صورت مساله
اولین واقعیت این است که دوران شعار دادن و صحبت از طرح و برنامه ریزیهای نیمبند سپری شده است. باید به واقعیتها پرداخت وگرنه، روز به روز در گرداب هولناک تری دست و پا خواهیم زد.
کارنامه بیش از چهار دهه حکومت اسلامی در ایران حاصلی جز نارضایتی عمومی، و سقوط میزان رفاه و وضع معیشت مردم در تمام سطوح اجتماع بجز تعداد معدودی عناصر رانتخوار وابسته به راس هرم در جمهوری اسلامی، نتیجه دیگری نداشته است. ادامه رفتار تحریکآمیز و انزوای هرچه بیشتر، مقام و منزلت ایران و حکومت اسلامی در جامعه بینالمللی را به چنان سطحی کاهش داده است که به هیچ دولت و کشوری نام دوست نمیتوان نهاد، حتی به آنان که سالهاست در چارچوب دوستی ظاهری، منابع ملی ایران را به یغما بردهاند و میبرند.
در این بحران گیجکننده، نه نیروهای متنوع سیاسی در خارج و نه هیچیک از دستهبندیهای سیاسی در داخل کشور، که مصلحتجویانه خواهان اقدامات جدی برای مبارزه با فساد گسترده، و کوشش برای بهبود اوضاع به نفع مردم هستند عملا موفق به ایجاد شرایط لازم برای پایان بخشیدن به این روند نابودسازی نسل کنونی و نسلهای آینده، نشدهاند. علت اصلی عدم پیشرفت این بوده است که عناصر حاکم که از تعداد هوادارانشان بطور فاحشی کاسته شده است، با حفظ انسجام طرفداران باقیمانده خود، تاکنون قادر بودهاند تا هر کوشش اجتماعی مطالبه کننده و جانبهلبرسیده را با خشونت و حصر و زندان، بی رحمانه سرکوب نمایند و قاطعانه مانع از ایجاد هرنوع تشکلی که توانائی به چالش کشیدن اعمال آنها را داشته باشدّ بشوند.
چه میتوان کرد؟
در شرایط کنونی، مساله مهم و معمای اساسی این است که چگونه و در چه مدت و به چه بهایی میتوان وضعیت موجود را به سمت تحولات لازم، بدون بهم زدن انضباط اجتماعی و امنیت داخلی کشور، در زمانی که که قشر حاکم کوچکترین انعطافی از خود نشان نمیدهد، سوق داد.
فضای کنونی کشور، با افزایش فشارهای اقتصادی و سیاسی آمریکا، و اشتباهات پی در پی حکومت به ویژه در سه چهار سال گذشته در برخورد خشونتآمیز با مردمی که تنها برای بهتر شدن شرایط زندگی خود دست به اعتراض میزدند، نگرانی حکومتگران را به چنان مرحلهای رسانده است که تنها راه نجات خود را در تنگتر ساختن محیط سیاسی و بیرون راندن کامل کسانی که حتی از درون دایره نیروهای نیمه خودی، صدای مخالفت با فساد و عدالتخواهی بر میداشتند، میبیند. این واقعیت چنان عریانی است که حتی برخی از پژوهشکدههای غربی و بویژه «شورای روابط خارجی اروپا» ، در آخرین گزارش مبسوطی که پیرامون این موضوع در اواخر ماه ژوئن ۲۰۲۰ انتشار داد، اکیدا به «احیای نیروهای انقلابی» اشاره کرده است.
متاسفانه، نیروهای معتدلی که در مجمومه نیروهای ملی تعریف میشوند در پی انعقاد قرارداد برجام خواستار ایجاد روابط معقول با همه کشورهای جهان بهویژه آمریکا و اروپا بودند نیز بهعلت عدم انسجام و ایستادگی لازم، نتوانستهاند جناح حاکم را به در پیش گرفتن راه و سیاست مسالمت جویانه، در داخل کشور با مردم، و در سیاست خارجی با کشورهایی که میتوانند به شیوه مطلوبتری گره از کار گرفتاریهای اقتصادی ایران بگشایند، وادار سازند.
تمکین بیش از اندازه اصلاحطلبان، که نشانه ناتوانی آنها در برابر حکومتی است که در همه زمینهها گرفتار تنگناهای جدی بوده، نه تنها امید ملت به این طیف از بدنه سیاسی جامعه را تبدیل به یاس و نومیدی کرده است بلکه راه را برای نیروهای خاص پیرامون رهبر هموار کرده تا هرچه بیشتر بدنه حکومت را در انحصار خود بگیرد و به عوامل متکی به بیت رهبری فرصت دهد تا با بی تفاوتی کامل به افکار عمومی، گستاخانه و بی باکانه در پی کنترل همه اهرمهای کلیدی، و سلطه کامل بر همه امور در تمام سطوح باشند.
تاکنون، نه اپوزیسیون خارج از کشور، از راست راست تا چپ چپ، و نه نیروهای مترقی در میان اصلاح طلبان داخل کشور، موفق به پیدا کردن پادزهر مناسبی برای پایان بخشیدن به این روند مستبدانه که آینده ایران و سرنوشت نسلهای بعدی آن را در انحصار اقلیتی خودمحور، زورگو و فاسد قرار داده است، نشدهاند.
آشکار است که حاصل عدم موفقیت منتقدین داخل و اپوزیسیون خارج از کشور، حتی در ایجاد یک ائتلاف هرچند موقت، به منظور ایستادگی و مقابله با این اقلیت زورگوی مرتجع مسلط و پیروانشان، تنها به تداوم سلطه این عناصر افراطی و سیاستهای غلط و مضر آنان از عقد قرارداد «ترکمنچین» گرفته تا وقف غیر قانونی «جنگلهای ساری و مراتع دامنه کوه تا قله دماوند» به شرکای جرمشان در حلقه نزدیکان رهبر، و غارت هستی سرزمینی انجامیده است که در گذشتهای نه چندان دور، از آبرو و اقتدار بسیار شایستهای در سرتاسر جهان برخوردار بود.
اگرچه نمیتوان امکان یک جنبش خودجوش و پیشبینی نشده و کور از سوی مردم عاصی و رنجدیده را هرگز نادیده گرفت، اما واقعیت این است که اغلب در چنین فرصتهایی، چیره شدن مردم عادی سازماننیافته و بدون رهبری توانمند، بر نیروهای سرکوبگر و مسلح که کوچکترین باکی از کشتار مردم بیگناه ندارند، کمتر به موفقیت انجامیده است.
بنابراین بازهم مسئولیت مبارزه با این وضعیت ویرانگر بر دوش نیروهای موثری میافتد که به آیندهای بهتر برای مردم و کشورشان میاندیشند، تا شاید به جای تکرار شعارهای کلیشهای و ایجاد تشکلهای صوری و گاه وابسته به برخی از دشمنان دور و نزدیک ایران، به دنبال ایجاد ائتلافی موثر به منظور پایان دادن به سیاستهای ناشیانه ویرانگری که مملکت را بهسوی نابودی میکشاند، برآیند.
طبیعی است که نجات ایران از مهلکه کنونی، تنها با توافق همه نیروهای ملی آزادیخواه، بدون هرگونه انحصارطلبی، به نتیجه خواهد رسید که خواسته آنان بازگرداندن رفاه و آسایش مردم، و آبرو و اعتبار بین المللی برای کشور است. در شرایطی که شاهد آن هستیم، وظیفه هر ایرانی وطنپرست، فارغ از هر گونه مرزبندی سیاسی، تلاش برای رسیدن به چنین هدف مشترکی است.
به تازگی یکی از دوستان با تجربه که شاهد عینی بیشتر فعالیتهای سیاسی در ۴۱ سال گذشته بوده و خود چند سال پیش مشوق ایجاد حرکت نافرجامی بنام «اتحاد برای دمکراسی» بود، مرا از ارزیابی و جمعبندی جدیدش از اوضاع و احوال کشور و اینکه برای نجات ایران چه میتوان کرد (مسایلی که ایشان آنها را در یک برنامه تلویزیونی مطرح ساخته بود) مطلع نمود. تاکید او بویژه بر لزوم عملگرایی و نیاز به ایجاد طرحی نوین برای گذار مسالمتآمیز از شرایط نامیمون کنونی، برای پایان دادن به دور باطل و کلاف سردرگمی است که حتی خود رژیم نیز در مدیریت آن وامانده است متمرکز است.
تأکید این دوست با تجربه بر شماری از واقعیات موجود، به ویژه نکات زیر است:
• این که دموکراسی در غرب و بخصوص در ۷۵ سال گذشته بعد از پایان جنگ دوم جهانی با بهبود اوضاع اقتصادی مردم رشد کرده است، و اینکه در شرایط فقر نمیتوان دموکراسی را توسعه داد و با فقر نمیتوان مردمی را که در پی تامین معاش روزمره هستند را به خیابانها کشانید.
• در شرایطی که خفقان همیشه فساد میآورد، هرکس متاسفانه فقط به فکر تامین منافع خویش است. برای نمونه، هنگامی که کارگران نیشکر اعتصاب کردند، دیگر اصناف کشور به کمک آنها نشتافتند.
• برداشتن تحریمها در این شرایط به تنهائی دردی را دوا نخواهد کرد و امید بستن به خارجیها و به ویژه به آمریکا و أمثال ترامپ کاری بس اشتباه است.
• و سرانجام اینکه، ما برای عرضه راهی تازه برای نجات کشور، و برگزیدن رهبری جدید، نیاز به فکر نو و نوعی تعامل با بخشی از نیروهای پشتیبان حکومت کنونی داریم بدون این که از اصول اصلی باورهای خود برای برقراری آزادیهای سیاسی و اجتماعی، و رعایت حقوق بشر برای مردم ایران و تلاش برای تامین زندگی بهتر برای همه اقشار جامعه چشم پوشی کنیم.
آشکار است که ضمن توجه به این نکات، ارزیابی مجدد از أوضاع کنونی و رسیدن به یک جمع بندی جدید ضروری به نظر میرسد.
پیروزی عوامل تندرو در انتخابات اخیر مجلس شورای اسلامی که با کمترین میزان مشارکت مردم در ۴۱ سال گذشته انجام شد، نشانه نامطلوب و مشخصی است از آنچه که در پیش روی ما قرار دارد. به احتمال قوی، با توجه به کارنامه ناموفق دولت «تدبیر و امید» که نتوانست از دشمنیهای بی اندازه نیروهای رادیکال و مکتبی که بهشدت با برجام مخالف بودند گرفته تا دشمنیهای غیرهوشمندانه دولت ترامپ که عملا به ضرر همه نیروهای معتدل و اصلاح طلب انجامید، جان سالم به در ببرد، و نتوانست اوضاع داخلی و بهخصوص اوضاع اقتصادی مملکت را پس از ۸ سال سیاستهای زیانبار دولت احمدی نژاد، به سمت رونق و سازندگی هدایت کند، کشور ما در بهار سال آینده یکبار دیگر نیز شاهد برگزاری انتخابات مدیریتشدهای خواهد بود که احتمال تحمیل فرد گوش به فرمان دیگری از قشر رادیکال و تندرو جناح اصولگرا به ملت ایران، در آن وجود دارد.
عبور از انحصار
ضرورت مبارزه در این مقطع از تاریخ کشور ما، دقیقا باید برای جلوگیری از وقوع چنین توطئه هایی و پیشگیری از موفقشدن برنامههایی باشد که تنها هدف آن تحمیل دولتی زورگو، ستمگر و فاسد و انحصارطلب برای حفظ اقلیتی کوچک است.
چنین مبارزهای الزاما نیاز به اعمال خشونت و بهم زدن ثبات و آرامش جامعه ندارد. من بارها در سنوات اخیر بر مقوله آشتی ملی تاکید داشتهام که شخصیت هایی چون آقایان حسن روحانی و سید محمد خاتمی نیز مشوق آن بودهاند. به باور من، هیچ ایرانی وطنپرستی خواستار تجدید سناریوهایی مانند آنچه که ظاهرا زیر عنوانهای شایستهای مانند برقراری دموکراسی و حقوق بشر در کشورهایی چون سوریه، عراق و أفغانستان پیاده شدهاند، نیست.
اینجانب حتی به منظور حسن نیت و جلوگیری از هر نوع توهم، حتی به قیمت خریدن انتقادات دوستان نزدیکم در ۴۰ سال گذشته، علنا در چندین نامه سرگشاده خطاب به رهبر جمهوری اسلامی و رئیس قوه قضائیه، صرفا خواستار ایجاد پروسهای بودهام که با تکیه بر مقوله آشتی ملی، دیالوگ و برخورد مسالمت آمیز، زمینه را برای ایجاد تحولات لازم و اجتناب ناپذیر به منظور تامین آیندهای که شایسته ملت ایران باشد فراهم آورد.
بی تفاوتی رهبر ایران و اطرافیانش به مطالبات مشروع مردم در جامعه پویایی که خواستار شرکت در تعیین سرنوشت خود است، آنها را بی شک از عواقب چنین غفلت نابخشودنی در امان نگاه نخواهد داشت. آشکار است که سرانجام حکومتی که همه ارکان آن جز به خواسته رهبر و نیروهای خاص پیرامون او، توان تصمیم گیری دیگری ندارند، جز نابودی چیز دیگری نخواهد بود، حتی اگر همه ترفندها برای حفظ سلسله خانوادگی بر منبر ولایت فقیه هم پیش بینی شده باشد.
با اینهمه اما، بازهم ضمن رد هر نوع برخورد خشونت آمیز، باید به حاکمیت تفهیم شود که اکثریت قاطع مردم خواستار ایجاد روابط معقول و منطقی با همه کشورهای جهان - حتی آمریکا و اسرائیل - هستند. مهمتر آنکه دشمنیهای بیجا و شخصی رهبری، نباید به انزوای بیشتر کشور ما در جهان منتج شود و روز به روز، هرچه بیشتر کشور ما را متکی و برده کشورهایی سودجو و و به ظاهر دوست، مانند چین و روسیه نماید.
اولویت اول ایران امروز، بهبود اوضاع اقتصادی کشور است. برای تامین این هدف و پایان بخشیدن به بحرانهای متعدد موجود از قبیل بیکاری، تورم و سقوط ارزش پول ملی، ایران نیازمند داشتن روابط معقول با همه جهان است تا بتواند به بهترین راه ممکن به سرمایه گذاریهای لازم و تکنولوژی مدرن دست یابد.
تراژدی حاصل از بحران پیشبینی نشده ویروس کرونا و شیوه غیرمسئولانه و ناموفق مقامات کشوربرای کنترل آن از یکسو، و ناتوانی برای در گردش نگاهداشتن چرخهای فرسوده اقتصادی، از سوی دیگر، وضعیت اقتصادی و اجتماعی آشفتهای را که در کشور برقرار بود به مراتب حادتر ساخته است.
جان کلام
درک بهتر بحرانی که آینده و یکپارچگی ایران را بطور بی سابقهای با مخاطرات جدی روبرو نموده است نیاز به پدید آمدن یک جنبش فراگیر ملی که فارغ از خرده گیریهای متداول ۴۰ سال پیش، بتواند مانند «گنگره ملی آفریقای جنوبی» وارد عمل شود - و قاطعانه ولی صلحجویانه نیروی منسجم، مسلط و انحصارطلب کنونی را به چالش بکشد، آشکار میسازد. بدیهی است که در شرایط کنونی، علیرغم وجود مدعیان بیشمار، وجود چنین حرکت فراگیر واحد و سازمان یافته با الگوهای دموکراتیک که بتواند نیروهای پراکنده موجود در داخل و خارج را جلب خود بنماید، ضروری است. بدیهی است که نیل به چنین هدفی را نمیتوان با تکرار شیوههای به دفعات شکست خورده به سرانجام مورد نیاز رساند.
در ۴۱ سال گذشته، ما شاهد فداکاریهای زیادی از سوی هموطنان بیشماری بودهایم که در بسیاری از مواقع جان خود را فدای ایران نمودهاند. هدف آن ایرانیان ایثارگر و هزاران زنان و مردان جوانی که امروز نگران آینده خود هستند این نیست که اقلیت حاکم با اتکا به سنگرسازی میان خود و بقیه جامعه، امید و آرزوی آنها را برای رشد و ترقی و زندگی بهتر برای همیشه در انحصار اراده خود نگه دارد. و از آن بدتر اینکه کسانی با قدری درایت و فداکاری میتوانند قادر به ایستادگی و موفقیت در مقابل چنین روشی باشند، همواره به دلایل مختلف از هم دوری کنند و عملا به تداوم وضعیت خفت بار موجود دامن بزنند.
اما سران حکومت نیز باید دریابند که سرانجام راهی جز تسلیم در برابر اراده اکثریت ملت ندارند و هیچ ترفندی نهایتا به داد آنها برای ادامه سلطهای که نتایج آن تاکنون چیزی جز سرشکستگی برای ملت نبوده است، نخواهد رسید.
تجربه تاریخ در همهجا گویای این حقیقت است که به سود حکومت خواهد بود که به مقوله آشتی ملی و ایجاد دیالوگ با هموطنان ناراضی پاسخ مثبت دهد و بپذیرد که همه هموندان دارای حق و حقوق مساوی برای تعیین سرنوشت خود و کشورشان باشند.
پس بهجای تهدید و سرکوب، گزینه ایستادن در کنار آنها برای تامین سرنوشتی بهتر و شایسته برای همه و به ویژه خودشان، به مراتب بهتر از عاقبت بد و نافرجامی است که در صورت ادامه وضع کنونی بی شک در انتظار آنها خواهد بود.
سخن آخر اینکه رهبر جمهوری اسلامی در سخنرانی اخیر خود در عید قربان بر جنگ ارادهها میان ایران و غرب تاکید کرده است. این سخن درباره مخالفان وضع موجود نیز صادق است. نه اثبات اراده مشروع حکومت بر غرب بدون مشارکت همه ایرانیان از هر عقیده و صنف و جریانی ممکن است و نه شکلگیری اراده مخالفان بر تحمیل تغییرات ضروری بر حکومت بدون انسجامی تازه و عبور از تجربههای شکستخورده امکانپذیر است. هرچند دقیقتر آن است که به جای جنگ ارادهها باید بر تعامل و گفتگوی ارادهها تاکید کنیم.
از آنجا که بر اساس منطق ارائه شده از سوی خود رهبر، در عرصه ارادهها، اراده ملت ایران نهایتا حرف آخر را خواهد زد، پس گرهی که با دست ارادهها میتوان باز کرد را نباید به جنگ ارادهها سپرد. ملت ایران از جنگ خسته است و به تعامل و مصالحه در داخل و صلح با خارج به شدت نیاز دارد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این مقاله در سایت [زیتون] منتشر شده است.