Wednesday, Dec 30, 2020

صفحه نخست » آقای فردوسی­‌پور! ما هم دلتنگیم...

navad_123020.jpgفرانه زکایی در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «آقای فردوسی­‌پور! ما هم دلتنگیم...» نوشت:

آقای فردوسی­‌پور چقدر دل ما هم برایتان تنگ شده بود! ما خیلی وقت است که دلتنگیم!

دلتنگ تمام هنرهای غبار گرفته و در گلو خفه شده. دلتنگ چهره­‌هایی هنرمند که سال­هاست لابه­‌لای خود­خواهی­‌ها گم شدند و دیگر چروک­‌های روی صورتشان تشخیص چهره‌شان را برای ما سخت کرده.

آن­هایی که بی­‌رحمانه حذف شدند و بدجوری به گردن این روزگار حق دارند. سرمایه­‌هایی که نه فقط با دوربین و هنر، که با زندگی قهر کردند و دنیایشان در همان سال­‌های دور یخ زد. گوشه­‌نشینانی که "تنهایی" اعتماد به نفسشان را هم دزدید و در عوض قوزی به پشتشان پیشکش کرد و این روزها کاری جز شمردن باخت‌­هایشان ندارند و تنها اثبات بودنشان عکس­‌های گاه و بی­گاهی‌ست که دوربین‌ها دزدکی از رخ خسته­‌ی بی­‌لبخندشان ثبت می‌­کنند و ما به لطف صفحات مجازی دیداری تازه می­‌کنیم و در عین حال زمزمه‌­ای ناباورانه بر لبانمان می­‌نشیند که «نه! باورم نمیشه! این فلانی نیست!»

همان­‌هایی که روزگاری برایشان کف می‌­زدیم، همان‌­هایی که هنرشان قبل از خودشان مرد و طوری از صحنه (به قول هنری­‌ها) فید شدند که گویی تا به حال انگار اصلا وجود نداشتند. که اگر نبود همین فیلم­‌های قدیمی وی اچ اس و بتاماکس پر از پرش و بی­‌کیفیتی که از تصویرشان باقی مانده، شاید به حافظه­‌مان و واقعیت زمان هم شک می­‌کردیم.

اما اگر حتی قرار می­‌بود که الان به صحنه برمی­‌گشتند؛ باید با صدایی بلند، خیلی بلند، به‌شان بگویند: «صدا...دوربین...حرکت...»، تا بتوانند بشنوند. گوش‌­هایی که دیگر نه خوب می‌­شنوند و چشم­‌هایی که دیگر نه خوب می­‌بینند و صدایی که سراسر بغض است و نگاهی تار و بی فروغ که سراسر حسرت است و حسرت؛ حسرت از حقی که دیگر ندارند. اینان خودشان را جایی در گذشته جا گذاشتند.

آقای فردوسی­‌پور! برای ما که بازی‌­های فوتبال را مدتی بود بی­‌صدا نگاه می‌­کردیم شنیدن صدای بی­‌رمق‌تان، آن هم پس از این همه انتظار، دلم را بی­‌اندازه غمگین کرد و همان گوشه­‌نشینان را به یادم آورد. صدایی که دیگر شور و غرور را در وجودم زنده نمی­‌کرد.

از همان جنس غروری که با گزارشگری آقای محتشمیان موقع بازی­‌های ملی والیبال به هنگام"ایران" گفتنش به دلم می­ن‌شیند. محتشمیان طوری محکم و با غرور کلمه ایران را به زبان می­‌آورد که طنینش تا چندین ثانیه نمی‌­گذارد هیچ صدای دیگری به گوش برسد. انگار که تمام حروف کلمه ایران تشدید دارد.

غروری که با گزارشگری آقای عامل هنگام بازی‌­های ملی کشتی در وجودم می‌­پیچد. لحن صدایی که حتی قبل از مشخص شدن نتیجه­‌ی بازی با شنیدنش، مغرورانه ایرانت را قهرمان می­دانی.

آقای فردوسی­‌پور! حتی آن خرافاتی که هم خودتان و هم ما، درگیرش بودیم؛ که شما بازی­­‌های ملی را گزارش نکنید تا نبازیم! این بار قدرتی نداشت و دلمان می‌خواست ببازیم ولی شما گزارش کنید.

آقای فردوسی­‌پور! ما جای خالی شما را می‌­بینیم. ما بغض امثال شما را خوب درک می‌­کنیم. ما فریاد خفته در گلوی شما را خوب می­‌شنویم. اما کاری از دستمان بر نمی‌­آید. همان طور که برای هنرمندان قبل از شما هم نتوانستیم کاری کنیم. اما به قول خودتان: ما طرفداران با­وفا و با­معرفتیم؛ و خوب می­‌دانیم که نه ما و نه فالورهای AFC هیچ­کدام قلابی نیستیم ما واقعی واقعی هستیم.

کاش آن خانم مجری تلویزیون! همان قدر ملتمسانه، بابت نبودن امثال شماها از مردم ایران عذرخواهی می­‌کرد. کاش ما در آن مداری باشیم که هنوز هم دوشنبه‌شب‌­هایش با صدای فردوسی­‌پور تمام شود.

کاش حداقل شما آقای فردوسی‌­پور، شما دیگر جز خاطرات گذشته ما نشوید...



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy