Monday, Feb 22, 2021

صفحه نخست » از سوم اسفند تا سوم اسفند: صد سال ایستایی، کورش عرفانی

Kourosh_Erfani.jpgسوم اسفندماه سال ۱۲۹۹ خورشیدی رضاخان سوادکوهی، فرمانده‌ی لشگر قزاق‌ها، به همراه سیدضیاء طباطبایی، روزنامه نگار و سیاستمدار، تحت نظر انگلیس‌ها، در ایران دست به کودتا زدند و قدرت سیاسی را در کشور به دست گرفتند. امروز که این مقاله نگاشته می‌شود سوم اسفنماه ۱۳۹۹ خورشیدی است. یک صد سال زمان این دو دوره را از هم جدا و چند ویژگی مشترک این دو مقطع را به هم متصل می‌کند.
این خصوصیات مشابه در ۱۲۹۹ و ۱۳۹۹ به این شرح است:
حاکمیت استبدادی: در آن زمان حکومت استبدادی قجر مردم ایران را علیرغم تصویب قانون اساسی مشروطیت از آزادی و حق تعیین سرنوشت محروم کرده بود و کودتا نیز بر این واقعیت دامن زد. امروز نیز مردم ایران از آزادی و حق تعیین دمکراتیک سرنوشت خویش محروم هستند. در این صد سال، استبداد، دیکتاتوری و خفقان ادامه دارد.

تک سالاری: در یک صد سال پیش اراده‌ی شاه که قدری بعدتر در قالب استبداد رضاشاهی بروز کرد حرف اول و آخر را در مملکت می‌زد و «جان و مال» مردم ایران در اختیار یک مستبد حاکم بود، امروز هم ولایت فقیه کشور را بر همین منوال اداره می‌کند و اراده‌ی خود را به عنوان یک دیکتاتور عقب افتاده به ملت هشتاد و چهار میلیونی ایران تحمیل می‌کند. در این صد سال، تک سالاری خودکامه در راءس قدرت ادامه دارد.
ضعف دولتمداری: در آن عصر مملکت به دلیل ضعف جدی مدیریت در شرایطی نابسامان به سر می‌برد و امروز هم می‌بینیم که مدیریت حکومتی در ایران در عمل با یک روایت حداقلی ناقص و مسئله ساز اعمال می‌شود. در این صد سال، ناتوانی فن سالاری دولتی در ایران ادامه دارد.
اقتصاد غیرتولید و ناپویا: اقتصاد ایران در آن زمان فاقد توان تولید صنعتی بود و با اتکاء به دامداری و کشاورزی پابرجا بود. به همین دلیل زیربار وام‌های وطن بربادده و پربهره‌ی خارجی رفته بود و به شدت فقیر و ضعیف بود. اینک نیز بعد از صد سال اقتصاد ایران فَشَل و درهم شکسته با وابستگی عظیم به درآمدهای نفتی محلی از اِعراب در اقتصاد جهانی ندارد و به حساب نمی‌آید. در این صد سال، اقتصاد انگلی و غیر تولیدی ادامه دارد.
دخالت خارجی‌ها: در آن زمان روس‌ها از یک سو و انگلیس‌ها از سوی دیگر، با بهره گیری از ضعف حکومت ملی در ایران، در صدد بودند که در امور داخلی ایران دخالت کنند و به همین دلیل انگلیس‌ها از آشفتگی سیاست خارجی مسکوی انقلاب زده بهره بردند و با کودتای رضاخان-سید ضیاء به طور آشکار، اداره‌ی امور ایران را به دست گرفتند. طنز تاریخ این که انگلیس‌ها این کار را به اتکاء به نیروی قزاق که ساخته و پرداخته و بعد رها شده توسط رقیب‌شان روسیه بود صورت بخشیدند. اینک نیز بعد از صد سال قدرت‌های بزرگ مستقیم و غیر مستقیم در امور داخلی ایران سهیم و شریکند و با فشار سیاسی، تحریم اقتصادی و نیز عملیات شبه نظامی و تروریستی به تاثیرگذاری بر روندهای تعیین تکلیف سیاسی ایران مشغولند. سرنوشت ایران در ۱۳۹۹ در دست آمریکا، اتحادیه‌ی اروپا، اسرائیل و... قرار دارد. این بارهم به خاطر ضعف و بی لیاقتی حکومت و نبود پشتوانه‌ی مردمی و مشروعیت اجتماعی برای آن. در این صد سال، دخالت ورزی بی شرمانه‌ی بیگانگان در امور داخلی ایران ادامه دارد.
