Friday, May 14, 2021

صفحه نخست » جهان‌بینی اسلامی از منظر تاریخ، شهرام ارشدنژاد

Shahram_Arshadnejad.jpgاین یادداشت کوتاه در مقام تذکار به خویش (به مسلمانان) مربوط به مناقشه تاریخی میان اسراییلیان و فلسطینیان است، یا دعوای اسراییل با جهان اسلام است. این نوشته را از منظر تاریخ می‌باید خواند. برای همین تلاش می‌کنم وارد مقوله‌های سیاسی و الهیاتی مسئله نشوم و صرفا از منظر تاریخ به آن نگاه کنم. نگاهی که به فراسوی مسئله‌ی یهود می‌رود. یعنی اسلام تنها با یهود مشکل ندارد. اسلام با همه مشکل دارد.

یعنی نوع نگاه یا به اصطلاح "جهان بینی اسلام" به مردمان و فرهنگ‌های دیگر در اینجا مورد پرسش است.

اسلام از آغازش درگیر امر سیاست بود. یعنی تفاوت است میان موعظه و شعار سیاسی! شعار سیاسی ناظر است به امر "کسب قدرت" چون منظور دیگری از شعار سیاسی در تاریخ اسلام فهم نمی‌شود. اسلام این دو (موعظه و شعار سیاسی) ‌ را در هم آمیخت. از این زاویه اسلام با دو دین پیشین خویش بسیار متفاوت است. این سخن خمینی مستند به تاریخ اسلام است که گفت "دیانت ما عین سیاست ماست، و سیاست ما عین دیانت ما".

بنابر این، برای شناخت اسلام، تاریخ، یک عنصر اساسی است. صرف خواندن "کتاب" و "روایات" برای شناخت اسلام کافی نیست. واژگان "غزوه"، "ملحد و مشرک"، "کافر"، "جهاد" و "فتح و ظفر" مفهوم و بار سیاسی دارند. این واژگان را می‌توان بیرون از متن "کتاب" نیز خواند (من از کلمه من در آوردی "خوانش" پرهیز می‌کنم چون از آن بیزارم. منظور من از "خواندن" به معنای تفسیر کردن است).

پرسش اساسی این است: چرا اسلام که وظیفه‌اش تبلیغ سخن خداست نیازمند شمشیر است؟ بحث مکرر بودن این وظیفه که توسط ادیان پیشین انجام شده بودند به کنار! یعنی کار تبلیغ سخن خدا توسط دین یهود و سپس دین مسیح شده بودند. نیازی به تکرار نبود.

آن پرسش من بر این پایه استوار است که معتقدم این دو (تبلیغ و اعمال زور) ناقض یکدیگرند. دین یهود یک خاصیت مهم دارد. و آن درونگرایی این دین است. یعنی یهودیان هیچ سعی‌ای در تبلیغ دینِ خود نمی‌کنند. دین یهود با قومیت یهود در هم آمیخته است. و بر اثر زاد و ولد به نسل بعدی منتقل می‌شود، آن هم از سوی مادر. یعنی اگر کسی مادرش یهودی باشد او هم یهودی است. پدر یهودی فرزند یهودی تولید نمی‌کند. به همین خاطر دین یهود تبلیغ برای غیر یهود نکرد و جهاد هم نکرد. مفهوم "فتح" و "ظفر" در این دین معنا ندارند. به همین خاطر ذاتش صلح‌آمیز است. آنان در تاریخ اگر دست به قبضه‌ی شمشیر برده‌اند صرفا در مقام دفاع بوده است. مسیحیت، اما، دین تبلیغ و موعظه بوده است، نه زور. اگر دست به قبضه شمشیر برده است به خاطر انحراف از آموزه‌های مسیح بوده است که توسط کلیسا (به عنوان یک ماشین سیاسی و اقتصادی) انجام شده است. مسئله‌ی "جهاد" در مسیحیت ریشه در پیام مسیح ندارد. یک زائده است که تقریبا از قرن نهم میلادی پذیرفته شد. مسیحیت در اروپا بیشتر با تبلیغ رشد کرد ولی در آغاز سده‌های میانه زور و ارعاب هم بدان افزوده شد و دین‌های غیر مسیحی اروپایی را از میان برداشت. در سده‌ی یازدهم میلادی کلیسا در مقام "دولت" و جانشین "روم" جا افتاده بود و پایه‌های خویش را تثبیت کرده بود. مفهوم "قلمرو" جای "روح" را گرفت. یعنی "سرزمین مسیحی" معنا پیدا کرد و جایگزین روح مسیحی (مؤمنان) شد. و ماموریت کلیسا صرفا گرویدن نامسیحیان به دین مبین نبود. متغیرهای سیاسی و اقتصادی هم به آن مسئله افزوده شدند. "ارتش مسیحی" معنا پیدا کرد و در مقام جهاد برای مسیح و به نام مسیح جنگید. یعنی اعمالی را کلیسا مرتکب شد که ربطی به مسیح و آموزه‌های وی نداشتند.

در مورد اسلام، ‌ گرچه نمی‌توان به آسانی ادعا کرد که اسلام از مسیحیتِ سیاسی الگوبرداری کرده است اما شباهت‌های بسیاری میان این دو دین از جهت سازمانی وجود دارد. در هنگام ظهور اسلام دستگاه سیاسی عظیمی وجود داشت به نام امپراتوری روم شرقی. نخستین‌بار در تاریخِ غرب پادشاه یا امپراتوری بوده است که خود را مُبلِغ مسیح و مدافع مسیح معرفی می‌کرد.

تجربه‌ی سیاسی-دینی ایران هم وجود داشت. که نمی‌توانست بی‌تاثیر بوده باشد. ایرانیان در عهد ساسانی هم (که تعصب دینی در آن بسیار رایج بود و در امر کشورداری هم نقش داشت و در سرکوب معترضان مثل مزدیکان سلاح موثر دولت بود) ‌ اما ایرانیان شمشیر بر نداشتند و کشورگشایی برای دین زرتشت نکردند. گرویدن به زرتشت و آیین او بیشتر (جای بحث البته باز است) ناشی از موعظه و تبلیغ بوده است تا ارعاب و توسل به زور.

به همین خاطر اگر تاریخ را نگاه کنیم می‌بینیم ادیانی که متوسل به شمشیر نشدند در تاریخ به حاشیه رانده شدند، مانند دین یهود و آیین زرتشت. و ادیانی که تبلیغ را با زور و ارعاب همراه کردند (یعنی اسلام و مسیحیت) جهانگیر شدند.

تجاوزات مسیحیت به بشریت تاریخ روشنی دارد. درباره‌اش تحقیق و پژوهش شده است. این ادعا مستند و مکتوب است. اما درباره‌ی اسلام (با وجود آن ماهیت مشترک) چنین تحقیق و پژوهشی به آن وسعتِ مسیحیت صورت نگرفته است. دلیلش فکر می‌کنم سکولاریزه نشدن دنیای اسلام باشد. یا دقیقتر اگر بنویسم، سکولاریزه نشدن قلمرو اسلامی می‌باید دانست. سکولاریزه شدن دنیای مسیحی این امکان نقد مسیحیت را فراهم کرده است. گرچه کلیسا را خوش نمی‌آید. اما چنین چیزی در اسلام هنوز صورت نگرفته است.

ما اگر شواهد تجاوزات اسلام را به بشریت بر شماریم خوب است. به این امید که درِ بحث باز شود و ما را به سمت سکولاریزم هدایت کند.

من سه مثالِ روشن در این متن کوتاه می‌آورم؛ به این امید که خواننده درباره‌شان تامل کند.

(۱) ساختن مسجد "قدس" بر روی ویرانه‌های معبد بزرگ یهودیان در اورشلیم. معبدی که رومیان آن را ویران کردند و یهودیان را به اسارت بردند. اینک محل مناقشه تاریخی میان یهودیان و مسلمانان است. این مسئله به فراسوی دعوای فلسطینیان و اسراییلیان می‌رود. از هنگام جنگ دوم اعراب و اسراییل در ۱۹۶۷ که شرق اورشلیم از قلمرو اردن خارج شد و به دست اسراییل افتاد، مسجد قدس تبدیل به کانون بحران شده است و به مسئله‌ی بحران فلسطین نیز افزوده شده است. بحرانی که در همین درگیری اخیر در دو روز گذشته منجر به مرگ نزدیک به یکسد نفر شده است که شاید اصلا ربطی به "مسجد" نداشته بوده باشند. اما "مسجد" محرک این درگیری است.

