علی افشاری - دیدگاه نو
پخش مستند «کودتای خزنده» توسط بیبیسی فارسی که به مشکلات فرماندهی جنگ و نقش مخرب محسن رضائی فرمانده وقت سپاه پاسداران پرداخته بود، بار دیگر بحث آیت الله منتظری و هشدارهای دست و به موقع او در خصوص انحرافات از انقلاب را در کانون توجه افکار عمومی قرار داد. برخی از نیروهای وابسته به هر دو جناح اصول گرا و اصلاح طلب به میدان آمدند و به دفاع از محسن رضائی پرداختند. برخی از افرادی که در خصوص مسائل جنگ 8 ساله ایران و عراق نیز فعال شده و بحث هایی در گرفت. یکی از موضوعات داغ ارزیابی عملکرد و مواضع انتقادی آیت الله منتظری بود که مدافعان، مخالفان و منتقدان به اظهار نظر پرداختند. برخی مدعی شدند که تیم نزدیک به آیت الله منتظری را به تندروی متهم کردند و گفتند اگر آیت الله منتظری جانشین آیت الله خمینی شده بود مشکلات نه تنها ادامه می یافت بلکه ممکن بود بدترشود! این نگاه که در بین هر دو جناح اصلاح طلب و اصول گرا طرفداران زیادی دارد با تحریف وقایع صورتبندی کاذبی انجام دادند. این بحث که ریشه در تمایلات هر دو جناح و حتی برخی از نزدیکان مهندس میرحسین موسوی دارد که نمی خواهند اشتباه بزرگ شان در سمت گیری به نفع آیت الله خمینی و یا سکوت در انتقادات و رویکرد تجدید نظرطلبانه آیت الله منتظری را بپذیرند! حربه جدید آنها طرح مشکلات ساختاری است تا از اعتراضات آیت الله منتظری و تلاش های اصلاح طلبانه واقعی او ارزش زدایی کنند.
در ادامه نادرستی این دیدگاه شرح داده می شود که وجوه مختلفی دارد. نخست نارسایی نظری است که گویا صرفا با نظریه های ساخت گرا می توان مسائل سیاسی ایران را تبیین کرد. ساخت گرایی اگرچه با تاکید بر اینکه اجزای یک نظام در ارتباط با یکدیگر برونداد آن را تعیین می کنند و ساختارهای محدودیت هایی برای عمل بازیگران فراهم می سازند در ابتدا حضور موفقی برای تبیین شرایط داشت اما بزودی معلوم شد که نگاه مطلق گرایانه و افراطی به ساختارگرایی خود به مرگ سوژه و فاعل شناسایی را در بر دارد و عامل ها (agent) را چونان عروسک خیمه شب بازی تسلیم اراده ساختارهای بنیادی افکار و روابط در نظر می گیرد. این ایرادات و تعارضات که بعدها در اثر ترکیب ساختارگرایی با سایر اندیشه ها نمایان شد منجر به بروز پساساختارگرایی و به حاشیه رفتن ساختارگرایی شد. همچنین امروزه معلوم شده است که ساختار گرایی و هر مدل نظری به تنهایی نمی تواند تببین کننده ابعاد پیچیده واقعیت باشد. این موضوع بخصوص در عرصه سیاسی ایران نمود بیشتری دارد که در آن به دلیل ضعف ساختارها و فرهنگ غالب افراد نقش شان در اتفاقات زیاد است.
ایراد دیگر این نگاه تقلیل مشکلات ایران بعد از انقلاب به ساختار است در حالی که رهبری (آیت الله خمینی)، بخش مسلط قدرت، تحرک گروه های فشار مبتنی بر جامعه توده ای (حزب الله) و گفتمان نیز نقش مهمی داشتند که آنها را نمی توان نادیده گرفت. در کنار اینها خصائل و فضیلت های اخلاقی نیز در سطح فردی و روانی اثرگذار بودند. مشکلات دهه شصت را باید در مجموعه ای از این عوامل دید.
مشکل اصلی سیاسی ایران ساخت مطلقه قدرت در جمهوری اسلامی است که در قالب نهاد ونظریه ولایت فقیه تحکیم شده است. اما در عین حال غلط است که همه مشکلات را به آن فروکاست و تصور کرد هر کس ولی فقیه بود سیر حوادث همانی می شد که به وقوع پیوست و روند تاریخی طی شده اجتناب ناپذیر بود. رصد کردن اتفاقات و تجزیه و تحلیل دقیق، غیرجناحی و عالمانه سیر وقایع روشن میسازد که راه طی شده می توانست متفاوت باشد.
صد البته گذار به دمکراسی و بهبود پایدار اوضاع در نهایت نیازمند تغییر بنیادین ساختار قدرت مبتنی بر نظریه ولایت مطلقه فقیه بوده و هست اما مشکلات متعدد و گسترده سیاسی ایران علاوه بر ساختار تابعی از نوع رفتار هیات حاکمه و بازیگران مختلف قدرت هم هست.
ویژگی روابط قدرت و بافتار نظام در جمهوری اسلامی ایران بگونه ای است که برونداد نظام بسته به ویژگی ها و نظرات ولی فقیه قبض و بسط می یابد. کافی است تصور کرد مثلا در اول انقلاب نظریه ولایت فقیه در مجلس خبرگان تصویب نمی شد و یا قانون اساسی مصوب شورای انقلاب اجرایی می شد، قطعا جمهوری اسلامی سیمای متفاوتی پیدا می کرد و از شدت مشکلات کاسته می شد. یا اگر فردی مانند آیت الله طالقانی ولی فقیه می شد جمهوری اسلامی شیوه دیگری می یافت.
آیت الله منتظری و جایگاه ویژه ای که از سال 1361 با انتقاداتش پیدا کرد را نمی توان فقط به مواضع فردی او کاست. ایشان به لحاظ گفتمانی و ساختاری قائل به رویکرد جدیدی شد که به مرور شکاف بین او و آیت الله خمینی گسترش یافته و به مرحله ترمیم ناپذیری رسید.
آیت الله منتظری پایه گذار اصلاحات (رفورمیسم) در ایران بود که به شکل واقعی خواهان اصلاحات و تغییر سیاست های کلان بود. این اصلاح طلبی به مرور گسترده تر شد و آلترناتیوی پیرامون وضعیت مستقر جمهوری اسلامی شکل داد.
تغییرات این رویکرد که باعث دگرگونی در رفتار و بافت نظام سیاسی می شد باعث شد تا هر دو جناح چپ و راست آن روز نظام نسبت به مواضع انتقادی ایشان احساس خطر کنند. در آن مقطع با توجه به موقعیت مسلط جناح چپ که در واقع حلقه نیروهای پیرامون سید احمد خمینی بودند بیشتر با آیت الله منتظری تضاد پیدا کردند. این اختلافات در سال 1364 به اوج رسید و سید احمد خمینی و اکبر هاشمی رفسنجانی در سال 1365 از آیت الله منتظری احساس خطر کرده و از اینکه بتوانند به موقعیت ویژه خود در نظام و وضعیت انحصاری ساخت قدرت را با رهبری آیت الله منتظری حفظ کنند ناامید شدند. هسته های اولیه تلاش برای برکناری آیت الله منتظری در این موقع شکل گرفت و با همکاری نیروهای برخی از اطلاعاتی و سپاهی وقت که رفتارهای افراطی و جاه طلبی های شان مورد اعتراض قائم مقام رهبری آن روزها بود توانستند این پروژه را جلو ببرند. اما تلاش های آنها به خودی خود کافی نبود و آنها بدون به صحنه کشاندن آیت الله خمینی قادر به موفقیت نبودند. این اتفاق بعد از سخنان جنجالی آیت الله منتظری در سالگرد انقلاب بهمن 57 در سال 1367 رخ داد که آیت الله منتظری مانیفست خود برای اصلاحات مورد نظرش را ارائه داد. آن موضع گیری و مصاحبه آیت الله منتظری با جواد مظفر تیر خلاص را به رابطه با بنیانگذار جمهوری اسلامی زد که به عنوان مدافع مطلق وضع موجود رهبری آیت الله منتظری را تهدیدی برای شکل کلاسیک جمهوری اسلامی ارزیابی کرده و تصمیم گرفت تا با بی رحمی و برخورد محکم او را کنار بگذارد.
