جامعه ایران هم مانند هر جامعه بشری دیگر در حال گذار به یک پارادایم جدید است. تقریبا همان قانون نفی در نفی در فلسفه دیالکتیک. یعنی هر پدیدهای بنا به تغییر تدریجی ضرورتهای سیاسی و اجتماعی، نفی خود را در درون خود بوجود میاورد.
نظام جمهوری اسلامی و ذهنیت غالب بر آن نیز بر اساس همین روند تاریخی مجبور به تغییر و گذار به یک سیستم جدید و بر اساس خواستههای جدید جامعه میباشد. این پدیده تغییر، از داخل و در بطن جامعه شروع میشود. مخالفتهای وسیع مردم، ناتوانی رژیم از اداره کشور و ریزشها و درگیریهای درونی رژیم نشان از این گذار دارد که با کشتن مخالفان و زندانی کردن آنها نمیتوان جلوی آن را گرفت.
من موافق تعویض رژیم هستم و مخالف خشونت. اگر خشونتی هم در راه گذار پیش بیاد، این حالت را رژیم بر مردم عاصی و گرسنه تحمیل میکند.
خشونت در یک جنبش انعکاس روش حاکمین است چرا که آرامش و مدنیت خصلت جوامع مدرن انسانی میباشد.
صرف مخالفت با رژیم به معنای این نیست که از ریزشهای درون آن به مفهوم انتقام استقبال نشود. زیرا بدترین انتقام از حاکمین گرفتن قدرت از آنهاست.
تمام جنبشهای داخل کشور، به زندان رفتنهای فعالین سیاسی در طی این چهل و یک سال پایههای این رشد و آگاهی سیاسی امروز جامعه بودهاند.
رشد تدریجی جنبش باعث میشود که ناخالصی صداهای جانبی اپوزسیون قدری پاکتر و یک همجوشی سیاسی از ایرانیان داخل و خارج برای تغییر ایجاد بشود. این همجوشی محرکهای میشود برای تبدیل نیروهای بالقوه ناراضی جامعه به نیروهای بالفعل در سطح جامعه و کشور.
در صورتیکه غالب نیروهای سیاسی و فکری کشور همگام با مردم، حول موضوع تغییر دور هم گرد آیند در این حالت هم یکپارچگی ایران تامین میشود و هم تا حد زیادی از خشونت جلوگیری بعمل میآید.
تغییر رژیم بمعنای از بین رفتن ارزشهای درست موجود در جامعه که در سایه شبح خشونت این رژیم دیده نمیشود نیست.
اهمیت انقلاب فرانسه صرفا بخاطر آن جمهوری اولیه نبود. همانطور که میدانید جمهوری فرانسه از بین رفت و دوباره بعد از سقوط ناپلیئون سیستم بعدی نشات گرفته از ارزشهای انقلاب فرانسه بود.
من موافق براندازی رژیم هستم و در این پروسه مخالف حذف جریانات مختلف فکری میباشم.
بنظر من تمام جریانات سیاسی همسوی تغییر باید زیر یک چتر واحد براندازی جمع شوند و پس از براندازی بوسیله یک دولت موقت و مجلس موسسان بتوان سیستم آینده کشور را در یک انتخابات آزاد با نظارت محافل حقوقی بینالمللی تعیین گردد.
جنبش داخل هر روز مثل یک بادکنک بوسیله واقعیات موجود باد شده بزرگتر و بزرگتر میشود تا حافظان این نظام محکوم به فنا را هر چه بیشتر در گوشهای به تنگنا برده و سرانجام آنها را وادار به از هم پاشیدگی و تسلیم کند. این روند که بعضا جبر تاریخ نام گرفته یک روند اجتنابناپذیر است.
به همین دلیل است که جریانات فکری و سیاسی اصولگرا و اصلاحطلب هر روز چند تکه میشوند و در عوض مردم مصممتر و یکپارچهتر.
اگر در بیست سال پیش فقط چند شخصیت شناخته شده مخالف رژیم در داخل کشور وجود داشت که توسط خشونت رژیم برای مدتی ساکت و گمنام میشدند، در عوض امروز چند ده شخصیت در داخل ایران در صحنه سیاسی کشور قد علم کردهاند که خیلی از آنها قابلیت رهبری را دارند.
اگر چند سال پیش فقط چند اپوزیسیون مطرح در داخل کشور مانند فروهر، نوریزاد، طبرزدی و شعلهسعدی بودند امروز دهها شخصیت سیاسی در داخل کشور قد علم کردهاند و رژیم دست روی هر کسی که میگذارد آن فرد تبدیل به یک سمبل میشود.
جنبش ۸۸ آخرین اولتیماتوم جنبش تغییر و اصلاح به خامنهای بود. هر چند عدهای معتقدند که خواست جنبش فراتر از رهبران آن بود.
جنبش ۹۸ هر چند به بزرگی جنبش ۸۸ نبود ولی مانیفست شروع جریان جدیدی در کشور بود که از تغییر تدریجی در داخل نظام قطع امید کرد و شعار براندازی را در راس جنبش قرار داد. خواست جنبشهای آتی هم به پیروی از این شعار خواهد بود.
جنبش براندازی در ایران جنبشی است مترقی که بر اساس تکثرگرایی خود در حول محوری واحد از بسیاری از نیروهای اپوزیسیون خارج از کشور پیشی گرفته است.
لذا بر نیروهای سیاسی متعهد داخل و خارج از کشور واجب است که بجای بحثهای بیپایان تئوریک، با حفظ آرای خود در زیر یک چتر واحد براندازی جمع گشته تا مردم و کشور را که در مرز نابودی اقتصادی و اجتماعی قرار دارند از دست جمهوری اسلامی نجات دهند.
وضعیت آشفته کشور در این شرایط پر تلاطم کنونی منطقه فرصت چندانی برای بحثهای بیپایان تئوریک باقی نمیگذارد. چه بسا که نظام اسلامی در کلیت خود برای تفرقه نیروهای سیاسی در ایجاد این بحثهای حاشیهای نقش موثری دارد.
فعالیت نفاقبرانگیزه نظام اسلامی در داخل کشور برای بقا بمنظور اختلاف بین اقوام ایران، بحث نادرست تجزیه ایران، بحث اختلاف بین جمهوری و سلطنت و غیره که امروزه در اکثر رسانهها دیده میشود مطالبی است که فقط جمهوری اسلامی از آن سود میبرد. بر عکس بقای نظام اسلامی ایران را در خطر تجزی و نابودی قرار میدهد.
امروز بعد از چهل و یک سال برای اولین بار سیاست آمریکا بنا به منافع خود همسو با جنبش براندازی مردم تیران شده است. درشان یک نیروی سیاسی و ملی نیست که بار دیگر فرصت سوزی تاریخی کند.
جعفر صلاح زاده
و چنین است که همچنان گرفتار ماندهایم! کوروش گلنام
هذیانهای کرونایی، شکوه میرزادگی