روزنامه بهار، سال بیست و چهارم، ش۱۱۳۶ چهارشنبه ۲۹ اردیبهشت۱۴۰۰/ ۷ شوال ۱۴۴۲/ ۱۹ می۲۰۲۱ صفحه ۱ و ۴
واقعیت اجتماعی کشور یک سرخوردگی ایجاد کرده و مردم عادی حرفی را میزنند آن اینکه ما از دوم خرداد آمدهایم و رسما اعلام کردهایم که با انتخاب این شخص میخواهیم به سیاست هایی که تا کنون بوده نه بگوییم
عمادالدین باقی یکی از سرشناس ترین فعالین حقوق بشری است که فعالیتها و تالیفاتی در این حوزه داشته است. اما او به مسائل ایران و مناسبات بین المللی نیز بیگانه نیست لذا در گفتگویی نظر او را در خصوص انتخابات آتی ریاست جمهوری و همچنین رابطه میان ایران و آمریکا را به بحث کشانیدم تا نظر او را در این خصوص جویا بشیم. او از ورود به حوزه سیاست به نحوی که جایگاه حقوق بشریاش را تحت الشعاع قرار دهد پرهیز میکند لذا به خاطر اصرار ما به این موضوعات هم از همان زاویه حقوق بشری پرداخته است. آنچه در ادامه میآید دیدگاههای عمادالدین باقی در همین خصوص و تبیین و تحلیل وضعیت ایران، نظام انتخابات در کشور و رابطه بین ایران و آمریکاست.
* دو موضوع انتخابات و مذاکرات برجام مباحث داغ این روزهاست. در ابتدا به نظر شما ریشه اصلی منازعه بین ایران و آمریکا چیست؟
- پرداختن به مسائل سیاسی زیاد در حیطه کاری من نیست. چون من بلحاظ پژوهشی و نگارشی و عملی دلبسته موضوعات حقوق بشری هستم عملا تمایلی در ورود به مسائل سیاسی ندارم لذا به این مساله هم از همین دریچه وارد میشوم. در مباحث حقوق بشری مسالهای داریم تحت عنوان «حکمرانی خوب» که یک سری شاخص هایی دارد. یکی از شاخصها این است که در حکمرانی خوب اساس تصمیم سازیها، قوانین و رفتارها بر مبنای منفعت عمومی است. «هزینه-فایده»تان «هزینه-فایده» شخصی نیست و نفع عمومی باید تصمیم بگیرد. یک دلیل اینکه چنین معضلی بین ایران و آمریکا وجوددارد؛ این است که چنین مبنایی درتصمیم سازیها وجود نداشته است. ما الان این نوع رابطهای که با دنیا داریم چقدربه سود مردم هست یا نیست؟ اصلا مطرح نیست. در سال ۱۳۵۸مسالهای بین ایران و آمریکا بود که آن را به یک مساله حیثیتی و ایدئولوژیک تبدیل کردند. جالب است که این مسئله هم اشغال سفارت امریکا در ایران بود نه سفارت ایران در امریکا. ۴۰سال است همچنان اشغال سفارت آمریکا ادامه دارد. درباره ادامه ماجرای اشغال سفارت، بعضی افرادی که این کار را کردند عنوان میکنند؛ این برای همان دوران بوده است و در سه دهه گذشته که سکاندار سیاست خارجی، دیگران بودهاند، ولی به هر حال نمیتوان انکار کرد که شرایط کنونی هم تا حدی از تبعات آن است. برخی موثرین اشغال سفارت امریکا هم گرچه در سه دهه گذشته تعیین کننده سیاست خارجی نبودند اما مهم این است که هنوز از همان اقدام دفاع میکنند. همین سال گذشته اقای خوئینیها مصاحبهای کردند و به جد و قاطع از اشغال سفارت دفاع کرد و این نشان میدهد همچنان به اقدامشان در اشغال سفارت معتقدند. اما درست میگویند که اگر در سه دهه گدشته نیروهای مسلط حاکمیت میخواستند میتوانستند راه دیگری را بروند. نظر من این است که بلحاظ حقوق بشری یک مولفه اساسی حکمرانی خوب که «نفع عامه» است در حکومت ما مفقود است. همین الان دارم فکر میکنم که حتی به نفع خود حکومت هم نیست. کوبا با آمریکا درگیری فیزیکی هم داشتند اما سفارتشان دایر بود و یا چین رقیب بزرگ آمریکاست و آمریکا ییها معتقدند که تهدید اصلی چین، سپس روسیه و بعد ایران است و ایران را اولویت سوم میدانند اما سفارتهایشان در کشورهایشان دایر هستند. مسئولان جمهوری اسلامی گاهی حرف هایی میزنندکه معلوم نیست با کدام منطقی خودشان را مجاب میکنند. به عنوان مثال اگر کودتای ۲۸ مرداد دلیل این رفتارشان باشد که اولا عدهای شخصیتهای مورد قبول همین حکومت مانند ایت الله کاشانی از کودتای۲۸مرداد حمایت کردند. ثانیا آمریکاییها چند بار رسما از ایران عذرخواهی کردهاند. این در حالی است که در ویتنام ۲۰ سال جنگ بود که ۱۶ سالش با آمریکا بود. حجم بمبی که در ویتنام ریختند، بیش از کل بمبی بود که در جنگ جهانی دوم ریخته شد و بیش از۲میلیون آدم کشته شد. فردای روز جنگ، سفارتهایشان برقرار بود ومناسبات اقتصادی داشتند و در حال حاضر رشد اقتصادی ویتنام از ۸ بالاتر رفته است. اگر قرار باشد به دلیل اتفاقاتی که افتاد شما یک دشمنی تاریخی داشته باشید بنابراین ویتنام نیز نباید هیچ رابطهای میداشت.
اگر مباحث دینی و سنت پیامبر را در صلح با مشرکان هم کنار بگذاریم این سیاست بخش مسلط قدرت در ایران به هیچ عنوان قابل توجیه و عقلانی نیست. البته بعضیها با دیدگاهی سیاسی که نظریه توطئه را قبول دارند، نظر دیگری داشته و میگویند اینها همه سازماندهی شده و با برنامه ریزی هستند. عدهای ازاول قرار بوده ایران را به همین جا برسانند و به نفع اسرائیل تمام بشود. موقعیتش در منطقه تثیت شود یا به نفعروسیه تمام بشود، دلایل سیاسی هم میآورند، اینکه چقدردرست است یا نه باید تحقیق شود؛ ولی آن چیزی که از نظر من مهم است این هست که درحکومت ایران آن قدر «نفع عامه» غایب است که حتی نفع خود حکومت نیز غایب میشود. الان اگر مشکل ایران با آمریکا حل بشود اصلا بحث اقتصادی نیست، فردای بهبود روابط تهدیدات منطقهای برچیده میشود. کشورهایی مانند امارات، کویت، بحرین و این هایی که قبلا در منطقه زیر سایه ایران بودند سرجایشان مینشینند و در منطقه چیزی به عنوان تهدید نخواهید دید. با مشکلی به عنوان تجزیه طلبی در سیستان و بلوچستان، آذربایجان، کردستان، خوزستان هم مواجه نخواهید بود، پارهای از موانع مهم و موجد مشکلات اقتصادی برطرف خواهند شد و شیوخ منطقه سر جایشان مینشینند. تلویزیونهای اپوزیسیون برون مرزی تعطیل میشوند. بی بی سی رسانهای هست که نزدیک به صد سال سابقه فعالیت دارد ولی رسانه هایی مانند اینترنشنال تعطیل میشوند اما شما با یک حکومتی طرفید که نه نفع خودش را لحاظ میکند نه نفع عامه را.
* چه اتفاقی افتاد؟ آیا ما واقعا میترسیم؟ اگر ما به آن مرحله بلوغ سیاسی، اجتماعی، اقتصادی رسیدهایم ترسی نداریم؛ چرا مذاکره نمیکنیم؟ چرا مذاکره را باتصمیم و سازش اشتباه میگیریم؟ این حلقه مفقوده چیست؟
- ما یک مزیت هایی داریم و مزیتهای نسبی مان را کنارگذاشتهایم ومی خواهیم به دنبال مزیت هایی باشیم که یا برای ما دست نیافتنی هستند یا اگر دست یافتنی باشند بسیار پر هزینه است. اگر هم با آن هزینه دست یافتنی شد خیلی موازنه قدرت تغییر نمیکند. با هزینههای سنگینی میخواهید مزیتی را مثلا در حوزه موشک ایجاد کنید که اولا وقتی موفق هم بشوید از لحاظ دانش فنی هنوز عقب تر هستید و یا اصلا فرض کنید هم طراز آنها هم شدید. چه چیزی را میخواهید حل کنید؟ اولویت، باید بهره مندی از مزیتهای طبیعی ایران باشد که یکی از انها مزیت جغرافیایی ایران است. موقعیت جغرافیایی ایران از نظراستراتژیک یک موقعیت بی نظیراست. مزیت اقتصادی یا نفت، گاز و معادن که در حال خام فروشی هستند؛ اگربه صورت فرآوری شده استفاده بشوند، یک قدرت اقتصادی در دنیا میشوید. الان در دنیا بیشتر از طریق روابط اقتصادی روی یکدیگر اثر گذاری دارند. آمریکا و چین رادر نظر بگیرید، چین با یک تصمیم میتواند بازار آمریکا را بهم بریزد. همان طور متقابلا آمریکا میتواند با یک تصمیم اقتصادی چین را بهم بریزد، چرا چون از طریق همین مراودات اقتصادی که با هم دارند میتوانند یکدیگر را کنترل کنند. الان ما اگر با کشورهای اروپایی رابطه داشته باشیم، ایران میتواند یک جایی خواسته خود را به آنها دیکته کند ولی الان هیچ مزیتی وجود ندارد.
یکی دیگر از مزیتهای بزرگ ما فرهنگ و زبان ما است. مساله ایران فرهنگی وسیع تر از ایران جغرافیایی است. هند، پاکستان، تاجیکستان و افغانستان و حتی عراق و... که ایران قدیم شامل اغلب اینها میشد. هنوز در هندوستان کتیبههای فارسی دیده میشود. اگر جمهوری اسلامی روشی را پیش میگرفت که یک نظام آبرومند و دوست داشتنی را ایجاد میکرد ما میتوانستیم در همان هندوستان زبان فارسی را احیاء کنیم. درپاکستان، افغانستان، تاجیکستان و... این یک قدرت عظیم فرهنگی را ایجاد میکرد. این کار تبعات اقتصادی داشت. وقتی انگلیسیها زبانشان را بین المللی میکنند این فقط یک موضوع فرهنگی نیست بلکه قدرت اقتصادی را نیز در برمی گیرد. درست است که میگویند آمریکا از نظر دانش فنی از همه کشورها جلوتر است اما این دانش فنی به تنهایی کافی نیست زبان هم عامل موثری در بسط نفوذ است کشورهایی مثل آلمان و ژاپن هم دانش فنی بالایی داشتند اما به دلیل محدودیتهای زبانیشان نتوانستند به اندازه تواناییشان در دانش فنی، بازار جهانی را تصرف کنند و وقتی که توانستند به دلیل این بود که محصولات خود را بر زبان انگلیسی سوار کردند و محصولات صادراتیشان معمولاً دو زبانه است. به همین دلیل مسیله زبان اهمیت دارد. ما میتوانستیم با احیای زبان فارسی در قلمرو ایران فرهنگی یک بازار اقتصادی دو سه میلیارد نفری داشته باشیم که یکی از عوامل سودمندی و رفاه برای این جمعیت بزرگ بود.
* با این اوصاف مزیت فرهنگی برای ایران فرهنگی را مهم تر از دیگر مزیتها میدانید؟
بله اگر مزیتهای فرهنگی، تاریخی و طبیعی را که ربطی به جمهوری اسلامی ندارد که درسدهها شکل گرفته برای اقتدار استفاده میکردید سپس مزیتهای موشکی میتوانست به ضمیمه اینها مفید باشد. این حلقه مفقودهای که شما میگویید برمی گردد به همین که اینها همه مزیتهای طبیعی، تاریخی و فرهنگی ایران را به طور کامل نه اینکه کنار گذاشتند بلکه از بین بردند و به دنبال جعل مزیت هایی رفتند، مزیت هایی که میتوانست مکمل باشند ولی آنها میخواهند مزیت تامهاش کنند. این یک مساله و مساله دیگر این که به نظر من یک قدرت هایی نمیخواهند این اتفاق بیفتد. روسها، اسرائیلیها، چینیها نمیخواهند این اتفاق بیفتد..
روزنامه اطلاعات اوایل دهه ۶۰ تیتری درباره کشور ترکیه نوشته بود. «کشوری که به مرغان آسمان هم بدهکار است». ترکیه اوایل جنگ ایران و عراق کشوری بسیار فقیر بود که به همه جا بدهکار بود. ولی به برکت جنگ ایران و عراق و نقشی که بازی کرد، توانست قدرتی را پیدا کرده وحالا به یک قطب اقتصادی تبدیل شود. من معتقدم که یک سری کشورها نمیخواهند و مقتدر بودن ایران به نفعشان نیست. به عبارتی در این بازی شطرنج همیشه جوری بازی میکنند که نگذارند ایران به سمت قدرتمند شدن برود.
*دیدگاه شما در زمینه انتخابات چیست؟ انتخابات مجلس یازدهم با مشارکت حداقلی صورت گرفت ارزیابی شما از انتخابات آینده چیست و آرایش گروههای سیاسی را چگونه ارزیابی میکنید؟
آقای باقی: واقعیت اجتماعی در کشور یک سرخوردگی ایجاد کرده و مردم عادی حرفی را میزنند که درست است. اینکه میگویند ما از دوم خرداد آمدهایم و رسما اعلام کردهایم که با انتخاب این شخص میخواهیم به سیاست هایی که تا کنون بوده نه بگوییم. اما بعد از انتخاب مردم همان سیاستها دوباره تکرار و دیکته میشود. در دور دوم آقای روحانی این سرخوردگی منجر شده که مردم به این جمع بندی برسند که انتخابات و بازی در چارچوب نظم موجود فایدهای ندارد. از طریق انتخابات نمیتوان چیزی را تغییر داد. به عنوان یک واقعیت و نظرسنجیهای محرمانه حکومتی هم تا حالا همین را تایید میکند که نشان داده سقف مشارکت ۳۹ درصداست. این درصد مشارکت یک فاجعه است. حالا فرض کنید ترفندهای تازهای استفاده کنند، و این درصد را بالاتر ببرند، وقتی دور دوم مشارکت انتخابات زمان آقای روحانی۷۳ درصد بوده؛ اگر حتی به فرض بعید هم بتوانند به ۵۰ درصد برسانند که با شرایط فعلی واقعا بعید میدانم این ۲۳ درصد ریزش، معنایش این است که جمهوری اسلامی باید آماده یک بحران بزرگ باشد، بحرانی که دیگر قادر به جمع کردنش نخواهد بود. چون اگر چه همواره یک بخشی در همه جای دنیا مشارکت نمیکنند اما این ۲۳ تا۳۳ درصد اُفت، اُفت کیفی است و فقط کمی نیست. بنابراین این ۲۳درصد مهم است. آن ارای بالای ۵۰ درصد مهم است. چشم انداز فعلی هم نشان نمیدهد که خیلی انتخابات پر شوری باشد به دلیل اینکه گزینههای رای آور حضور ندارند. مردم درباره انتخابات خیلی مرددند. اگر کسی مثل حسن خمینی هم ممکن بود سبب اجماع اصلاح طلبان شود و تاحدی گزینه رای آوری باشد حذف شده است. یک نظر سنجی هایی هم به صورت دولتی هم مستقل انجام شده که نشان دهنده این بود شانس رای آوری داشته و یا آقای دکتر ظریف از کسانی است که میتواند رای آوری داشته باشند. این گزینهها هم که کنار رفتند. به هر حال دراین انتخابات اصلا پیش بینی نمیشود که نرخ مشارکت را بتوانند بالا ببرند.
از دید حقوق بشری انتخاباتی که در جمهوری اسلامی برگزارشده خصوصا انتخابات مجلسی که پشت سر گذاشتیم و انتخاباتی که در پیش داریم با هیچ کدام از معیارهای انتخابات آزاد و منصفانه تطبیق نمیکند. جالب این است که سند بین المللی مربوط به انتخابات آزاد و منصفانه را جمهوری اسلامی نیز جزو امضاء کنندگانش بوده ولی مانند همه اسناد حقوق بشری دیگر شده که امضاء کرده ولی نقض پیمان میکند. از نظر شرعی نقض پیمان حرام و گناه است. مثلا پیمان حقوق کودک را امضاء کردند اما عمل نمیکنند. سند انتخابات آزاد ومنصفانه را امضاء کردند، ولی عمل نمیکنند. به همین دلیل روند مشروعیت انتخاباتی و مشارکت پایین می-آید. پیش بینیهای خوبی وجود ندارد.
هر بار مردم در انتخابات شرکت میکنند خواسته خود را اعلام میکنند از طریق رای قانونی اما حکومت تحریف میکند و میگویند مردم به ما رای دادند به نظام رای دادند. با پروپاگاندا و صدا و سیما وتبلیغات و مایوس کردن و ضایع کردن رای مردم، فکر میکنند واقعیتها را عوض میکنند. دوباره دور بعدی مردم میایند و تو دهنی میزنند و نشان میدهندکه واقعیت عوض نشده است. حکومت یک کارهایی میکند و فکرمی کند واقعیت این است که صدا و سیما نشان میدهد؛ خودش خودش را گول میزند و باز مردم درانتخاب جواب دیگری میدهند.
بخشی از اپوزیسیون هم گاهی شبیه خود جمهوری اسلامی است. جریان تحریم در انتخابات زمان آقای روحانی قوی بود ولی مردم ۷۳درصد مشارکت داشتند. اینها بازمی آیند درفضای مجازی جوری عمل میکنند که انگار مردم به تحریم درخواستی انها رای دادهاند. مردم دنبال زندگیشان هستند، و اپوزیسیون متوهم (نه اپوزیسیون واقعگرا) داخل فضای مجازی هستند ولی همان مردم عادی تعیین کننده اصلیاند. همانها هم در انتخابات نظرشان را اعلام میکنند. اینها در فضای مجازی فکر میکنند؛ شرایط فرق کرده این مردم همه ناراضیند و جمهوری اسلامی هم فکر میکند همه راضیاند و دوباره مردم درانتخابات جوابی میدهند که نه مورد انتظارحکومت است ونه اپوزیسیون و این همیشه تکرار میشود.
هنوز معتقدم قوی ترین پتانسیل برای تغییر همین جریان اصلاح طلبی است نه اصلاح طلبهای رفوزه شده و رانت خوار و فرصت طلب. با همه آسیبی که جریان اصلاح طلبی دیده و ممکن است پایگاه قبل را نداشته باشد و نسبت به قبل ضعیف تر شده باشد اما همچنان از همه جریانات نیرومندتر بوده و میتواند موازنه قوا را هم در برابر حکومت و هم دربرابرمخالفین حکومت تغییر بدهد. الان مشکل این است که حکومت دست فرمانی دارد که این پتانسیل عظیم را که تعیین کننده است و اینکه به کدام سمت بپیوندد تعیین میکند. سرنوشت کلی نظام سیاسی هم در گرو این است که این نیروی اجتماعی به کدام سو برود. اگر به سمت انتخابات بپیوندد همان مثلا مشارکت ۷۰ درصد میشود. اگر نپیوندد مشارکت به زور ممکن است زیر ۴۵ و ۵۰ درصد بشود. بخش مسلط حکومت در انتخابات مجلس همین کار را کردند، با۳۰ درصد و خوردهای یک انتخابات ضعیف برگزار کردند ویک مجلس تابع و تند ایجاد کردند که از بدترین مجالس پس از انقلاب است و همین تجربه را برای ریاست جمهوری میخواهند ایجاد میکنند. اینها نمیفهمند که در کشوری مثل ایران، کاهش مشارکت همان معنایی را ندارد که در کشورهای دموکراتیک دارد بلکه در اینجا پیامدهای امنیتی مهیبی دارد.
*به نظر شما با توجه به اینکه همه روسای جمهور گفتهاند ما یک تدارکاتچی بیش نبودیم، واقعا فرقی میکرد که مثلا به جای روحانی شخص دیگری رییس جمهور میشد؟
این جزو بدیهیات است که هیچوقت نگذاشتهاند به رای مردم و مطالبات مردم عمل شود و رییس جمهور را در حد یک تدارکاتچی تنزل دادهاند ولی این را هم یقین دارم که اگر روحانی نبود و مثلا جلیلی آمده بود؛ یک درصد شک ندارم کشور مورد تعرض قرار میگرفت و مثلا اسراییل با بهانه کردن یک حادثه که شاید خودش به وجود میاورد با حمله به عسلویه انجا با خاک یکسان شده بود. در مناسبات ظالمانه دنیا هم هیچ اتفاقی نمیافتاد و شاید به بهانه حق دفاع ان را توجیه هم میکردند. البته ایران هم میتوانست واکنش شدید و ویرانگری علیه اسراییل داشته باشد ولی ایران و منطقه وارد دور خطرناکی میشد که فرجامش معلوم نبود. روزی که خاطرات روحانی و ظریف دربیاید معلوم خواهدشد، پشت پرده چه کردهاند که نگذارند اروپاییها با ترامپ برای اقدام علیه ایران و بهم ریختن ایران همکاری کنند. بعدها میفهمیم و متوجه میشویم که حتما رای مردم کاملا هم بی تاثیر نبوده و جاهایی جلوی اتفاقات ناگواری را گرفته است.
این دور دوم البته فقط همین موانع داخلی نبود واقعا ۴ سال اول ثبات اقتصادی و روابط با دنیا خوب بود و از سال پنجم قضیه ترامپ و خروج از برجام، جریان ضداصلاحات و ضد دموکراتیک داخلی را تقویت کرد برای زمین زدن دولت و عامل خارجی هم کمک کرد و نتیجه داد. برای من نویسنده و صدها نویسنده چون من یا صدها فیلمساز و ناشر فرق میکند که احمدی نژاد باشد یا روحانی باشد، برای اون که خارج از کشور هست فرقی ندارد چون او زندگیاش را میکند این ما هستیم که باید برای انتشار کتاب مان مجوز بگیریم و وزیری مثل صفار هرندی و حسینی کجا و وزیری مثل علی جنتی و صالحی کجا؟ این مثال در خیلی از صنوف دیگر هم صدق میکند با اینحال اگر راهها را ببندند و طیفهای گوناگون نامزدها نداشته باشند در انتخابات باید چه کنند؟ اگر نتیجه بررسی صلاحیتها اعلام شد انوقت ما شهروندان هم باید تصمیم متناسب را بگیریم.
*یعنی به این حد از اصلاحات درباره تفاوت دولت و وزرا که اشاره کردید میشود قانع شد؟
خیر، این کفِ کفِ اصلاحات است. ۱۶ آذر سه سال قبل در دانشگاه تربیت مدرس سخنرانی داشتم، گفتم از این به بعد اصلاحات در ایران وقتی معنی دارد که هدفش اصلاح قانون اساسی باشد. اصلاح طلبی که به سمت اصلاح قانون اساسی برود معنی پیدا خواهد کرد. به جای زدن ریشه اصلاحات، باید جهت گیری اصلاحات را اصلاح کرد. تا قانون اساسی اصلاح نشود، تا ساختار کنونی و عدم تناسب مسئولیت و اختیار و مسئله ممانعت کردن از نظام حزبی واقعی در کشور و معضل استقلال قوه قضایی و تبعیضات شهروندی و توزیع عادلانه ثروت و قدرت و خیلی مسائل دیگر که ریشه در قانون اساسی دارد در کشور حل نشود این درجا زدن و روند عقب ماندن از شتاب پیشرفت جهانی در زمینه اقتصادی و دموکراتیزاسیون حل نمیشود. (تا قوه قضائیه به عنوان مبعوث رهبری باشد که یک نهاد سیاسی در کشور است، چیزی به نام استقلال قضایی در کشور معنی نمیدهد. باید به این سمت حرکت کرد و روشهای متناسب با آن را دنبال کرد.)
کانال گفتارهای باقی
https://t.me/emadbaghi
اینستاگرام
https://instagram.com/emadeddinbaghi
وبسایت
www.emadbaghi.com
فیس بوک
https://facebook.com/Emadbaqi