آن "مسجد" بر یک زمین غصبی بنا شده است. این را باید گفت. نماز خواندن بر زمین غصبی حرام است. اما مسلمانان این اصل دینی اسلامی را رعایت نمی‌کنند. این مصداق تجاوز است. آن خوی تجاوزگری اسلامی تا به امروز برای بشریت هزینه داشته است. این را باید گفت. به چه دلیل مسلمانان بر سر ویرانه‌های معبد یهودیان مسجدشان را بنا کرده‌اند؟ و اصلا چرا باید محمد هم به مانند مسیح به آسمان عروج کند؟ محمد که شهید نشد.

محمد اگر به مرگ طبیعی مرده باشد قطعا می‌باید در مدینه دفن شده باشد. جنازه‌ی وی با اورشلیم چه کار دارد؟ چرا محمد از مدینه یا مکه به آسمان نرفت؟ حتما باید از اورشلیم می‌رفت، تا خاری بشود در چشم یهودیان و مسیحیان؟ این مصداق تجاوز است. این را باید گفت.

(۲) ‌ مثال دوم، کلیسای "ایا صوفیه" است که مسلمانان آن را غصب کرده‌اند و تبدیل به مسجد کرده‌اند. گویی قحط جا بوده است.

این دو مثال را آوردم (از میان انبوهی از مصادیق تاریخی) تا نشان بدهم با ادیانی که ابراهیمی‌اند و مورد احترام مسلمانان هستند این گونه رفتار شده است. حساب دیگران روشن است. یعنی انتظار بهتری نمی‌توان داشت.

(۳) مثال سوم، تصور رفتاری که با زرتشتیان و بوداییان و هندوها شده است از این هم غمبارتر است. مسلمانانِ حاکم بر هند معابد بزرگ هندو را به عمد ویران کردند و درست بر جای آن‌ها مسجد ساختند. امروز که هندوها استقلال کشورشان را به‌دست گرفته‌اند و آزادند و برده‌ی مسلمانان نیستند، می‌خواهند معبد مهم‌شان را از نو بسازند. یعنی ناچارند آن مسجد را ویران کنند. این دولت سکولار هند است که تا کنون مانع شده است. زیرا کشور ممکن است به کام جنگ بزرگ داخلی و سپس جنگ با جهان اسلام فرو برود. آنان به سختی تندروهای هندو را مهار می‌کنند و ‌از آن مسجدِ نامبارک دفاع می‌کنند. یعنی دولتِ سکولارِ هند ناچار است از آن مسجد دفاع کند. داستان زرتشتیان در سرزمین خودشان بسیار غمبار است. آنان را امروز به نام مسلمانان ایرانی می‌شناسیم. یعنی سلب هویت در معنای مطلق کلمه! همه‌ی معابد زرتشتیان از میان رفته‌اند. و اگر امروز در ایران برخی نقطه‌ها وجود دارند تا زرتشتیان عبادت کنند در زیر پرچم "رافت اسلامی" انجام می‌شود که نمی‌دانم معنایش چیست.

اگر سخن بر سر مظلومیت اسلام است بدانید که اسلام مظلوم نیست. اسلام به تاریخ ظلم کرده و هیچ چیز به بشریت نداده است که به درد دنیا و آخرتش بخورد. این را هم باید گفت.

من معتقدم اگر مسلمانان دست از این تقدس بازی‌هایشان بردارند و بپذیرند که آن مسجد قدس جابجا شود و به مکان دیگری منتقل شود تا یهودیانِ تندرو (که کم از تندروهای مسلمان ندارند) معبدشان را از نو بسازند، بخش عمده‌ای از دعوای اسراییل و مسلمانان حل می‌شود. اگر معبد هندوها بازسازی بشود جامعه‌ی هند هم به آرامش می‌رسد. اگر دولت اسلامگرای ترکیه تولیت کلیسای ایا صوفیه را به مسیحیان ارتودوکس باز گرداند روابطش با یونان توسعه خواهد یافت.

اما پیش فرض همه‌ی این آرزوها ظهور سکولاریزم در دنیای اسلام است. همین!



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy