شجریان از نقاط روشن در تاریخ فرهنگ و هنر معاصر ایران و مقاومت در برابر تمامیتخواهی است
مجید محمدی - ایندیپندنت فارسی
در سالهای تاریک ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۷ که جنگ و سرکوب و کشتار و حذف و اختناق و زندگی کوپنی همهٔ ایران را فراگرفته بود (با دو شبکهٔ تلویزیونی دولتی و سه روزنامهٔ دولتی و شبهدولتی کیهان، اطلاعات و رسالت) و هنوز ماهواره و اینترنت فضای تنفسی برای مردم ایران ایجاد نکرده بودند سه دسته آثار ساعات و شبهای تنهایی ایرانیان را با امید به پایان سیهروزی پر میکرد:
اولی موسیقی اصیل ایرانی مثل آثار شجریان و پریسا، برنامههای گلها و تولیدات موسیقی لسآنجلسی روی نوارهای کاست غیرقانونی برای مردم بود.
دسته دوم داستانهای عاشقانه و آثار ضد توتالیتر مثل رمانهای نیکوس کازانتزاکیس (آخرین وسوسه مسیح و زوربای یونانی) و جرج اورول (قلعه حیوانات و ۱۹۸۴) و نوشتههای هانس اشپربر (نقد و تحلیل جباریت) و هانا آرنت (توتالیتاریسم) برای کتابخوانها بود.
سومین گروه فیلمهای آمریکایی روی کاستهای بتامکس و وی اچ اس که در کیفهای سامسونت به دست میلیونها «خوره فیلم» میرسید.
اما نسل انقلابی که در سال ۵۷، ۱۶ تا ۲۵ ساله بود با خو گرفتن با آثار غیر تحلیلی و تبلیغاتی شریعتی و لنین و انورخوجه و مائو سالها با بازگشت به موسیقی پاپ و اصیل ایرانی، درک توتالیتاریسم چپ و اسلامگرایی و غرق شدن در داستانگویی روان و واقعگرایانه آمریکایی فاصله داشت.
مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
این فاصله ناشی بود از غلبهٔ گفتمان ضد امپریالیستی دهههای شصت و هفتاد میلادی، محدود کردن و تعریف فساد به لذتجویی شخصی و بیتوجهی کامل به حقوق فردی و انسانی افراد. به همین دلیل این نسل در دههٔ شصت خورشیدی هنوز میخواست فاصلهٔ خود را با هر آنچه از امپریالیسم امریکا صادر میشد، هنر دوران پهلوی و ادبیات ضد چپ حفظ کند. شجریان در هیچ از این سه قالب منفور برای چپ و اسلامگرایی در آن دوره جا نمیشد و اصولاً شکنندهی کلیشههای رایج بود. گوش سپردن جان به آوای بینظیر شجریان نقطهٔ آغازی بود برای فاصله گذاشتن با مجموعهٔ مؤلفههای گفتمان غالب آن دوره یا حداقل ترک برداشتن آنچه ظاهراً استوار و غیرقابل نفوذ پنداشته میشد.
فرهنگ و هنر معاصر ایران با نوعی حملهٔ مغولوار مواجه شد، تحت عنوان ظاهراً مشروع «هنر متعهد» و پاکیزه سازی فرهنگ و ایجاد «فضای امن» برای ارزشها و ارزشمداران. برای ارزیابی اینکه تبدیل هنر و فرهنگ به ابزار مبارزه، «هنر متعهد» و «فضای امن» چه بلایی بر سر هنر و فرهنگ یک جامعه میآورد مورد ایران در پنجاه سال اخیر بسیار درسآموز است. در این فضا آثار یکی از چهرههای بارز موسیقی اصیل کشور نیز قابل پخش از بوقهای تبلیغاتی دولتی نبود و نوارهای وی بهصورت زیرمیزی به فروش میرفت.
تاکتیک چپ و اسلامگرایان برای خارج کردن افراد بانفوذ از عرصهٔ اجتماعی و فرهنگی ایران در اوج انقلابی گیری آن سالها نه نقد حرفهای آثار و تأثیرات اجتماعی و نه میدان دادن به امواج نو و رقیب بلکه ترور شخصیت و پروندهسازی بود. هر کس که با سیاستها و رفتارهای جریان چپ و اسلامگرایان در دهههای پنجاه و شصت خورشیدی مخالف بود و سبک زندگی متفاوتی داشت با اتهام رابطه با حکومت پهلوی، مشروبخواری و زنبارگی و کشیدن تریاک و مانند آنها (فساد شخصی) مواجه میشد: یا کمیتهها و سپاه از خانهٔ وی مجلهٔ خارجی و عرق و تریاک کشف میکردند و به دادگاه کشانده میشد یا با اولین تهدیدات عزلت پیشه کرده یا بارسفر را به خارج میبست. محمدرضا شجریان در این میان عنصری حذف ناشدنی بود. اتهامات فوق نهتنها برای عامهٔ مردم بلکه برای اسلامگرایان و کمونیستها قابلباور نبود.
در دنیایی که موسیقی حرام شمرده میشد و اهل شریعت نمیبایست نومن ببعض و نکفر ببعض (برخورد گزینشی با شریعت داشته) باشند شجریان این سد تعصب و همه خواهی را میشکست و به باورمند نشان میداد که شریعت تبدیلشده به ایدئولوژی برای زندگی نیست و به کار دنیا و آخرت نمیآید و قرار نیست همه به همهٔ اجزای آن باور داشته و همه را رعایت کنند. صدای شجریان و آهنگسازان و نوازندگان همراه وی (مشکاتیان، بهاری، عبادی، پایور، برومند، دوامی، شهناز، ورزنده، شریف، بدیعی، لطفی و علیزاده) در شکست برآوردن عرفی گرایی بر فراز اسلامگرایی و پروژهٔ اطاعت محض از علمای شیعه نقشی کلیدی در میان «اهل شریعت بعد از انقلابی» داشت.
اسلامگرایان هنر را با مشروبخواری و رابطه آزاد میان موسیقیدانان و بازیگران میزدند، ادبیات ضد فاشیستی و تمامیتخواه را با انتساب به صهیونیزم جهانی و ادبیات آمریکایی را با نظام سلطه و استکبار. البته آثار هنرمندان متعهد اتحاد جماهیر شوروی و اروپای شرقی (پاراجانف و تارکوفسکی) برای آنها ربطی به ابرقدرت شرق نداشت و مدام ترویج میشد.
آثار شجریان آنچنان در میان عامه نفوذ یافته بود که هیچیک از اتهامات رایج به شجریان نمیچسبید و به همین دلیل او تا پایان عمرش یک معضل برای جمهوری اسلامی بود. آثار پیش و پس از انقلاب محمدرضا شجریان آب صاف و خنکی بود که در آن سالهای سیاه در شمارهای صدها هزار نسخهای در سراسر ایران منتشر میشد و آنها که به اصل نوار کاست دسترسی نداشتند آنها را با دستگاههای ضبط دو کاسته تکثیر میکردند. حتی همانها که در نهادهای امنیتی و سپاه مشغول شکنجه و اعدام بودند نمیتوانستند گوش بر صدای جادویی وی ببندند.
شجریان با فاصلهگیری از رادیو و تلویزیون دولتی همواره فاصلهٔ خود را با دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی حفظ کرد. آثار وی سالها در اداره موسیقی ارشاد (ادارهٔ سانسور موسیقی) خاک میخوردند و درنهایت با تغییر مدیران ارشاد برخی آزادشده و در اختیار مردم قرار میگرفتند. او همچنین در دوران جنبش سبز که بخش قابلتوجهی از هنرمندان از فضای عمومی کناره گرفتند تا ویژه خواری، رانتخواری و مجوز کنسرتهایشان قطع نشود در کنار معترضان و حقوق مردم ایستاد. دیگر برای حکومت در سال ۱۳۸۹ که شجریان مدام تورهای اروپا و امریکا داشت و رسانههای فارسیزبان خارج کشور وی را پوشش میدادند دیر بود که صدای وی را در داخل حذف کند. او ازجمله موسیقیدانانی بود که یا به وی مجوز کنسرت نمیدادند یا اگر میدادند با یک تلفن از بیت و سپاه و امامجمعه آن را لغو میکردند.
کسی که میتوانست استادیوم آزادی را از علاقهمندانش پر کند هیچگاه فرصت چنین کاری را پیدا نکرد. اینها همان فرصتهای تلفشدهای است که اسلامگرایی برای جامعه و فرهنگ ایرانی به بار آورده است. شجریان البته با موفقیت این فرصت سوزیها را پشت سر گذاشت چون امروز بعید است که حتی یک ایرانی از هر قشر و قومی با آثار وی آشنا نباشد. شصت سال تولید مداوم آثار ماندگار، پرورش دهها شاگرد، احیای دهها اثر موسیقی فراموششدهٔ موسیقی اصیل ایرانی، جان دادن به شعر پارسی در میان میلیونها ایرانی- درحالیکه حکومت در پی حذف فرهنگ ایرانی در برابر احکام و باورهای اسلامی بوده است- و ابداع سازهای موسیقی ایرانی وی را به پدیدهای انکار ناشدنی در تاریخ فرهنگ معاصر ایران تبدیل کرده است.