در پس این سایه روشن های کوچه غمگین من
چند ساعت یا که شاید سالها پیش از رهایی از قفس
نام من را میزنی فریاد ای ضحاک عصر:
باز آیید مردم باز ای گم گشتگان
بنگریدم بنده های خس، لشگر پیر و جوان
وقت "آزادیست" اینجا وقت انتخاب
بر سر هر شانه ام یک مار زهر آلود باز
تشنه رای تو و خون تو اند
بر بخیز از قبله و مهر و نماز
قبله امروز تو تخت من است
جان تو، فردای تو، باز در دست من است
از دو مارم بهراس و تن بده
یا که در آن کوچه غمگین خود
مست رویای رهایی، جان بده
انتخابش با تو است در امت من اجنبی
از دو مار تشنه ام، بنده آشفته ام،
تو کدام مار را می طلبی؟
(فریس نژاد استاد علوم سیاسی، جامعه شناس و نویسنده)