشی تاثیر قابل توجهی در عدم مشارکت مردم در نمایش رای گیری استصوابی داشت و آنرا به مثابه رفراندمی علیه رژیم و مشروعیت آن تبدیل کرد.
- گفتمان و انگیزههای قوی و اتحاد بخش نزد مخالفان رژیم. اکثر رژیمهای غیر دموکراتیک دارای پایگاههای طبقاتی هستند و سیاستهای خود را بطورکلی در سازگاری با منافع پایگاه طبقاتی خود تنظیم میکنند. بنابراین اگر طبقاتی مخالف رژیم هستند (مثلا کارگران دهقانان) در مقابل طبقاتی مانند ملاکان و سرمایه داران حامی رژیم بوده از آن حمایت میکنند. چنانچه عامل وحدت بخشی طبقات مختلف مردم را علیه یک رژیم سیاسی متحد کند تاثیر مهمی در ایجاد شرایط انقلابی خواهد داشت. در حال حاضر سیاستهای مخرب رژیم ناشی از تعقیب ماجراجوییهای ایدوئولوژیک او در منطقه و جهان و ایجاد دشمنی با قدرتهای بزرگ جهانی و منطقهای که منجر به تحریمهای وسیع علیه ایران شده است خود عاملی برای اتحاد اکثریت مردم ایران علیه رژیم شده است. به دلیل همین سیاستهای ایران بر باد ده است که مردم در شعارهای خود میگویند "نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران" یا "سوریه را رها کن فکری به حال ما کن" یا "دشمن ما هم اینجاست، دروغ میگن آمریکاست". زیرا این سیاستها با ایجاد بحران اقتصادی زندگی اکثریت مردم اعم از کارگران، دهقانان، کارمندان، کسبه و بازرگانان و حتی تجار و صنعتگران را متاثر کرده است. تا زمانی که درامد آسان نفت وجود داشت رژیم قادر بود تاثیر این سیاستهای فاجعه بار خود و سوء مدیریت اقتصادی اجتماعی خود را تا حدودی بپوشاند. با کاهش شدید درامدهای نفتی اکنون نتایج فاجعه بار سیاستهای ماجراجویانه رژیم در منطقه و دنیا آشکار شده است و شاخص فلاکت در ایران سر به آسمان میزند و همه فهمیدهاند که تا زمانی که این رژیم تبهکار بر سر کار است ایران و ایرانی روی آسایش نخواهد دید. اخیرا بر اساس گزارشهای مرکز پژوهشهای مجلس اعلام شد که بیش از ۶۰ درصد ایرانیان به زیر خط فقر فرو افتادهاند که موجب شرمساری اکثر ایرانیان و خشم و نفرت آنان از رژیمی است که چنین وضعیتی را در کشور ایجاد کرده است. در حالیکه کشورهای مانند چین توانستهاند در ۳۰ سال گذشته میلیونها نفر چینی را از زیر خط فقر نجات داده و درامد سرانه مردم چین را بطور قابل توجهی افزایش دهند، هنر رژیم جمهوری اسلامی هم به فقر و فلاکت رساندن ایرانیان بوده است. این وضعیت انگیزهای قوی برای اکثریت مردم برای مخالفت با رژیم ولایت فقیه ایجاد کرده است. عامل دیگر وحدت بخش بین گروههای مردم از طبقات درامدی متفاوت گسترش سریع گفتمان سکولار دموکراسی در جامعه به خصوص نسل جوان است. مردم، صرفنظر از طبقات اجتماعی ملاحظه میکنند که در جمهوری اسلامی که بر اساس نظریه قلابی ولایت فقیه شکل گرفته اعمال انواع و اقسام تبعیضهای عقیدتی، قومیتی و جنسیتی موجب رسیدن گروهی از بی صلاحیت ترین افراد (به لحاظ اخلاقی و صلاحیت تخصصی و توانمندیهای فکری) به مناصب بالای حکومتی شده است و به این نتیجه رسیدهاند که تنها یک سیستم سیاسی سکولار دموکراتیک است که میتواند این تبعضهای آشکار را یکسره برطرف و کشور را از این وضعیت غمبار آزاد کند.
