• ابراز نارضاییها دارد از دنیای مجازی و پشت بامها به خیابانها سرریز میشود
تداوم و گسترش بی وقفه اعتراضها در خوزستان به حدود ۱۰ استان بهرغم لشکرکشیهای خیابانی و نمایش قدرت نیروهای سرکوب و ۴۲ سال شکنجه و اعدام و ترور و آدمربایی و اعترافگیری تلویزیونی، نشان میدهد که ظرفیت بالایی در جوانان کشور برای بیان درخواست پایان داده شدن به نظام جمهوری اسلامی ایران وجود دارد. سطح نارضایی بسیار بالاست، امیدی به بهبود وضعیت نیست، دولت آینده دولت سرکوب و مرگ خواهد بود، و هیچ گروه اجتماعی غیر از مداحان و بسیجیان و سپاهیان و روحانیون حکومتی، خواهان تداوم وضعیت موجود نیست. مدیران نظام معمولا اولین گروهها در بستن بار و مهاجرت از کشور بودهاند (شاهد آن: تصویب کلیات طرح ممنوعیت خروج مسئولان و مدیران نظام تا سه سال پس از اتمام مسئولیت از کشور).
فساد و امتیازخواهی قشر حاکم و احساس دستبستگی، جوانان ایرانی را فرا گرفته است. طرح «صیانت از فضای مجازی» خبر از بسته شدن شبکههای اجتماعی بیشتر و محدودیت بیشتر اینترنت به مردم میدهد. مدیریت بحران کرونا، بهرغم ادعای «حیرتانگیز بودن مدیریت آن» از سوی دولت، فاجعهبار بوده است. همه میدانند که از دل مذاکرات وین نیز، که در موفقیت آن تردیدهای جدی وجود دارد، دیگی برای مردم گرم نخواهد شد؛ همچنان که پس از برجام چنین اتفاقی نیفتاد. هنوز سرنوشت ۱۵۰ میلیارد دلاری که اوباما از آن سخن گفت روشن نشده است.
حکومت در ضعیفترین وضعیت خود در چهل سال گذشته قرار دارد و مردم گرسنه (کاهش ۷۰ درصدی فروش چلوکبابیها و افزایش هفت تا ده برابری قیمت مواد غذایی) و تشنه و بدون برق، آماده انفجارند. قشر حاکم مدام در حال ریزش، و ماشین سرکوب در حال از دست دادن پسزمینههای فکری و ستادی خود (چهرههای مشهور و محبوب/اقشار سنتی) در جامعه است. این ماشین پس از شکست در چند شهر بزرگ، به سرعت مضمحل خواهد شد. پس از احمدینژاد، چیزی نمانده است که روحانی نیز با حملات مستقیم خامنهای به وی، به مخالفان نظام بیوندد.
در این شرایط، پرسش تحولخواهان و فعالان سیاسی این است که آیا فراخوان عمومی برای تظاهرات سراسری و ملی اعتراضی و بیان خواست «مرگ جمهوری اسلامی» از سوی یک یا چند گروه و حزب در داخل و خارج، و سپس حمایت داخلی و خارجی شخصیتهای مورد اعتماد مردم و زندانیان سیاسی، میتواند جویهای کوچک را به هم بیامیزد و جمعیتهای معترض چند ده یا چند صد هزار نفری در شهرهای کوچک و بزرگ بسازد، یا خیر؟ آیا زمان شکلگیری رهبری جنبش براندازی فرانرسیده است؟ آیا کسانی که داعیه رهبری دارند، میتوانند در این دوره از فرصت استفاده کنند و با ریسکپذیری، هدایت این اعتراضات را بر عهده گیرند؟ در این نوشته به ظرفیتها و موانع امروز برای چنین فراخوانهایی میپردازم و هریک را نقد و تحلیل میکنم.
ظرفیتها
جامعه ایران در چهار دهه اخیر هیچگاه به اندازه امروز آماده مواجهه با کلیت نظام نبوده است. کار اصلاحطلبان و اصلاحطلبی حکومتی در میان مردم کوچه و بازار تمام است و ظرفیت اعتراضی، به سوی تقویت جایگاه آنها جریان نمییابد. توهماتی مثل «سردار سازندگی»، «سید خندان»، «نفت بر سر سفره» و «دولت تدبیر و امید»، تبخیر شده است و اکثریت مردم در سران سه قوه غیر از درندگی (اژهای)، عضویت هیئت مرگ (رئیسی)، و فساد (قالیباف)، چیزی نمیبیند. حتی برخی از اصلاحطلبان سابق، از «سیاست خیابانی» و «نافرمانی مدنی» سخن میگویند.
زرادخانه موشکی و برنامه اتمی نظام که دهها میلیارد دلار صرف آنها شده و کشور در قبال آنها صدها میلیارد دلار خسارت دیده است (آخرین تخمینهای دو وزیر سابق و اسبق جمهوری اسلامی میان ۴۰۰ تا هزار میلیارد دلار بوده است)، به کار سرکوب نمیآیند. سرکوب، به نیروی خیابانی و سلاح سبک و موتورسوار و ون و بازداشتگاههای سرپایی برای دستگیری انبوه نیاز دارد، و مخالفان ظرفیت از کار انداختن این ماشین سرکوب ۷۰ تا ۱۰۰ هزار نفری را دارند. وقتی این نیرو به هزار شهر تقسیم شود، متوسط به هر شهر حدود هزار نفر میرسد. در سالهای اخیر شهرهایی مثل کازرون یا مناطق اعتراضات دی ۹۶، روزها یا ساعاتی به تسخیر معترضان درآمد، اما به دلیل سراسری نبودن اعتراضات، رژیم با آوردن نیرو از دیگر نقاط اعتراضات را خواباند. بستن پلها و جادهها با هدف جلوگیری از انتقال نیروی سرکوب از یک شهر به شهرهای دیگر، در اعتراضات خوزستان چشمگیر است، چون معترضان با تاکتیکهای سرکوب آشنا هستند.
بیست میلیون حاشیهنشینی که امروز در حاشیه شهرهای بزرگ زندگی میکنند و به پشتبام خوابی یا انبارخوابی پناه آوردهاند یا غذای خود را از سطل زباله جمع میکنند، در اعتراضات عمومی چیزی برای از دست دادن ندارند. همچنین، حدود شش میلیون بیکار که فارغالتحصیلان دانشگاهی بخش قابل توجهی از آنها هستند، فرصت و انگیزه کافی برای حضور در این اعتراضات را دارند. آنها وقتی به جیب خود نگاه میکنند و قدرت خرید بیش از نیم کیلو میوه را ندارند و در عین حال، خرید کیکهای چند میلیونی را از سوی مقامات و آقازادهها میبینند، آینده تاریکشان را مرور میکنند.
جمهوری اسلامی ایران با تاراج منابع ملی به دست قشر حاکم و تبعیض همهجایی، قهرمان نارضاییسازی در سطح ملی بوده است. تلفنهای هوشمند، این تبعیضها را در برابر چشمان همگان قرار دادهاند. در این شرایط، رهبری و مدیریت اعتراضات نقش کلیدی بازی خواهد کرد. رهبری هیچ جنبشی از پیش مشخص نیست و با کنش سیاسیِ بهموقع شکل میگیرد. رهبران، در جریان جنبش و با درایت و زمانسنجی و ریسک پذیری، به چنین جایگاهی دست مییابند.
درخواست اعتصاب از کارمندان و کارکنان و بازاریان تا کنون موفق نبوده است، چون اعتصاب، معیشت موجود افراد را به خطر میاندازد، اما در بخشهای کارگری این ظرفیت وجود دارد. همچنین، میلیونها بیکار و دهها میلیون حاشیهنشین ناراضی، شغلی ندارند تا اعتصاب کنند. حضور زنان در اعتراضات سالهای اخیر قابل توجه بوده است که بیش از ۸۰ درصد آنها دارای اشتغال نیستند.
موانع
اما فراخوان سراسری و عمومی، چالشهایی جدی دارد و مسئولیتپذیری خطیری میطلبد. بزرگترین مانع، «سندروم پرهیز از نه شنیدن» است که بسیاری را از اقدام بازمیدارد. بنیاد این سندرم بر آن است که نه شنیدن از سوی مردم معترض (به دلیل ترس یا بیاعتمادی)، مایه تحقیر و شکستن خود است. با همین سندرم است که بسیاری از مردان و زنان برای ابد تنها میمانند، یا درآمدشان افزایش نمییابد، چون نمیخواهند از کسی «نه» بشنوند. پس از شکست مفتضانه فراخوان «هخا» در اوایل دهه هشتاد خورشیدی، چهرههای اپوزیسیون خارج کشور دیگر به سمت چنان فراخوانهایی نرفتند. در داخل کشور نیز بیش از سه دهه است که رهبران اصلاحطلب مدام برای خود تکرار کردهاند که نمیتوانند حتی هزاران نفر را در یک میدان جمع کنند، در حالی که در اعتراضات دی ۹۶ صدها هزار نفر بدون هیچ فراخوان و رهبری به خیابانها آمدند. البته سخن گروه دوم درست است، چون مخالفان حکومت، اصلاحطلبان را بخشی از رژیم میدانند و نمیخواهند به پیادهنظام آنها تبدیل شوند.
اگر مخالفان داخلی و خارجی این سندرم را پشت سر بگذارند، که کار دشواری است، میتوانند حتی بیپاسخ ماندن فراخوان را چند بار هضم کنند، و شکست در برخی مقاطع مبارزه را به عنوان گامهایی برای پیروزی تلقی کنند. سیاست، شرکت بیمه نیست که در هر گردهمایی یا فراخوان، باید پیروزی نهفته باشد. اعتراضات حتی اگر به سقوط رژیم منجر نشوند، آن را بهشدت ضعیف میکنند. فرض کنیم که مردم معترض به وضعیت موجود، به فراخوان احزاب و گروهها و چهرههای سیاسی در مواردی پاسخ ندهند و به خیابان نیابند. اما نیروهای امنیتی و نظامی و انتظامی خیابانها و میدانها را پر میکنند و کشور را به پادگان نظامی تبدیل خواهند کرد. امنیتی کردن سراسر کشور در این شرایط، به ضرر حکومت است و جنبه فرسایشی دارد. حکومت به دنبال عادی نشان دادن وضعیت کشور به «دشمنان» خیالی و محکومان سرکوب شده خود است.
مانع دوم، ترس از کشتار جمعی و جنگ داخلی/تجزیه است. برخی بر این باورند که استیصال و میل به کشتار در میان مقامات، میتواند به تحقق این امر در مقیاسی وسیع بینجامد. نظام جمهوری اسلامی ایران با فرسایشی که یافته، در پی کشتار صدها هزار نفری (مثل رژیم بشار اسد) نیست و میخواهد با چند ده یا چند صد تن یا حداکثر چند هزار قربانی و بازداشت دهها هزار تن، غائلهها را ختم کند. درست مانند برخوردی که در جنبشهای ۸۸، ۹۶، و ۹۸ انجام گرفته است و این روزها در پی اعتراضات خوزستان در جریان است. افکندن ترس از جنگ داخلی/تجزیه نیز تاکتیک دستگاه تبلیغاتی حکومتی و لابی آن در خارج کشور است. شعارهای اتحاد میان بختیاری و عرب، کرج و خوزستان، و آذربایجان و خوزستان، خیابانهای ایران را در تیر و مرداد ۱۴۰۰ فرا گرفت. البته فرض چالش رژیمی خونخوار بدون هیچ هزینه، اصولا واقع بینانه نیست، اما رهبران سیاسی میتوانند با انتخابهای درست این هزینهها را بهشدت کاهش دهند. آزادی مجانی نیست.
مانع سوم، چشمداشت به قدرتهای خارجی و تصور امامزمانی نسبت به آنهاست. هنوز کسانی هستند که تصور میکنند قدرتهای خارجی میتوانند، یا باید، منجی مردم ایران باشند. بخشی از اقبالی که در جامعه ایران به ترامپ نشان داده شد، ناشی از این توهم بود. ترامپ به روشنی سیاست «اول امریکا» را دنبال میکرد و تغییر رژیمها در خاورمیانه با لشکرکشی، در جهت منافع بلندمدت امریکا نبوده و نیست. قدرتهای خارجی میتوانند از یاری و کمک به تداوم رژیم پرهیز کنند (که این امر بسیار حیاتی است) و منتقد اقدامات سرکوبگرانه آن با هر وسیلهای که در اختیار دارند، باشند، اما نمیتوانند مردم ایران را از نکبت و فلاکت موجود نجات دهند. امروز هیچ دولتی در دنیا به دنبال تغییر رژیم در ایران نیست و حداکثر تلاش دولتهای غربی معطوف به مهار مخاطرت امنیتی آن است. رهبران و فعالان جنبشهای اعتراضی میتوانند به دولتهای خارجی اطمینان دهند که جمهوری اسلامی در ایران نظامی لرزان و شکننده است و تخم مرغهای خود را در سبد آن نگذارند.
مانع چهارم، انتظارات بالا از این فراخوانها و اعتراضات عمومی است. رژیم جمهوری اسلامی ایران از یک سنت درندهخویی و استبداد و فرومایگی و ریاکاری و امتیازجویی تغذیه میشود. ساقط کردن چنین رژیمی با هزینه پایین انسانی و مادی، کار آسانی نیست و به تداوم اعتراضات و شکستها و پیروزیهای پیدرپی نیاز دارد. بالا بردن انتظارات با دستکم گرفتن ظرفیتهای سرکوب، میتواند مایه مرگ زودرس هر جنبش سیاسی و اجتماعی ضد تمامیتخواهی شود.
شهرام کاشانی درگذشت + واکنش محمود قربانی