مانیفست اصلاحی آیت الله منتظری شامل عناصر زیر بود:
عدم موفقیت انقلاب به دلیل شعار دادن فراموش کردن ارزش های اولیه ، کنار زدن نیرو های عاقل و فعال مردم ، بها ندادن به مردم
ضرورت استفاده از اجتهاد پویا برای تطبیق احکام شرعی با پیشرفت های اجتماعی و اقتصادی
ترجیح حفظ ارزش های اخلاقی و انسانی بر نفس حکومت، ارزشها و اهداف اصولى انقلاب ، ملاک و اصل باید باشد نه حکومت کردن به هر قیمت
غیرقانونی بودن شورای مصلحت و لزوم اجرای قانون اساسی
ضرورت تحول در ساختار حوزه های علمیه و شناخت طلاب از علوم جدید
دفاع از اقتصاد آزاد و کنار گذاشتن تصدی گری توسط دولت در حوزه اقتصاد و ایفای نقش نظارتی
دفاع از نهضت های آزادی بخش و مبارزه با آمریکا در جهان
اعطای آزادی به خبرگان برای اظهار نظر تا بحث های کارشناسی در اختیار ولی فقیه قرار بگیرد و وی درک درستی از موضوعات مختلف داشته باشد
ضربه زدن افراط و تفریطها و خود محوریها و انحصار طلبیها و خط بازیها و گروه گرائیها و حق کشیها و بى عدالتیها و بى اعتنائى به مردم و ارزشهاى اصیل به انقلاب
نگرانی از فاصله گرفتن جوانان از انقلاب
ضرورت ایجاد تحول در مدیریت انقلاب
ضرورت نگاه انتقادی به کارنامه جمهوری اسلامی و پرهیز از جشنهای تبلیغاتی و ثناگوئیها
نگاهی به این عناصر حتی اگر کمی از آنها در عمل اجرا می شدند نشان می دهد چه قدر نظام با سیمای شکل گرفته در رهبری خمینی و خامنه ای متفاوت می شد.
تفاوت آیت الله منتظری ابعاد گفتمانی داشت که می توانست هم برونداد ساختار را تغییر دهد و هم زمینه را برای اصلاحات ساختاری مساعد سازد. حضور ولی فقیهی که به تغییرات سیاسی و مورد نظر مردم نظری گشوده داشته و گارد مخالف نداشته باشد، حداقل باعث موفقیت رویکردهای اصلاحی می شد. کافی است عملکرد نمایندگان آیت الله منتظری در قوه قضائیه و زندان ها بررسی شود که تا چه میزان با عملکرد مقامات رسمی متفاوت بود.
همچنین باید در نظر داشت که نگاه متمایز آیت الله منتظری فقط از نیمه دوم سال 60 رخ نداد بلکه از همان ابتدا هم ایشان دیدگاه های متفاوتی نسبت به آیت الله خمینی داشت و برخلاف نظرات خاص آیت الله خمینی که بر بی اعتنایی به عقلانیت زمانه و یکه سالاری استوار بود الزامات حکمرانی را مد نظر داشت. آیت الله خمینی مسائل ایدئولوژیک را بر حقوق انسانی ترجیح می داد و غرور زیاد و کم نظیری داشت و دچار توهم این همانی با اراده شارع بود. اما آیت الله منتظری به حقوق انسان ها و بویژه محذوفان بها می داد و پذیرای خرد جمعی و از همه مهتر تعیین سرنوشت کشور با نظرات ملت بود. وی حتی ملاحظه رابطه پدر فرزندی را هم نکرد و آشکارا مخالفتش با برخی اعمال و نظرات پسرش محمد منتظری را اعلام کرد. آیت الله منتظری از پاییز سال 1360 به خشونت های داخل زندان واکنش نشان داد و اعتراض کرد؛ با قدرت طلبی فرماندهی سپاه مخالفت نموده و نسبت به بی پروایی در به خطر انداختن جان رزمندگان اعتراض کرد. مخالف تسخیر سفارت آمریکا بود و همچنین خواهان فرستادن هیات حسن همجواری با کشور های منطقه بود تا روابط بعد از انقلاب تیره نشود. همچنین با مداخله حکومت در حوزه های علمیه همراه نبود و از همه مهتر با باندبازی و برخوردهای گروهی بشدت مخالف کرد. آیت الله منتظری انتقاد پذیر بود و اهل مشورت و تعامل با دیدگاه های انتقادی. طولانی شدن مطلب اجازه نمی دهد به موارد اختلافی دیگر ایشان با آیت الله خمینی پرداخت.
در عین حال به لحاظ شخصی و اخلاقی نیز به قدرت بی اعتنا بود و باورهای مذهبی اش در زهد و دوری از آفات قدرت و جاه طلبی ها و مقام دوستی ها و پایبندی به سلامت و فساد ستیزی را در عمل اجرا کرد. در صورتی که نیروهای غالب در هر دو جناح نظام از این ویژگی ها عاری بودند و مقام های سیاسی بدست آورده را صرف جمع آوری نامشروع قدرت و ثروت کردند. شجاعت، بیزاری از قدرت و مردم داری ویژگی های مهم شخصیتی آیت الله منتظری بود که باعث شد وی نیک فرجام شود. بعید بود آن ویژگی ها چندان دستخوش قرار گرفتن در موقعیت قدرت مطلقه شود. ایشان اگر قرار بود به قدرت بهایی دهد در همان دوران قائم مقامی سکوت در پیش می گرفت تا زمان جانشینی فرا برسد اما او الگوی عملی از خود به جای گذاشت که می توان در سطح بالای حکومت بود اما به خاطر حق طلبی از قدرت گذشت امری که در سیاست معاصر ایران نادر است.
نکته دیگری که مدافعان و یا توجیه کنندگان سیاست های اعمال شده در دهه سیاه شصت نادیده می گیرند نقش شخص آیت الله خمینی چه به لحاظ گفتمانی و چه شخصیتی در مشکلات است که باعث شد تا مشکلات ساختاری تشدید شود.
منازعات جاری در سیاست و تحولاتی که کارگزاران سیاسی آن روزها پیدا کردند نباید حربه ای برای مسکوت گذاشتن عوامل اختلافات و اتکا به توجیهات نامسموع تقلیل مشکلات به عوامل ساختاری شود. آنچه وجه فارق آیت الله منتظری با جناح چپ دهه شصت و عمده اصلاح طلبان بعدی و حتی آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی است، ایستادگی در برابر اقتدارگرایی آیت الله خمینی و مخالفت سیاسی و شیوه حکمرانی وی بود امری که اصلاح طلبان بعد از گذشت سه دهه از درگذشت آیت الله خمینی کماکان از پرداختن به آن و پذیرش خطاهای بزرگ خود طفره می روند.
با رهبری آیت الله منتظری ایران لزوما وضعیت مطلوبی پیدا نمی کرد و گذار به دمکراسی هم در پروسه ای مرحله ای حتمیت نداشت اما قطعا شرایط به مراتب بهتر از دوران رهبری خامنه ای میشد. این ادعا مستند به واقعیت های انکار ناپذیر است و برخورد منفی هر دو جناح که هنوز هم اصلاح طلب ها در مسائل دهه شصت حاضر نیستند حقانیت آیت الله منتظری را تایید کنند خود نشان می دهد که حتی از وجه ساختاری در مهار قدرت مطلقه جانشین شدن آیت الله منتظری مزیت های ویژه ای داشت.