- بحران شدیدی که ظرفیتهای اداری و نیروهای سرکوب رژیم را تحلیل برده یا از کار انداخته باشد. یک بحران حکومتی در کشوری اتفاق میافتد که در جریان و یا معرض و جنبشهای انقلابی است. بحرانها که میتوانند ناشی از شکستی در جنگ، یک فاجعه طبیعی، رکود عمیق اقتصادی یا از بین رفتن کمکهای کشورهای دوست باشد. در ایران سقوط درامدهای نفت که موجب یک رکود اقتصادی عمیق همراه با تورم تازنده شده است از یک سو و شیوع بیماری کوید -۱۹ از سوی دیگر مردم را به ستوه آورده است. کمبود منابع مالی دولت و مدیریت ضعیف مبارزه با بیماری همه گیر تا کنون جان بسیاری از هموطنان ما را گرفته و بسیاری را نیز مبتلا کرده است. این وضعیت ظرفیتهای اداره کشور و نیز دستگاه سرکوب رژیم را نیز تحت تاثیر قرار داده است. همچنان که حقانیت حکومت رژیم به دلیل این نارساییها و ناکاراییها کاهش مییابد ظرفیتهای عملیاتی رژیم نیز در بسیاری جوانب از جمله سرکوب مخالفان تنزل پیدا میکند. این فرصت مناسبی به مردمی که خواهان جایگزینی این رژیم با یک رژیم سکولار دموکراتیک کارامد هستند ارائه میدهد. چه بسا ناتوانی رژیم در انجام وظایف خود سرانجام مردم به ستوه آمده و مستاصل ایران را متقاعد کند که با قیامی وسیع و سرتاسری این عامل فلاکت را از زندگی خود حذف کنند و یک رژیم کارامد را جایگزین آن کنند.
- محیط مناسب بین المللی برای تحمل و پذیرش تغییر رژیم. هرگاه رژیمی دارای مناسبات و روابط مستحکم، دوستان نزدیک و متحدان قابل اعتماد منطقهای و بین المللی باشد طبعا تغییر آن از طریق خیزشهای عمومی و انقلاب مشکلتر خواهد بود زیرا آن دولتها مستقیما یا بطور غیر مستقیم برای حفظ آن رژیم بر سر قدرت تلاش خواهند کرد. این کمکها میتواند از حمایتهای سیاسی در سازمانهای بین الملی تا کمکهای اقتصادی و لجستیکی تا پشتیبانیهای نظامی و در اختیار قرار دادن ابزار و فناوریهای سرکوب مخالفان را شامل شود. در مورد ایران با سیاستهای ماجراجویانهای که رژیم ولایت فقیه در عرصه بین المللی دنبال میکند و نیز دشمن سازیهای آشکار او که نیازی به توضیح ندارد جو بین المللی در مجموع به نفع تغییر این رژیم است. به نظر میرسد کمتر دولتی در منطقه یا جهان با تغییر رژیم حاکم بر ایران به یک رژیم دموکراتیک و صلح دوست مشکلی داشته باشد؛ بلکه به دلایل روشن از آن استقبال خواهد کرد. از آنجا که هم اکنون نه اقتصاد و نه سطح تولید و فروش نفت ایران اهمیتی برای اقتصاد جهان ندارد از این بابت هم نگرانی برای کاهش تولید یا قطع صادرات نفت ایران وجود نخواهد داشت. بطور کلی به نظر میرسد کمتر رژیمی مانند جمهوری اسلامی در سطح بین المللی منزوی و حتی مطرود باشد و از این نظر شرایط بین المللی برای یک انقلاب سکولار دموکراتیک در ایران مساعد است.
از مرور مختصر نظریههای انقلابهای اجتماعی-سیاسی و نیز عوامل موثر و شرایط لازم برای شروع انقلابها به روشنی پیداست که پایههای یک انقلاب به مفهوم تغییر روابط و مناسبات تبعیض آلود و منحط اقتصادی اجتماعی سیاسی کنونی به مناسبات و روابط انسانی و دموکراتیک مبتنی بر بیانیه حقوق بشر در جامعه ما شکل گرفته است. اگر وقوع این انقلاب در آینده نزدیک محتمل به نظر نمیرسد به دلیل فقدان یک رهبری هوشمند و فراگیر سیاسی است. رهبری که معضل اقدام جمعی ایرانیان را حل و بیطرفی نیروهای مسلح در منازعات سیاسی مردم با رژیم را تامین کند. تصور نگارنده آن است که جریانهای سیاسی با داشتن تحلیلی واقع بینانه از شرایط درونی و بیرونی کشور با ایجاد یک رهبری سیاسی فراگیر و تشکیل جبهه دموکراسی خواهی ضد ارتجاعی میتوانند این مهم را تحقق بخشند.
انقلاب اجتماعی-سیاسی برای استقرار دموکراسی در ایران شروع شده است
باید توجه کرد که شروع انقلابها با به نتیجه رسیدن و یا موفقیت انقلابهای اجتماعی-سیاسی دو مفهوم مرتبط اما متمایز از هم است. عوامل و رویدادهایی میتوانند در یک جامعه موجب شروع یک انقلاب اجتماعی سیاسی شوند اما تضمینی برای موفقیت و به نتیجه رسیدن ان جنبش انقلابی، حداقل در کوتاه مدت و یا با همان اهداف و آرمانهایی که الهام بخش انقلابیون اولیه بوده، وجود ندارد. مثلا مدرنیزه شدن جامعه، پیدایش عدم تعادلهای بنیادی بین ساختارهای سیاسی و اجتماعی-اقتصادی، رشد و توسعه سریع اقتصادی، گسترش شهرنشینی و با سواد شدن بخش بزرگی از جمعیت، گسترش فقر، شکافهایی قومی و عقیدتی، ناکارایی و فساد دستگاههای مختلف حکومتی، درجه تجهیز و آمادگی و وفاداریی نیروهای قهریه و سرکوبگر به رژیم استبدادی، فرهنگ خشونت و یا عدم توسل به خشونت در اعتراض به بیعدالتیهای اجتماعی، حمایت و یا عدم حمایت بین المللی از رژیم حاکم و موارد مشابه همه متغییرهایی هستند که بر شروع و به نتیجه رسیدن انقلابها موثرند. اما اگر به واسطه یک یا چند عامل از این عوامل فرایند انقلابی اجتماعی سیاسی آغاز شد پیش بینی زمان و موفقیت انقلاب به سادگی امکان پذیر نیست. انقلابها با هدف تبدیل مناسبات و ساختارهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی غیر قابل قبول از نظر جامعه به مناسبات و ساختارهای جدید بر پا میشوند. اما بین شروع جنبشهای انقلابی در جامعه و موفقیت انقلاب ممکن است فاصله زمانی زیادی وجود داشته باشد. آغاز یک جنبش انقلابی با خیزشهای مردمی مشخص میشود. همراهی شمار زیادی از شرکت کنندگان در تظاهرات و بخشهای بزرگی از کشور در این تظاهرات نشانهای از وسعت و دامنه جنبش انقلابی است. این خیزشها ممکن است برای مدتی سرکوب شده و در کوتاه مدت تغییری نیز در مناسبات سیاسی-اقتصادی و اجتماعی کشور ایجاد نشود. با اینحال این خیزشها قدمهای ضروری برای آماده شدن زمینههای لازم برای انقلابهای سیاسی-اجتماعی موفق در آینده است.
آغاز جنبشهای اجتماعی با جهت گیری به سمت یک انقلاب سکولار دموکراسی در ایران را میتوان از همان راه پیماییهای بزرگ "رای من کو" پس از تقلب بزرگ رژیم در انتخابات سال ۱۳۸۸ دانست. در ادامه آن تظاهرات بود که شعارهای ساختار شکنانه "مرگ بر دیکتاتور"، "مرگ بر اصل ولایت فقیه" و "نه غزه و نه لبنان جانم فدای ایران" سر داده شد. این شعارها آشکارا سمت گیری آزادیخواهانه و سکولار دموکراتیک (جدایی دین از حکومت) جنبش انقلابی مردم ایران با محوریت ایران و نه گسترش شیعه گری در منطقه را نشان میدهد. پس از سرکوب خشونت آمیز آن تظاهرات و دستگیری و حبس صدها نفر از مبارزان آزادی امکان برگزاری تظاهراتی با ابعاد میلیونی از بین رفت اما همراه با آن هرگونه توهم و خوش بینی نسبت به ماهیت اصلاح ناپذیر رژیم نیز نزد اکثریت مردم زایل شد. از آن زمان تا کنون تجمعات و تظاهرات متعدد مردمی برای پیگیری مطالبات گروههای اجتماعی از کوشندگان محیط زیست، کارگران، بازنشستگان، مالباختگان سرمایه گذاری در موسسات مالی، و دانشجویان و زنان جنبههای مختلف جنبشهای مدنی و دموکراسی خواهی در ایران بوده است که در تظاهرات سرتاسری دیماه و سپس تظاهرات دوران ساز آبانماه ۱۳۹۸ به اوج خود رسید.
شعار راهبردی "اصلاح طلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا" که در دیماه ۱۳۹۶ داده شد نا امیدی مردم از اصلاحات و اصلاح طلبان داخل نظام سیاسی و تاکید بر گذار از رژیم در کلیت آن و همه جناحهای آن بود. شعار "رضا شاه روحت شاد" و "ای شاه ایران برگرد به ایران" از سوی دیگر تاکیدی مجدد بر جدایی دین از حکومت و نفرت مردم از حکومت روحانیون بر کشور و شناسایی خدمات رضاشاه بزرگ به ایران که عملا دست روحانیون را از جان و مال مردم (دادگستری) و آموزش و پرورش جوانان کشور کوتاه و یک حکومت مدرن سکولار و کارامد را در ایران بنیان گذاری کرد، بود. آرزوی بازگشت شاهزاده رضا پهلوی به کشور به عنوان شاخص ترین چهره سیاسی دموکراسی خواه اپوزیسیون نیز ابراز آرزو برای ادعاده سامانه پادشاهی مشروطه و استقرار دموکراسی منطبق با شرایط و سنتهای ایرانی در کشور بود. در تظاهرات آبانماه ۱۳۹۸ که در اعتراض به افزایش ناگهانی قیمت بنزین و مدیریت فاجعه بار اقتصادی رژیم انجام شد بار دیگر شعارهای حاکی از نفرت مردم از حکومت ارتجاعی روحانیون و استبداد ولایت فقیه و قدر دانی از خدمات رضا شاه و استقلال، آزادی جمهوری ایرانی در شهرهای ایران طنین افکند. ترس سران رژیم از گسترش تظاهرات علی خامنهای را وادار کرد شخصا و به صراحت دستور کشتار تظاهر کنندگان را صادر کند؛ کشتارهایی که محکومیت جهانی را برای رژیم به همراه آورد. با اینحال موضع گیریهای ضد و نقیض، سخنان متناقض مسئولان سیاسی و انتظامی و امنتیتی رژیم، فرار از قبول مسئولیت کشتار جوانان کشور و نحوه عمل نیروهای سرکوبگر به خوبی از دست رفتن اعتماد به نفس رژیم را نشان داد. اگر تظاهرات با سازماندهی بهتر، گستره بزرگتر و شمار بیشتر تظاهر کنندگان همراه بود چه بسا تغییرات بزرگی اتفاق میافتاد. خاطره این تظاهرات خونین که در آن صدها نفر از جوانان کشور در راه آزادی ملت جان باختند در تاریخ ایران جاودان خواهد ماند. این خیزش دوران ساز خط خونینی بین رژیم ارتجاعی و مردم به ستوه آمده ایران کشیده است که تا سرنگونی رژیم امتداد خواهد یافت. تحت تاثیر این تظاهرات دوران ساز و نیز تظاهرات روشنگرانه پس از سرنگونی هواپیمای مسافربری توسط موشکهای سپاه بود بود که مردم نمایش رای گیری استصوابی اسفند ۱۳۹۸ را به رفراندمی برای اعلان "نه بزرگ به رژیم" تبدیل کردند و در تمام کشور بیشتر از ۴۰ درصد و در پایتخت بیشتر از ۲۰ درصد از جمعیت حائز شرایط در رای گیری شرکت نکردند.
پس میتوان گفت که سالها است که جرقههای انقلابی اجتماعی-سیاسی برای استقرار سکولار-دموکراسی در کشور زده شده است اما به نتیجه رسیدن تلاشهای مردم ایران برای استقرار دموکراسی در کشور مستلزم فراهم آمدن شرایط لازم و کافی برای موفقیت انقلاب است. همانطور که اشاره شد شرایط لازم برای موفقیت این نقلاب در کشور فراهم است و ایران در تکاپوی شرایط کافی یعنی یافتن رهبری و سازماندهی مناسب برای به نتیجه رساندن انقلاب شکوه مند و آزادیبخش خویش است.
معضل اقدام جمعی و اهمیت خنثی کردن نیروهای سرکوبگر رژیم
با عمیقتر شدن بحرانها و آشکارتر شدن علائم شورشهای گسترده مردمی نگرانی از آینده رژیم ولایت فقیه نیز از سوی عوامل، طرفداران و کارگزاران رژیم بیشتر ابراز میشود. این نگرانیها هم از زبان مقامات مسئول دولتی و نمایندگان مجلس هم از سوی روحانیون قم و امام جمعهها و هم از سوی شخصیتهای شناخته شده اجتماعی بیان میشود؛ در مقدمه به شمهای از آنها اشاره شد. خامنهای سعی میکند خود را خونسرد و مسلط به اوضاع نشان دهد اما برای فرار از پاسخگویی مانند همیشه و در نهایت وقاحت و بیشرمی تقصیر وضعیت نابسامان اقتصادی را به گردن دولت میاندازد. گویی سیاستهای ایران بر باد ده او هیچ تاثیری در وضعیت کنونی کشور نداشته است. هر چند روحانی و مسئولان اقتصادی کشور به روی خود نمیآورند که تورم فزاینده و قیمتهای سربه فلک کشیده مواد غذایی و مسکن و رکود فعالیتهای اقتصادی و بیکاری گسترده چه بر سر مردم آورده و افزایش شمار خانوارهای زیر خط فقر در دنیای واقعی چه معنی میدهد اما در عین حال هشدار وزیر بهداشت برای آمادگی برای مقابله با شورش مردم و اظهارات چندی پیش روحانی که اگر برای کنترل ویروس کرونا کسب و کار را ببندیم با شورش میلیونی مردم مواجه خواهیم شد نشان میدهد مقامات دولت نیز به خوبی از خطر شورشهای گسترده مردمی آگاهی دارند.
بی دلیل نیست که از سویی دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی رژیم با تبلیغات بسیار سعی میکنند با ربودن و دستگیری افراد خود را مسلط بر تحرکات مخالفان نشان دهند و از سوی دیگر دستگاه قضایی تلاش میکند با اعلام و اجرای احکام اعدام برای برخی از شرکت کنندگان در ناآرامیهای سالهای ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸ با ایجاد رعب و وحشت در مردم آنها را از تجمعات اعتراضی منصرف سازد. به نظر میرسد این تحرکات رژیم در عکس العمل به پیروزی بزرگ کمپینهای فضای مجازی که اخیرا موفق شد با میلیونها بار توئیت "اعدام نکنید" رژیم را به عقب نشینی واداشته و اجرای احکام اعدام سه جوان معترض در تظاهرات سال گذشته را متوقف کند، باشد. حال بر رهبران و فعالان سیاسی اپوزیسیون سیاسی در داخل و خارج از کشور است که تلاش کنند این کمپینهای دنیای مجازی را به دنیای واقعی پیوند زده و اعتراضات و تظاهرات آینده را سازماندهی کنند. باید با درک حساسیت زمان و دورنمای شروع اعتراضهای وسیع مردمی خود را برای مصاف نهایی با رژیم ارتجاعی حاکم آماده کرد. یک جبهه فراگیر دموکراسی خواهی و ضد ارتجاعی نیاز مبرم امروز ایران است. سازمانی که بتواند بر جنبههای مختلف مساله حیاتی "اقدام جمعی ایرانیان" برای براندازی رژیم ارتجاعی حاکم متمرکز شود. یک بعد مهم از این "اقدام جمعی" به خنثی کردن نیروهای سرکوبگر انتظامی و تمرد عملی آنها از اجرای دستورات دستگیری و شلیک به ایرانیان معترض مربوط میشود. بعدی به حمایت و سازماندهی جوانان مبارز در گروههای کوچک برای اکسیونهای مناسب در روزها و ماههای آینده. بعدی به سازمان دهی ایرانیان خارج از کشور برای برگزاری متینگها و تظاهرات بزرگ در حمایت از مبارزات مردم در داخل کشور، بعدی در حمایت حقوقی و مالی از افراد و خانواده هایی که در مبارزه با رژیم دستگیر زندانی میشوند... و به همین قیاس.
به امید استقرار یک نظام سکولار دموکراتیک کارامد در ایران