تسلط نیروهای اصول گرای مسلمان موسوم به طالبان (یا، به زبان حوزهء علمیهء قم، «طلبه»های اسلامی) بر سرزمین شوربخت افغانستان (به دلایلی که فعلاً جای بحث آن در این مقاله نیست) برای ما ایرانیان (و نه حکومت مسلط بر ایران، که حکایت دیگری دارد) دارای عواقب و جوانبی است که لازم است هرچه زودتر به آنها توجه کرده و در مورد آنها اندیشید.
من، در این مقاله که با عجله مینویسم، میکوشم فهم خود را از این ماجرا شرح دهم، بی آنکه مدعی باشم همهء جوانب را سنحیده و یا حتی از آن مطلع باشم. این فهم هم، بر اساس تجربهء بیش از چهار دهه و بر این اساس ظاهراً مکتوم شکل گرفته که اسلام سیاسی (چه در وجه سنی و چه در وجه شیعهاش، که این دومی به همت شریعتیها و خمینیها و با تقلید از وجه سنی اخوان المسلمینیاش شکل و شمایل گرفته) در عین داشتن یک اصل و سرچشمهء واحد، صرفاً بنا بر شرایط محیطی خود، در صورتهای مختلفی اظهار وجود کرده است. والا، از نظر من، حکومت «ولایت» فقیه با حکومت «خلافت» داعشی و «امارت» طالبانی جملگی یکی هستند و این اشتباه ملت ما خواهد بود اگر تصور کند حکومت ولی فقیه مسلط بر او بهتر و آدمی تر از حکومت داعش و طالبان است؛ یعنی درست همان چیزی که حکومت ولی فقیه هم اکنون میکوشد آن را به ملت ایران تلقین کند.
دیروز سید محمدعلی ابطحی، رئیس دفتر سید محمد خاتمی، رئیس جمهور (بخوانید تدارکچی سید علی خامنه ای)، پستان به تنور چسبانده و در حساب توئیتریاش نوشته بود: «چه اضطرابی دارند پدرانی که در افغانستان دختر دارند. دین طالبانی دختران را غنیمت حنگی میداند.» (یعنی دین ولایتی طور دیگری به دختران کفار و دگراندیشان نگاه میکند) و دیدم آقائی به نام مهدی در جواباش نوشته است: «سید جان! از بلاهائی که بعد از انقلاب سر دخترها تو کمیته میآوردید بگویم یا کاری که با دخترهای مجرد محکوم به اعدام تو زندانها میکردید؟ کاش احترام خودتان را نگه دارید و همه تون یک مدن خفه شید!» و این یادداشت مرا به یاد آن روزهای وحشتناک تیغ بر لب دختران کشیدن، و پونز به پیشانیشان زدن، و پایشان در داخل کیسههای پر از حشرات کردن انداخت، به یاد توبه سازان تابوت نشین و کشتارهای دسته جمعی. و حیرت کردم اگر کسی بعد از چهل سال فکر کند که رئیس گروه طالبان وحشی تر و خونخوارتر از خمینی و حامنهای است.
اما میتوان به این نکته هم اندیشید که چرا حکومت ولایت فقیه این روزها و ظاهراٌ کمتر از حکومت داعش و طالبان از خود سبعیت نشان میدهد (در حالی که واقعاً، با رکورد کشتار خیابانی ۱۵۰۰ جوان در دو روز، و منع ورود واکس واقعی و مؤثر و کشتار دسته جمعی مردم، ثابت کرده که از داعش و طالبان خونخوار تر است).
حکومت ولائی اگر انتخابات برگزار میکند اما با تقلب آن را از حیز انتفاع میاندازد، اگر فتوای تحریم بمب اتمی صادر میکند اما در دل کوه و صحرا مشغول غنی سازی اورانیوم است، و اگر دلقکان مکلا (بجای معمم) خود را به مذاکره با ۱+۵ میفرستد و «برجام» بازی در میآورد اما در همان حال به حزب الله لبنان موشک میدهد که اسرائیل را از نقشهء دنیا بزداید، و در توجیه دخالتاش در سوریه ژست حفظ منافع ملی را میگیرد اما دست به قتل عام مردم بدبخت آن کشور میزند و مردمان بی نوای حوثی یمن را به جنگ عربستان میفرستد و برایشان کربلا بازی در میآورد و اشگ تمساح میریزد، و خلاصه با حفظ ظاهر جنایت میکند، همه بخاطر آن است که با ملتی روبرو بوده که ۶۰ - ۷۰ سال پیش انقلاب مشروطه را سامان داده و شیخ فضل الله نوری، آیت الله اول آخر عصر قاجار، را به دار کشیده است.
