توضیح: مهرداد درویش پور دارای دکترای جامعه شناسی از دانشگاه استکهلم و استاد پرسابقه و دانشیار در مددکاری اجتماعی در دانشگاه ملاردالن سوئد است. حوزه تخصص دانشگاهی او مهاجرت، قومیت، همپیوستگی وتبعیض، زنان، خانواده، خشونتهای ناموسی، مردانگی و جوانان مهاجر است. از او اثار بسیاری به سوئدی، انگلیسی و فارسی به تنهایی یا درهمکاری با دیگران در این زمینهها انتشار یافته است. از جمله کتابها و متونی همچون چالشگری زنان علیه نقش مردان (چاپ اول ۲۰۰۱، چاپ چهارم ۲۰۱۷ به فارسی)، زنان مهاجر الگو شکن/ نبرد قدرت درخانوادههای ایرانی مهاجر (رساله دکترا به سوئدی)، متنهای جامعه شناسی درباره خانواده، قومیت، فمینیسم و نژادپرستی (۲۰۰۴ به سوئدی)، دشواریهای فرهنگ ناموسی در مدارس سوئد/ چشم اندازهای نظری و پیشگیرانه (۲۰۱۰ به زبان سوئدی و ۲۰۱۴ به زبان انگلیسی)، مردانگی و برابری جنسیتی (۲۰۱۸ به دو زبان انگلیسی و سوئدی)، تجربه پناهجویان جوان تنها آمده و مسئولین از همپیوستگی و برابری جنسیتی (ویراستار همراه با پرفسور نیکلاس مونسون، ۲۰۱۹، به زبان سوئدی) و بالاخره کتاب مهاجرت و قومیت، چشم انداز چندگانگی در سوئد (ویراستار همراه با پرفسور چارلز وستین) به زبان سوئدی است که نخست در سال ۲۰۰۸ منتشر شد و ویرایش دوم آن در ۲۰۱۵ و ویرایش سوم آن به تازگی در آگوست ۲۰۲۱ منتشر شده است.
یک- درود بر شما دکتر درویشپور و سپاس از وقتی که برای مصاحبه با نشریهی مُروا میگذارید. باخبر شدیم که کتاب شما در باره مهاجرت برای سومین بار مجددا باز نشر میشود. علاقمندیم کمی در باره کتابتان برای خوانندگان فصلنامه مروا بگویید و بنویسید به چه مواردی در کتاب پرداختهاید؟ چرا تصمیم گرفتید چنین کتابی را بنویسید و انتشار دهید؟ چه بخش هایی از جامعه سوئد خوانندگان کتاب شما هستند؟ آیا کتابتان را بزبان فارسی یا زبانهای دیگر هم منتشر خواهید کرد؟
* کتاب "مهاجرت و قومیت چشم انداز چندگانگی در سوئد" به ویراستاری من و پرفسور چارلز وستین رئیس سابق بخش تحقیقات مهاجران در دانشگاه استکهلم نخستین بار در سال ۲۰۰۸ توسط نشر دانشجو که بزرگترین انتشارات دانشگاهی در سوئد است به چاپ رسید. در سال ۲۰۱۵ باز هم به دعوت ناشر با افزودن بخش هایی تازه و به روز شدن باقی فصلها ویرایش تازهای از آن به چاپ رسید. سال گذشته ناشر دوباره با من تماس گرفت و یادآوری کرد این کتاب که در ۱۱ دانشگاه سوئد تدریس شده نه تنها در سال ۲۰۱۵ یکی از ۲۰ کتاب پرفروش سال آن انتشارات بود، بلکه برآن بود که به یکی از "کلاسیک های" حوزه تحقیقات مربوط به مهاجرت و قومیت در سوئد بدل شده و هم از این رو همچنان پر متقاضی است و خواستار آن بود ویرایش تازهای از آن منتشر شود. پس از گفتگو با ویراستار دوم وسایر همکارانم، تصمیم گرفتیم با افزودن ۸ فصل جدید و به روز کردن دیگر فصلهای کتاب و حذف برخی فصول دیگر، ویرایش تازه تری از آن را منتشر کنیم. زمانی که ابتدا به دعوت ناشر تصمیم گرفتم این کتاب را منتشر کنم، تنها به یک موضوع اندیشیدم: کتابهای دانشگاهی درباره مهاجرت روابط اتنیکی در سوئد از منظر بررسی " ویژگیهای فرهنگی" متفاوت مهاجرتباران فراوان است. اما کتاب درسی دانشگاهی به زبان سوئدی که درآن به مهاجرت و روابط قومی از منظر قدرت و نظریه "میان برشی" (اینترسکشونالیتی) پرداخته باشد، بسیار نادر است. هم از این رو هم در انتخاب ترکیب پژوهشگران و هم موضوعات این کتاب، تمرکز ویژهای بر سر بررسی روابط اتنیکی همچون یکی از جلوههای روابط نابرابر قدرت از منظر تئوری انتقادی و میان بررشی درسوئد داشتیم. شاید این از جمله دلایل راز موفقیت تا کنونی کتاب بوده است. به هر رو چاپ تازه آن (ویرایش سوم) که در آگوست ۲۰۲۱ منتشر شد متشکل از ۲۱ فصل و حدود ۵۰۰ صفحه است که با همکاری ۲۴ پژوهشگر از دانشگاههای مختلف سوئد تهیه شده است.
بخش نخست این کتاب درسی که مخاطبان اصلی آن دانشجویان و پژوهشگران دانشگاهی هستند مدخلی تئوریک در بررسی روابط اتنیکی است. در این بخش با رد نظریه ذات گرایانه در تعریف اتنیک و تاکید بر آن همچون مفهومی سوبژکتیو برخاسته از بازآفرینی و ساختمان بندی اجتماعی، روابط اتنیکی از منظر قدرت، نقش تبعیض و دیگر نابرابریهای اجتماعی در شکل بخشیدن به هویتهای اتنیکی و عوامل موثر در تضعیف یا تقویت آن (علاوه بر نقش زبان و برخی مولفههای فرهنگی) بررسی شدهاند. در این بخش در بررسی فرایند همپیوستگی، نه تنها تئوری ذوب فرهنگی (اسمیلاسیون) بلکه افسانه جامعه چند فرهنگی نیز به چالش کشیده شده و به جای تمرکز بر چندگانگی فرهنگی همچون منبع دشواریها یا غنا بخشیدن به جامعه و هموارکردن همپیوستگی، بر تئوری و سیاست فعال ضد تبعیض و ضرورت اختصاص امکانات و توزیع عادلانه منابع قدرت، همچون موثرترین راه گسترش همپیوستگی تاکید شده است. فصلی ازکتاب نیز به بررسی مهاجرت و مکانیسمهای جذب و طرد از منظر حقوق شهروندی در سطح اروپا پرداخته است. امری که به فهم چگونگی رنگین شدن چهره فقر و حاشیه نشینی و نوعی از "بردگی نوین" و "استعمار درونی" در رابطه با نیروی کار ارزان مهاجران غیر سفید در اروپا یاری میرساند.
بخش دوم کتاب یکسره به پنج اقلیتهای اتنیکی بومی در سوئد از جمله سامرها، سوئدی فنلاندیها، رومرها و یهودیان و آنتی سمیتیزم در سوئد پرداخته و نقش تبعیض اتنیکی را در به حاشیه راندن این گروهها بررسی میکند.
بخش سوم کتاب که نیمی از کل کتاب را در بر میگیرد به بررسی موقعیت مهاجران و روابط اتنیکی آنان در زندگی روزمره و در سیاست میپردازد. فصلهای گوناگون بخش سوم از این قرار است: ۱ مهاجرت پذیری و پناهندگی در سوئد، ۲ تصویری از نوجوانان تنها آمده به سوئد، ۳ موقعیت مهاجران در بازار کار و سیاست جذب و طر آنان، ۴ مهاجرت و بهداشت، ۵ مسکن و حاشیه نشینی، ۶ مهاجران و جرائم، ۷ خشونت ناموسی و نبرد قدرت در خانوادههای مهاجر تبار، ۸ مردان مهاجر و مسئله برابری جنسیتی، ۹ نژادپرستی مسلمان ستیزانه و پیامدههای آن در سوئد، ۱۰ تصویر سازی رسانهها ا زمهاجران ۱۱ تغییرات طرز تلقی مردم نسبت به مهاجران و چندگانگی در ۱۵ سال گذشته اختصاص دارد. خود من در تدوین پنج فصل از این کتاب به تنهایی یا همراه با دیگر همکارانم مشارکت داشتهام. این کتاب تنها به زبان سوئدی منتشر شده، اما فصل هایی از آن پیش تر با ویرایشی دیگر به انگلیسی نیز منتشر شدهاند که یکی از آنها نیز به فارسی در سایت زمانه منتشر شده است. (۱) امیدورام در اولین صورت فرصت فصل هایی از کتاب به فارسی برگردانده شوند.
دو- آقای درویشپور، در تاریخ معاصر ایران مهاجرتهای زیادی انجام گرفته است. اگر بخواهیم مهاجرت ایرانیان را از نظر تاریخی از آغاز بخش بندی کنیم، چه دوره هایی را شامل میشود و دلایل مهاجرت چه بوده است؟
* پاسخ به این پرسش خود نیازمند یک پژوهش گسترده و جامع تاریخی درباره دورههای گوناگون مهاجرت ایرانیان است. اجازه بدهید به جای آن، به انواع مهاجرت ایرانیان اشاره کنم. از منظر جامعه شناسی مهاجرت، سه نوع از مهاجرت ایرانیان را با ۱ انگیزههای اقتصادی و جستجوی شغل ۲ انگیزههای تحصیلی و ۳ پیوند خانوادگی) را میتوان در رده "مهاجرتهای اختیاری" و پناهجویی و تبعید (به دلیل ۱ جنگ، ۲ انگیزههای سیاسی ۳ دلایل انسانی) را میتوان در رده "مهاجرتهای اجباری" طبقه بندی کرد. دردوران قاجار و انقلاب مشروطه، مهاجرت اقتصادی به قصد جستجوی کاربه قفقاز و باکو دست بالا را در نوع مهاجرت ایرانیان داشت. در دوران پهلویها اما مهاجرت تحصیلی به اروپا و امریکا انگیزه و ترکیب اصلی مهاجران ایرانی را به ویژه به غرب تشکیل میداد. هرچند بخشی از تبعیدیان ایرانی نیز در آن دوران در غرب و در شوروی سابق به سر میبردند. در دوران حاکمیت جمهوری اسلامی، کم وکیف مهاجرت ایرانیان دستخوش تغییرات بسیاری شد. پناهندگی (به دلیل جنگ، انگیزههای سیاسی و دلایل انسانی) ترکیب اصلی مهاجرت ایرانیان را رقم زد که در تاریخ ایران هم از نظر کمیت چند میلیونی آن، هم از نظر تعدد و پراکندگی جغرافیایی محل مهاجرت و هم از منظر غالب بودن نوع اجباری این مهاجرتها منحصر به فرد است. البته با توجه به گسترش بی افقی و ناامیدی نسبت به آینده ایران و گسترش محدودیتهای قانونی بر سر پناهنده پذیری در اروپا و آمریکا و استرالیا، در سالیان اخیر بیشتر نوع مهاجرت زنجیرهای (پیوند خانوادگی)، فرار مغزها و مهاجرت جوانان در جستجوی کار و تحصیل گسترش یافته است و مهاجرت با انگیزههای یکسره سیاسی درصد کمتری از کل مهاجرت ایرانیان را تشکیل میدهد. با این همه جامعه شناسان مهاجرت پیش بینی میکنند به دلیل کمبود آب و گسترش خشکیها و فعل و انفعالات اقلیمی و مشکلات محیط زیستی در آفریقا و بخشی هایی از آسیا، مهاجرت اقلیمی به یکی از اصلی ترین انگیزههای مهاجرت در سالیان آینده بدل خواهد شد. در ایران نیز با توجه به کمبود آب و گسترش خشکی و آلودگیهای محیط زیستی، مهاجرت اقلیمی نقش پررنگ تری خواهد یافت.
به هر رو در تفکیک مهاجرت و پناهندگی از یکدیگر تصویر غالب این است که مهاجران اختیاری بیشتر از بخت ادغام برخوردارند تا پناهندگان و مهاجران اجباری که ورودشان به سرزمین جدید بیشتر به قصد گریز از سرزمین مادری و جستجوی محلی امن بوده است تا انتخاب هدفمند برای زندگی در سرزمین جدید. گرچه در این ادعا حقیقتی نهفته است اما بررسیهای من نشان میدهند پناهجویان ایرانی که به اجبار کوچ کردهاند، گاه در فرایند ادغام موفق تر از بسیاری از مهاجران اختیاری که مثلا به قصد کار از مناطق روستایی و کوچک ترکیه به سوئد آمدده هستند این نشان میدهد پیشینه اجتماعی و فرهنگی و طبقاتی مهاجران بیشتر در میزان همپیوستگی آنان موثر است تا اجباری بودن یا اختیاری بودن نوع مهاجرت. من در یکی از تحقیقات پیشین خود حتی مدعی شدهام مهاجرت به سوئد (و دیگر کشورهای غربی) برای بخش قاببل توجهی از پناهجویان و تبعیدیان ایرانی، بیشتر نوعی سفر به "موطن" بوده است تا مهاجرت به سرزمینی بیگانه. از آن رو که بسیاری از آنان برخاسته از طبقات متوسط مدرن شهری بودهاند که در سرزمین مادری در تقابل با هنجارهای حاکم به حاشیه رانده شده و در نوعی "تبعید درونی" به سر بردهاند. آنان با مهاجرت به غرب - به رغم مشکل زبان، تبعیض اتنیکی، تنهایی، از صفر شروع کردن و برخی چالشهای فرهنگی و اجتماعی- خود را بیشتر با هنجارهای سکولار و دمکراتیک و مدرن جوامع غربی همسو مییابند تا با سرزمین مادری خود که به رغم برخی تعلقات نیرومند با آن، خود را با هنجارهای بنیادگرایی اسلامی حاکم یکسره در تضاد مییابند و تعلق خاطر بیشتری به کشورهای دمکراتیک غربی دارند. البته این گرایش تنها در میان بخشی از مهاجران ایرانی تبار قابل مشاهده است و بسیاری بر اثر حس تنهایی، بی افقی و حاشیه نشینی یا یه دلیل تعلقهای عاطفی و روانی و سیاسی نیرومند خود با ایران در رویای بازگشت به سرزمین مادری به سر میبرند.
البته بخش بزرگی از مهاجران ایرانی تبار ممکن است همانند بسیاری از یهودیان مقیم آمریکا و اروپا، همواره نوستالژی بازگشت به میهن را در سر داشته باشند. اما بعید است حتی اگر شرایط سیاسی ایران عوض شود، اکثریت آنان به ایران بازگردند یا در ایران زندگی کنند. پژوهشها درباره ایرانیان آمریکا نشان میدهد با انقلاب سال ۵۷ تنها گروه کوچک از مهاجران ایرانی تبار از آمریکا به ایران بازگشتند که بخش مهمی از آنان با مشاهده تجربه خونبار حکومت جدید، در همان سالیان نخست دوباره ایران را ترک کردند. نوستالژی بازگشت به سرزمین مادری برای بخشی مهمی از مهاجران در همه جای دنیا نوعی امنیت خاطر روانی برای رویارویی با مشکلات ناشی از مهاجرت ایجاد میکند و جزیی از زیست روزمره چند فرهنگی آنان است. علاوه بر آن، هرچه تبعیض در سرزمین جدید گسترده تر باشد وفرد تعلق خاطر کمتری به آن احساس کند، میل و رویای بازگشت به سرزمین مادری در آن فزونی مییابد.
بر من روشن نیست این سرمایه عظیم انسانی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی که ایرانیان مهاجر تبار در غرب اندوختهاند ودر برخی از کشورهای غربی همچون آمریکا، کانادا، بریتانیا، سوئد و آلمان از زمره بزرگترین یا قدرتمندترین گروههای مهاجر به شمار میروند، تا چه حد ممکن است با تغییر اوضاع به ایران انتقال یابد. اما اگر بپذیریم آن زمان نیز بخش مهمی از مهاجران ایرانی تبار در سرزمینهای غربی باقی خواهند ماند، میزان رفت و امد آنها به ایران و تبادلات اقتصادی و فرهنگی و سیاسیشان با سرزمین مادری فزونی خواهد یافت. البته میزان نوستالژی بازگشت، گذشته از موقعیت سرزمین مادری، به رفتار جامعه اکثریت نسبت به مهاجران، درجه جا افتادگی و رضایت افراد از جامعه جدید، موقعیت طبقاتی و تعلق جنسیتی مهاجر تباران، گرایش جنسی وتعلق نسل آنان نیز بستگی دارد. گرایش نوستالژیک بازگشت به سرزمین مادری در میان مردان نسبت به مردان، مهاجران حاشیه نشین نسبت به گروههای تحصیل کرده تر و برخوردار از موقعیت بهتر، سالمندان نسبت به جوانان بیشتر است. نوستالژی بازگشت به سرزمین مادری عموما در میان نسل اول مهاجران نسبت به "نسل دوم" و جوانان مهاجر تبار بیشتر است و گاه هویت خود را در زندگی روزمره بیشتر "ایرانی" تعریف میکنند. "نسل دوم" جوان مهاجر تبار که یا در هنگام مهاجرت کودک بوده یا اصلا در سرزمینهای غربی متولد شدهاند، به رغم آمادگی جذب بیشتر در این جوامع عموما به جای دوپاره گی فرهنگی یا رویای بازگشت با فرهنگ فراملی (ترانس ناسیونال) و چند هویتی خود را تعریف میکند. فرایند گلوبالیزاسیون و جهان دیجیتال هم با کاهش فاصلههای مکانی و زمانی، زمینههای گسترش فرهنگ "بومی-جهانی" (گلوکال) و فعالیتهای اقتصاد و فرهنگی فراملی را بیش از پیش در میان مهاجرتباران موسوم به نسل دوم از جمله در میان ایرانی تباران مقیم غرب هموار کرده است. با این همه تجربه تلخ رشد اسلام گرایی در میان بسیاری از جوانان مهاجر در غرب که هزاران نفر از آنانا حاضر شدند به سوریه و عراق بروند و برای داعش بجنگند نشان میدهد که شدت تبعیض نژادی و موقعیت طبقاتی و میزان حاشیه نشینی جوانان مهاجر تبار بیش از تعلق سنی آنها میتواند در نوستالژیهای بازگشت نقش ایفا کند.
سه- چنانچه توضیح دادید پدیده مهاجرت همواره در تاریخ ایران و جهان بدلایل سیاسی، افتصادی و اقلیمی و... وجود داشته است و روند جهانی شدن هم به مهاجرت ازدیاد و شتاب بیشتری داده است. شما اطلاع دارید که سیل عظیم مهاجرت نیروهای تحصیل کرده و جوان از ایران، نه تنها در چهل سال اخیر کنترل نشده است، بلکه هر سال تشدید هم شده است. آمارها میگویند خروج و پناهجو شدن ایرانیان حتی در دروان ویروس کرونا کاهش نیافته بلکه سیل صعودی هم داشته است. تحلیل شما از این وضعیت چیست؟
* دست یابی به فرصتهای بیشتر و ترقی اجتماعی همواره از اصلی ترین انگیزههای مهاجرت درونی (از روستاها وشهرستانها به شهرهای بزرگ در یک کشور) و هم مهاجرتهای بیرونی (از کشورهای فقیر تر به کشورهای ثروتمند تر) بوده و خواهد بود. هرچه امید به بهبود زندگی در ایران کاهش مییابد، انگیزه مهاجرت به ویژه در نسل جوان که افقی برای آینده نمییابد و خود را با شرایط و هنجارهای حاکم ناخوانا مییابد افزایش مییابد. اما فراموش نکنیم مهاجرت به ویژه اگر به دلایل سیاسی و انسانی باشد، نوعی اعتراض نسبت به شرایط نیز میباشد. در مطالعات مربوط به واکنش فرد نسبت به شرایط نامطلوب و نارضایتیها اگر فرد از هیچ منابع قدرتی برخوردار نباشد، ممکن است سکوت و تمکین کند. اما آنجا که شدت نارضایتی افزایش مییابد و فرد قادر به واکنش میشود، معمولا نارضایتیها از دوراه بیان میشوند. راه نخست، رسا کردن صدای نارضایتی از طریق اعتراض به شرایط به قصد تغییر آن است. اما اگر این استراتژی به نتیجه نرسد یا پر هزینه یا بی فایده باشد، استراتژی خروج و ترک در دستور قرار میگیرد. طلاق در خانواده، کناره گیری یا انشعاب از یک سازمان، استعفا از یک اداره و پناهندگی و تبعید در کشور دیگر، نمونههای از استراتژی "خروج" برای ابراز نارضایتی است.
در ایران با بی رنگ شدن هرگونه امید به اصلاح حکومت و قوت گیری بیشتر بنیادگرایی اسلامی و سرکوب خشن اعتراضات و بی مبالاتی حکومت در حفظ امینت جانی شهروندان حتی در بحران کرونا، امید به بهبود اوضاع کمرنگ تر از هر زمان دیگری شده است. امری که مهاجرت و پناهجویی را همچون استراتژی خروج همچون نوعی واکنش واعتراض نسبت به اوضاعی که فرد امیدی به تغییر آن نمیبیند، بدل ساخته است. در این بلبشو، قدرت گیری طالبان در افغانستان نیز میتواند با تیره و تار تر کردن چشم انداز آینده منطقه، موج پناهجویی و مهاجرت به غرب را نه تنها درمیان افغانستانی تبارها بلکه در میان جوانان و طبقه متوسط سکولار و تحصیل کرده ایرانی داخل کشور افزایش دهد. من امیدی به بهبود اوضاع جامعه توسط این نظام نمیبینم که روند شتابان مهاجرت از ایران را ترمز بزند. با این همه برآمد خیزشهای اجتماعی یا ابرجنبشی مسالمت آمیز در آینده در ایران ممکن است روند مهاجرت از داخل به خارج را کاهش دهد. در آن صورت امید به تغییر در داخل کشور افزایش یافته و استراتژی رسا تر کردن صدای نارضایتی میتواند بر استراتژی ترک غلبه کند.
چهار- تاریخ چهل دو سالهی جمهوری اسلامی شاهد چند مهاجرت بزرگ فعالان سیاسی بوده است. مهاجرت در دههی شصت و مهاجرت در پساانتخابات ۸۸ دو نمونهی شاخص هستند. تفاوتهای عمدهی این دو رخداد چیست؟ کلا طیف مهاجرین شامل چه نیروهایی میشود و آمارها چه میگویند؟
* من هیچ بررسی آماری و دقیقی در این زمینه ندیدهام. هم از این رو تنها به برخی گمانه زنیها، نتایج برخی مطالعات و مشاهدات تجربی اشاره میکنم که ممکن است خیلی هم دقیق نباشند. در دهه شصت مهاجرت بیشتر یا ناشی از گریز از جنگ بود یا ناشی از مخالفت سیاسی با حکومت. درآن دوران پناهندگی سیاسی و انسانی اصلی ترین موج پناهجویان ایرانی را تشکیل میداد. دهه هفتاد اما "مهاجرت زنجیره ای" - مهاجرت به دلیل خویشاوندی یا پیوند خانوادگی- نقش پررنگ تری یافت. پس از شکست جنبش سبز هم هرچند شاهد موج جدیدی از پناهندگی به ویژه از میان دگراندیشان، روزنامه نگاران و فرهنگ ورزان و بخشی از مدیران جامعه به دیگر کشورها بودیم، اما بیشتر این نسل جوان با انگیزه تحصیل بود که از ایران به غرب مهاجرت کرد. از آنجا که شرایط پناهجویی در غرب دشوار تر شده و خروج از ایران به صورت قانونی و به قصد تحصیل و کار کم دردسر تر و کم مخاطره تر از عبورهای غیرقانونی است، بسیاری از آین جوانان که در جنبش سبز نیز فعال بودند، این راه را مناسب تر برای ترک کشور یافتند. نه تنها ترکیب مهاجران اجباری و پناهجو در دهه شصت بیشتر بود، بلکه نسل فعالان سیاسی آن دوران بیشتر شورشیان آرمان گرایی بودند که از فضای به شدت پر خشونت و پر تب و تاب آن دوران به بیرون پرتاب شده بودند و بسیاری به سادگی شکست خود را حتی تا به امروز نپذیرفتهاند. اما نسل جدید مهاجران پس از ۸۸ جوانانی پرورش یافته در دل جمهوری اسلامی ایرانند که راز بقای خود را نه در آرمان گرایی، بلکه در نوعی پراگماتیسم، عقلانیت ابزاری و توانایی تطبیق با شرایط جدید جستجو میکنند. مهاجران دهه شصت امروز عموما یا دوران میان سالی یا کهن سالی خود را پشت سر میگذارنند. متمرکز شدن به پیگیری تحقق رویاهای بزرگ در ایران گاه مانع از آن شده است که بسیاری از آین مهاجران و تبعیدیان تمرکز لازم برای ترقی اجتماعی در سرزمین جدید داشته باشند. مهاجران جوان دورههای اخیر اما از ترکیب سنی جوان تری برخورارند که در پی فعالیتهای هدفمند تری به قصد بهبود زندگی خود در جامعه جدید مهاجرت کرده و بسیاری از آنان کمتر به کنش گری سیاسی در رابطه با مسائل ایران علاقه نشان میدهند. گرچه بخش قابل توجهی از انان نیز فعالیتهای اکتیویستی و حقوق بشری را با جدیت دنبال میکنند. نسل قبلی تقریبا بدون هیچ پشتوانهای، زندگی خود را از صفر در سرزمین جدید آغاز کرد. اما مهاجران ایرانی پس از انتخابات ۸۸ با کمونیته قدرتمند ایرانی در غرب روبرو بودند که شرایط مناسب تری برای اشتغال و تحصیل و شبکه روابط و فعالیتهای اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی را برای آنان فراهم ساخته بود. وانگهی، پناهجویان سیاسی دهه شصت از دل خونین ترین دوران تاریخی معاصر ایران جان بدر بردند، بی آنکه افکار عمومی و دولتها ونهادها توجه نظیر امروز را به مسائل ایران نشان دهند. در آن دوران توجه افکار عمومی جهان و دولتهای غربی نسبت به مسائل ایران بسیار کمرنگ تر بود. امروز بسیاری از فعالان حقوق بشر، زنان ودیگر رشتهها بخت آن رادارند که از حمایت مادی و معنوی نهادها و حتی دولتهای غربی برای پیشبرد پروژههای خود برخوردار شوند. همچنین امروز ایرانیان مهاجر تبار مقیم سوئد و دیگر کشورها با برخورد مثبت تری از سوی افکار عمومی روبرویند. اما در دهه شصت بازار "بدون دخترم هرگز"ها داغ بود. برای نمونه در سوئد، ایرانیان یکی از گروههای مهاجری به شمار میرفتند که منفی ترین طرز تلقیها نسبت به آنان وجود داشت. هم از این رو برآنم که ایرانیان پناهنده و تبعیدی دهه شصت از شرایط بسیار سخت تری نسبت به مهاجران ایرانی در سالهای اخیر که بیشتر قانونی مهاجرت کردهاند برخوردار بودند. البته گسترش نژادپرستی در غرب امروز گسترده تر از دهه شصت است. امری که از این منظر چالشهای جدی تری پیش روی نسل تازه مهاجران ایرانی ایجاد میکند. این که در مجموع پناهجویان دهه شصت به دلیل شدت سرکوب و جنگ و کشتار و شکنجه در ایران بیشتر با تجربه تراما و زخمهای کاری تر روبرو بودند میتواند در فرایند همپیوستگی آنان دشواریهای بیشتری را ایجاد کرده باشد. ملاحظات بیشتری را در حوزه تفاوتها میتوان برشمرد. اما براستی یک پاسخ علمی، مستند و دقیق نیازمند بررسی مقایسهای پژوهشی درباره پناهجویان و مهاجران دهه شصت با مهاجران دهه اخیر است تا تصویر روشن تری از شباهتها و تفاوتها بدست دهد.