ضعف قدرت اجتماعی: در یک صد سال پیش، هیچ نیروی متشکل مردمی به عنوان شاخص قدرت اجتماعی در ایران نتوانست در مقابل کودتا قد علم کند و امروز هم مردم ایران فاقد هرگونه انسجام و همبستگی اجتماعی تشکل یافته برای احقاق حقوق خویش هستند و به همین دلیل قادر به دفاع از حقوق شهروندی و حیات مدنی خویش نیستند و نه فقط غارت، بلکه به زندان و شکنجه و اعدام کشیده می‌شوند. در این صد سال، غیبت قدرت اجتماعی در ایران ادامه دارد.
نبود تحزب عمل گرا: در صد سال پیش هیچ حزب قدرتمند قادر به بسیج نیروی برای مقابله با دخالت انگلیس‌ها و تدارک کودتای ضد ملی نبود و امروز نیز هیچ حزب سیاسی توانمندی که بتواند بخشی از مردم را بسیج و رهبری کرده و در حساس ترین اوضاع، کشور را از دست حکومت استبدادی و دخالت ورزی خارجی نجات دهد وجود ندارد. در این صد سال، نبود تحزب قادر به عمل موثر و تعیین کننده ادامه دارد.
آگاهی اجتماعی سطحی و ضعیف: صد سال پیش در ایران میزان تحصیل کرده‌ها و قشرهای آگاه اجتماعی کم بوده و قادر نبودند از دستآورد بزرگ «قانون اساسی مشروطیت» حمایت کرده و آن را اجرایی و عملیاتی کنند و یا با سازماندهی اجتماعی و سیاسی ایران را از دست نالایقان و وابستگان رها سازند. امروز نیز علیرغم میلیون‌ها تحصیل کرده‌ی دانشگاهی، همچنان سطح آگاهی اجتماعی در سطحی ضعیف و ظاهرگرا به سر می‌برد و فاقد هرگونه عمق و گستره برای بسیج مردمی و دفاع از منافع جمعی است. در این صد سال، نبود آگاهی یا همان قدرت تشخیص درست منافع جمعی ادامه دارد.
مصیبت و هرج و مرج و بحران‌های متعدد: در صد سال پیش، ایران در مرگ و میر ناشی از قحطی بزرگ (۱۹۱۹-۱۹۱۷)، بیماری‌های مسری فراوان، سوء تغذیه، بی سوادی و محرومیت کودکان از تحصیل، حجاب اجباری، نبود حقوق برابر برای زنان، بیکاری، اعتیاد گسترده، خرافه گرایی، مذهب زدگی، مشکلات فراوان در شبکه‌ی راه‌ها و شوسه، نبود امنیت جانی و مالی در جاده‌ها و نیز وحشت و ترور باندهای جاهل و لوتی و چاقوکش در محلات شهرهای بزرگ رنج می‌برد و امروز هم همین مشکلات به اضافه‌ی بحران هایی مانند بحران محیط زیست و نیز سقوط اخلاق اجتماعی رنج می‌برد. ازدواج کودکان و نیز صدور دختران ایرانی برای تن فروشی به کشورهای همسایه و تدارک مشتری برای همسر خویش توسط شوهران، از مسائل نو جامعه‌ی ایرانی هستند. در این صد سال، فلاکت و ناامنی و بی آیندگی و مشکلات ریز و درشت اجتماعی و معیشتی ایرانیان ادامه دارد.
نبود اعتبار بین المللی: در آن زمان اروپا و غرب و جهان به ایران به عنوان یک کشور بزرگ اما ناتوان و مفلوک و زیر دست شاهان زنباره، ابله و نالایق نگاه می‌کردند و امروز هم کشور ما به عنوان آخوندگاه و مرکز صدور تروریسم زیر نظر مشتی دزد و ابله و فاقد هرگونه وزن و اهمیت مثبت در صحنه‌ی جهانی شناخته می‌شود. در این صد سال، ایران در صحنه‌ی جهانی به عنوان بازیگر مهم و تعیین کننده مطرح نبوده است.
این لیست قابل گسترش است اما به همین مقدار بسنده می‌کنیم تا این گونه نتیجه بگیریم که یک جامعه، تا زمانی که در مسیر درست تغییر قرار نگیرد، با صرف گذر زمان نمی‌تواند به سرنوشت بهتری دست یابد. ایران ۱۳۹۹ خورشیدی نیز مانند ایران ۱۲۹۹ خورشیدی فقیر، استبداد زده، بیمار، آشفته، غیرتولیدی، از هم پاشیده، اتمیزه، ناامن، بی آینده و فرو رفته در فلاکت امروز و فردایی تیره است. با وجود آن که به جای گاری و الاغ، سوار بر پورشه و موتور هستیم، هیچ تغییر کیفی و محتوایی در این دو ایرانِ ضعیف و ناتوان دیده نمی‌شود. صد سال زمان و یک جنبش ملی و یک انقلاب و بسیاری از مبارزات و فداکاری‌های فرزندان این سرزمین ره به جایی نبرده و زاینده‌ی هیچ دگرگونی کیفی و برجسته‌ای در این کشور نبوده‌اند. چرا؟ چون تمام این تلاش‌ها در مسیر درست صورت نگرفته است. مسیر درست چیست؟ تلاش برای طی کردن روند تغییر بر مبنای یک مرحله بندی منطقی آن، همان طور که در تاریخ موفقیت‌های بشر ثبت است: آگاهی، آزادی، آبادی.
• یک ملت نخست باید به آگاهی، یعنی قدرت تشخیص درست منافع جمعی خویش مجهز شود. تا نشود نمی‌تواند آن چه را برایش خوب و مفید است تشخیص دهد و لذا به دنبال آن نخواهد بود.
• یک ملت به واسطه‌ی کسب آگاهی در می‌یابد که تا آزادی نداشته باشد قادر به هیچ پیشرفت مهم و کیفی در عرصه‌های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی نیست، پس به واسطه‌ی تشخیص اهمیت آزادی برای آن می‌جنگد و وقتی آن را به دست آورد از آن حفاظت می‌کند.
• ملتی که آگاهی و آزادی را دارد با کمال میل و رغبت به آبادسازی کشورش می‌پردازد و آن را از حیث فنی، علمی و اقتصادی قدرتمند می‌سازد تا بتواند آزادی سیاسی و رفاه و آسایش اجتماعی خود را تامین و تضمین کند.
اینک، در آستانه‌ی ورود به سده‌ی پانزدهم از تقویم خورشیدی خود باید از خویش بپرسیم که از حالا تا صد سال بعد قرار است چگونه باشیم. آیا کسی در ۱۴۹۹ مقاله‌ای شبیه این نوشتار تهیه خواهد کرد و خبر از همان‌بودگی ایران ۱۳۹۹ و ۱۴۹۹ خواهد داد. شاید. اگر ایران باقی مانده و جهان شاهد انقراض بشر نبوده باشد.
اما منظور نگارنده از نوشتن این مقاله‌ی کوتاه این بود که تا تلاش فردی و جمعی من و شمای ایرانی بر تغییری کیفی در مسیری درست قرار نگیرد و بابت آن، آماده‌ی پرداخت هزینه و فداکاری لازم نباشیم، درِ تاریخ ایران بر پاشنه‌ی مثلث «ترس، جهل و فقر» خواهد چرخید. این در حالی است که -در قالب نظریه «بی نهایت گرایی» گفتیم- راه حل‌ها، برای برون رفت از این بن بست صد ساله، بی شمار است فقط باید باور داشته باشیم که این راه‌های نجات موجود و فراوان است و آن‌ها را جستجو کرده و بیابیم. در این صورت است که می‌بینیم جایگزینی مثلث «جهل و فقر و ترس» با سه ضلعی «آزادی، آگاهی و آبادی» ممکن و میسر است. «بی نهایت گرایی» یعنی باور، جستجو و بهره وری از بی نهایتِ امکان‌ها.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
برای اطلاع از نظریه ی «بی نهایت گرایی» به این کتاب مراجعه کنید: «بی نهایت گرایی: نظریه ی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
آدرس تماس با نویسنده: [email protected]



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy