خبر بد: گروهی که احتمالا جانشین این مطرودان تاریخ خواهد شد، به احتمال قوی، دروغگوتر، دودوزهبازتر و فاسدتر از باند کنونی خواهد بود.
و اما بدترین خبر: پس از ۳۰ سال تلاش آشکار و پنهان، آیتالله علی خامنهای، «رهبر» جمهوری اسلامی، خود را در موقعیتی مییابد که تحقق هدف فرابردیاش را ممکن جلوه میدهد. این هدف فرابردی تحمیل الگوی کره شمالی برای ایران است در چارچوب یک نظام رهبر-محور در کشوری بریده از جهان امروز در پس دیوارهای مسلکی، امنیتی و فرهنگی. چنین الگویی بدون تحتالحمایه کردن کشور مورد بحث، کمترین شانسی برای استقرار و ادامه ندارد. درمورد کره شمالی، این جمهوری خلق چین است که نقش حامی را بازی میکند. بدون حمایت چین، قلعه خانوادگی کیم بهسرعت فرو خواهد ریخت.
از دید آقای خامنهای، تنها روسیه است که میتواند با تحتالحمایه قرار دادن جمهوری اسلامی، استقرار و دوام آنچه را که «الگوی مقاومتی» (یا جوشه به زبان کرهای) میخواند، تضمین کند. بدینسان میتوان انتظار داشت که گروه «بچههای نیویورک» به رهبری روحانی، جای خود را به «بچههای مسکو» به رهبری یکی از لعبتهای خامنهای بدهد. خامنهای این گزینه فرابردی خود را با عبارت «نگاه به شرق» توصیف میکند. به گمان او، بیش از دو قرن کوشش ایرانیان برای پیادهکردن الگوی غربی در کشور، نتیجهای جز تضعیف اسلام، کاهش نفوذ روحانیون شیعه در جامعه، و در نتیجه، حرکت در مسیر اسلامزدایی نداشته است. اما روسیه امروز، کشوری بیمسلک که هدفی جز کسب نفوذ و قدرت جهانی ندارد، الگویی برای رقابت با الگوی اسلامی عرضه نمیکند. از این گذشته، تجربه نشان داده است که قدرتهای غربی، بهویژه ایالات متحده، با دوستان خود سختگیرترند تا با دشمنان و هرگاه لازم ببینند، دوست و متحد خود را رها میکنند. روسیه، به رهبری ولادیمیر پوتین، از سوی دیگر، نشان داده است که دوستان یا تحتالحمایگان خود را رها نمیکند و هرگاه لازم باشد، برای حفظ آنان حتی وارد جنگ میشود.
مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
با همه این اوصاف، تاریخ سه دهه گذشته از مناسبات جمهوری اسلامی و روسیه پسا-شوروی شبیه داستانهای دلداده پرشور و دلبر بیاعتنا به نظر میرسد. امروز روسیه در هیچیک از زمینههای اقتصادی، بازرگانی، فرهنگی و نظامی سیمای درخشانی در ایران ندارد. در دوران پوتین، سیاست روسیه در قبال ایران همواره بر نوعی «دوری و دوستی» تکیه کرده است. هدف این سیاست، حفظ ایران در حالت ضعف و بیرون نگاه داشتن آن از بازارهای انرژی، بهویژه در اروپا، و جلوگیری از ساخت شاهلولههای نفت و گاز فرامرزی در خاک ایران بوده است.
اما آیا میتوان گفت که سیاست پوتین در قبال جمهوری اسلامی در مسیر تغییر اساسی قرار دارد؟ پاسخ موقت ما یک «آری» محتاطانه است. پوتین، بیتردید، از استقرار نفوذ خود در تهران، با شرایط خاص خود، استقبال خواهد کرد.
نخستین شرط این است که جمهوری اسلامی بتواند حداقل مخارج خود را تامین کند، زیرا روسیه امکان نشاندن یک معشوقه پرخرج را، حتی اگر هم خیلی زیبا باشد، ندارد. برای این کار لازم است که لااقل بخشی از تحریمهای وضعشده علیه جمهوری اسلامی ازسوی سازمان ملل متحد، ایالات متحده و اتحادیه اروپا برداشته شود. این یکی از موضوعاتی است که پوتین در دیدار قریبالوقوع خود با همتای آمریکاییاش، جو بایدن، مطرح خواهد کرد.
دومین شرط بستن پرونده اتمی جمهوری اسلامی است، زیرا پوتین بههیچوجه نمیخواهد یک رژیم هنوز مشکوک و با سرنوشت نامعلوم را با سلاح هستهای در جوار روسیه تحمل کند.
شرط سوم بستن پرونده ماجراجویی جمهوری اسلامی در خاورمیانه است. پوتین بارها تلویحا خواستار خروج نیروهای ایرانی و مزدوران افغان، پاکستانی و عرب تهران از سوریه شده است. در عراق و لبنان، پوتین امیدوار است که نفوذ مستقیم روسیه را پس از چند دهه غیبت، احیا کند و در نتیجه اجازه رقابت ازسوی جمهوری اسلامی را نخواهد داد. دیپلماسی فعال روسیه حتی مصر و کشورهای عرب خلیج فارس را نیز هدف قرار داده است- کشورهایی که نگران ماجراجویی ملایان تهران هستند. حذف جمهوری اسلامی از تحولات منطقه ماورای قفقاز نشان داد که روسیه هرگز اجازه نخواهد داد یک تحتالحمایه در نقش یک فعال مایشاء یا بازیگر مستقل ظاهر شود. آقای بشار الاسد، رئیس جمهوری سوریه، میگوید: من در همه زمینهها با پرزیدنت پوتین مشورت میکنم.
پوتین انتظار دارد که تحتالحمایه آیندهاش، آیتالله خامنهای، نیز همان روش را بپذیرد. به عبارت دیگر، در روابط آینده جمهوری اسلامی و روسیه فقط یک «ولی فقیه» یا «فصلالخطاب» حضور خواهد داشت: ولادیمیر پوتین.
با روشن شدن سرنوشت شوم «بچههای نیویورک» نخستین نشانهها از چرخش به شرق یا کوشش برای تحتالحمایگی جمهوری اسلامی ازسوی روسیه، شکل گرفته است. هفته گذشته، روسیه پس از ۲۰ سال مذاکره، طرح لغو ویزا برای گردشگران جمعی ایرانی را پذیرفت. در همان حال، مسکو اعلام کرد که نسخه تازهای از قرارداد ۲۰ساله همکاری میان دو کشور در دست تهیه است.
جزئیات این نسخه تازه هنوز معلوم نیست، اما زمینههای مورد نظر مسکو از هماکنون قابل پیشبینی است.
نخستین هدف مسکو تسلط بر منابع نفت و گاز ایران است که هماکنون در بدترین شرایط از نظر حفاظت و کارایی قرار دارند. در هفته گذشته، نیکلای شلگینوف (Shelginov)، وزیر انرژی روسیه، پس از دیدار با همتای ایرانیاش، رضا اردکانیان، از علاقه مسکو به سرمایهگذاری در نفت و گاز ایران سخن گفت. یک روز بعد، واجیت الکپروف (Alekperov)، رئیس لوکاویل، شرکت نفت دولتی روسیه، برنامه بهرهبرداری از میدان نفتی منصوری در خوزستان را مطرح کرد- میدانی که با ۳.۱ میلیارد بشکه ذخیره یکی از بزرگترین منابع جهان بهشمار میرود. لئونید فدون (Fedun)، معاون لوکاویل، سرپرستی یک گروه کار برای تهیه برنامه حضور روسیه در صحنه نفت و گاز ایران را برعهده گرفته است.
درصورتیکه این برنامه عملی شود، نخستینبار خواهد بود که روسیه به آرزوی ۱۱۰ساله خود برای دسترسی به منابع انرژی ایران خواهد رسید.
پس از دادن امتیاز نفت به دارسی در زمان قاجاریه، روسیه همواره خواستار امتیازی مشابه بود. در دوراهن رضاشاه پهلوی، گروهی از رجال ضد انگلیس به رهبری عبدالحسین تیمورتاش کوشیدند تا فکر دادن امتیاز به روسیه را بهعنوان وسیلهای برای برقراری موازنه با انگلستان تبلیغ کنند. اما رضاشاه بهجای دادن امتیاز به روسیه، قرارداد دارسی را لغو کرد و با پذیرفتن طرحی تازه که منافع ایران را بهتر، اما نه بهطور کامل، تامین میکرد، مساله دادن امتیاز به روسیه را به بایگانی فرستاد.
دادن امتیاز نفتی به روسیه در دوران اشغال ایران، نخست ازسوی دکتر محمد مصدق و سپس احمد قوام مطرح شد؛ اما مصدق در واقع از «امتیاز خرید نفت» و نه مالکیت آن، سخن میگفت و قوام نیز دادن امتیاز را بهمنظور فریفتن استالین مطرح کرد. در دوران محمدرضاشاه، تز موازنه بین شرق و غرب در زمینه نفت با کاهش مساحت تخصیص داده شده به کنسرسیوم شرکتهای غربی و جلوگیری از سرمایهگذاری آنان در منابع انرژی مناطق شمالی ایران، مانند منابع نفت قم و گاز سرخس، به مرحله عمل درآمد.
اما روسیه خواستهای دیگری نیز دارد. نخستین خواست، تکمیل مراحل قانونی تصویب کنوانسیون حقوقی خزر است که دریای مازندران را تبدیل میکند به یک دریاچه روس. در دو سال گذشته، «بچههای نیویورک» موفق شدند با آرتیستبازیهای گوناگون، جلو قطعیشدن این کنوانسیون را بگیرند. اما هرکس جانشین روحانی بشود، بیتردید، تامین این خواست پوتین را اولویت خواهد دانست.
درصورت قطعی شدن تحتالحمایگی جمهوری اسلامی، روسیه «وتو» خود را برای عضویت ایران در منطقه اقتصادی اوراسیا و گروه سیاسی-امنیتی شانگهای برخواهد داشت. همچنین، طرح «شاهراه بازرگانی ولگا» برای انتقال بازرگانی ترانزیتی ایران با اروپا که اکنون در انحصار ترکیه است، عملی خواهد شد. اجرای کامل این طرح نیازمند توسعه بنادر ایران در دریای مازندران و احتمالا ساختن یک بندر جدید خواهد بود.
قطعی شدن تحتالحمایگی، همچنین به جمهوری اسلامی امکان خواهد داد که برای نخستینبار اجازه خرید سلاحهای مدرن از روسیه را بهدست آورد. در ۲۰ سال گذشته روسیه فقط سلاحهای فرسوده یا از خط خارجشده خود را، آن هم در مقیاس محدود، به تهران فروخته است.
دسترسی نیروهای هوایی و دریایی روسیه به پایگاههای نظامی ایران نیز جزو برنامه است. روسیه علاقهمند است که برای نخستینبار با بهرهگیری از بنادر ایران در خلیج فارس و دریای عمان، به یک حضور جدی در بخشی از اقیانوس هند دست یابد.
برقراری مبادلات ستادی از طریق دیدارهای سالانه فرماندهان نظامی دو طرف نیز یکی از جنبههای تحتالحمایگی مورد نظر آقای خامنهای خواهد بود.
آیا ایالات متحده و دموکراسیهای غربی بهطورکلی، از چنین تحولی استقبال خواهند کرد؟ از یک نظر پاسخ میتواند مثبت باشد، زیرا اگر روسیه زنجیر گردن جمهوری اسلامی را در دست داشته باشد، ملایان تهران نخواهند توانست به آتشافروزی سنتی خود در منطقه ادامه دهند. در دوران جنگ سرد، تسلط روسیه بر بسیاری کشورها، عامل مهمی در حفظ ثبات در مناطق گوناگون بود.
اما خبر خوب یا بهترین خبر: جهان امروز، جهان جنگ سرد دیروز نیست. جمهوری اسلامی موجود نیمه زنده- نیمه مردهای است با آیندهای نامعلوم. خود روسیه نیز با حرکت در مسیر پایان دادن به پوتینیسم (Putinism) میتواند بهسرعت تغییر کند. از همه مهمتر، ملت ایران پس از دو قرن مبارزه برای گریز از تحتالحمایگی انگلیس، روسیه و آمریکا، بهآسانی به صف کشیده نخواهد شد.