میخواهم بگویم که، جز لباس و عمامه و یقه آخوندی و ریش سه تیغ اصلاح طلبان حکومتی لولنده در ایران، بین ولایت و خلافت و امارت این جانیان تفاوت چندانی وجود ندارد و، اگر منصف باشیم، تفاوت را باید در میزان متمدن شدن اقشار مختلف یک ملت نسبت به ملت دیگر ببینیم. قصدم به هیچ وجه اهانت و تحقیر ملت درد کشیدهء افغان نیست اما، بهر حال، سرعت و عمق نفوذ تمدن در کشورهای مختلف با هم فرق دارد. در قرتن گذشته عمق و وسعت قشر پیشرفته در ایران و افغانستان یکی نبوده است. ملت افغانستان، علیرغم قشر تحصیل کرده و سکولارش، که در آن چهرههای برجستهای دیده میشوند، همچنان کشوری اسلام زده، حرافاتی، اسیر ارزشهای قومی و قبیلهای است و، در پی خروج نیروهای امریکائی، سرعت تسلط طالبان بر آن خود نشانی از آمادگی بخش بزرگی از مردم این کشور است. دوستان داخل کشورم برایم تعریف میکنند که عدهء زیادی از مردان افغانی مقیم ایران بخاطر پیروزی طالبان جشن گرفته و شیزینی پخش کردهاند. اما تسلط طالبان شیعی در ایران، اگرچه با سرعت و بر اساس طرح جنایتکارانهء کارتر انجام شد، اما نتوانست شعلهء مقاومت اغلب همان هائی را که در انقلاب شرکت کرده بودند فرو بنشاند و چهل و سه سال است که این ملت (بخصوص زنان اش) با تحمل همهء مرارتها بر چهرهء کثیف رهبران رژیم ولایت فقیه پنجه کشیدهاند.
اکنون هم نسل هائی که پس از انقلاب بدنیا آمده و در زیر تسلط استبدادی این حکومت بالیدهاند باید دریابند که طالبان از خامنهای و رئیسی بدتر نیستند بلکه نسخه دیگری از همانها هستند هستند، و اگر جنگی ایدئولوژیک میان طالبان سنی و ولایت مداران شیعه درگیرد ملت ما نباید از ترس طالبان به دامان طلبههای ولایتی پناه برد. اینها ویروس کووید۱۰۰ هستند و طالبان نسخهء دلتای آنها است و یک ملت سرفراز و جنگنده باید در جبههای که علیه هر دوی آنها میجنگند حضور یابند.
اگر وضع مردم ما مثل وضع مردم افغانستان نیست، مبادا که آن را امتیازی برای ولایت فقیه بدانیم. اگر امتیازی وجود دارد آن امتیاز از آن ملت رزمندهای است که چهل سال با این اوباش دزد و جنایتکار جنگیده است تا آنچه را که در یک غفلت لحظهای اما تاریخی از دست داده دیگرباره به دست آورد.
این روزها هستند کسانی که میکوشند این تصور را القاء کنند که حکومت اسلامی کل ملت ایران را به فساد و فحشا و اعتیاد و بی تفاوتی و بی غیرتی کشانده است و دیگر نمیتوان امیدی به کوشش این مردم برای رستگاری از چنگال خون گرفتهء این جلادان داشت. من اما میگویم که فریب این القائات کینه توزانه را نباید خورد. مردمی که دسته دسته به زندان میروند و شکنجه و اعدام میشوند و باز به خیابان میآیند تا ظاهراً با شعار نان خواهی و ارزان طلبی نفرت خود را نثار ولایتیان کنند فاسد و معناد نیستند. حضور مادران داغدیده در صحنهء سیاسی ما خود نشان از آن دارد که آنان چه دسته گل هائی را پرورانده و به ملت خود هدیه کردهاند. وجود گورهای دسته جمعی، زندانهای بی پایان و سرکوبهای مدام خود نشان از وجود زندهء مقاومتی دارند که در خانههای مردم ما جاری است.
در طول تاریخ، ملت ما، با همهء مرارتها، دشمنان بسیاری را رام و دست آموز خود کرده است و این بار هم عاقبت خواهد توانست از این ایام دلگرفته بگذرد و با حافظ بخواند که:
شد آن که اهل نظر بر کناره میرفتند
هزار گونه سخن در دهان و لب خاموش
به صوت چنگ بگوییم آن حکایتها
که از نهفتن آن دیگ سینه میزد جوش
شراب خانگی ترس محتسب خورده
به روی یار بنوشیم و بانگ نوشانوش
در این میان، به نظر من، وظیفهء تاریخی ملت ما انتقال تجربههای تلخ اما سرافرازنهء چهل خود است به آن بخش هوشیار ملت اقغانستان که تازه مبارزه نوین خود با نیروهای اهریمنی طالبان را آغاز کردهاند.