پنج- این مهاجرت گسترده چه تاثیری در سپهر سیاسی و اجتماعی داخل و خارج ایران دارد؟ آیا مهاجرت کارشناسان، متخصصین، زنان و جوانان از ایران را میبایست به عنوان فرصت یا تهدید در نظر گرفت؟ میگویند پایگاه اجتماعی مهاجران ایرانی نسبت به سایر مهاجران تفاوت دارد. و همین قدرت انطباق پذیری ایرانیان را در جامعه میزبان افزایش میدهد. از نظر شما، آیا وجود چنین تفاوتی باعث میشود که شوک فرهنگی که یکی از عوارض مهاجرت است، در مورد ایرانیان کمتر روی دهد؟
* بررسیهای من و بسیاری نشان میدهند مهاجرت چه از نوع اجباری و چه اختیاری آن از ایران به غرب بیشتر یک فرصت بوده است تا یک تهدید. از آنرو که این مهاجرت شرایط اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، امنیتی و بهداشتی بهتری را در پی داشته است. همچنین پیشینه فرد در تجربه او از مهاجرت نقش مهمی دارد. سن، جنسیت، گرایش جنسی، تعلق اتنیکی و موقعیت طبقاتی و فرهنگی نقش مهی در همپیوستگی و تحرک اجتماعی و طبقاتی مهاجران دارد. زنان در مجموع رشد بیشتری یافتهاند و نگاه مثبت تری به قوانین وساختار جوامع غربی برای زندگی دارند. مهاجر تباری با خاستگاه اتنیکی تحت ستم در ایران، با مشاهده حق یادگرفتن زبان مادری یا حساسیتهای جامعه جدید به تبعیضهای اتنیکی نگاه مثبت تری به سوئد در مقایسه با ایران مییابد. جوانان نیز بخت و فرصت بیشتری در مقایسه با میان سالان و کهن سالان برای پی ریزی آیندهای بهتر در سرزمین جدید را داشته و هم از این رو میتوانند نگاه مثبت تری به جامعه داشته باشند. علاوه بر آن امکان فراگیری زبان و تطبیق فرهنگی با هنجارهای جدید در نزد آنان بیشتر است. گذشته از زنان، گرایشهای جنسی "اقلیت" نیز ازمنظر جنسیتی و هویت جنسی، کمتر خود را در کشورهای غربی در معرض تهدید و تبعیضهای خشنی که در ایران با آن روبرو بودند، مییابند. هم از این رو نگاه آنان نیز به جوامع جدید مثبت تر است. کسانی که از توانایی جسمی و دماغی کمتری برخوردار است به دلیل امکانات و منزلت بهتری که جوامع غربی برای آنان ایجاد کرده، نگاه مثبت تری نسبت به جامعه جدید دارند. از همه مهمتر اما کسانی که بر اثر مهاجرت با تحرک طبقاتی رو به بالا روبرو شدهاند، در مقایسه با کسانی که مهاجرت به تنزل موقعیت طبقاتی آنان منجر شده است نگاه مثبت تری به مهاجرت دارند. بی شک اهمیت شوک فرهنگی و تفاوتهای فرهنگی را نمیتوان انکار کرد. اما در باره نقش وجایگاه آنان نباید غلو کرد. چه از آن رو که فرهنک و هنجارهای فرهنگی امری پویا و تغییر پذیر است و چه از آن رو که طبقه، جنسیت، سن، گرایش جنسی، تعلق قومی، درجه توانمندی جسمی و دماغی نقش مهمی در میزان فرهنگ پذیری و تغییر ارزشهای فرهنگی دارد. وانگهی مدت زمان مهاجرت خود یکی از مهمترین عواملی است که در نوع نگاه افراد به هنجارهای حاکم نقش دارد. "شوک فرهنگی" یا "تفاوت فرهنگی" کسی که یکسال مهاجرت کرده است با کسی که چند دهه است در سرزمینهای تازه به سر میبرد، یکی نیست. اضافه کنم حتی تراما و ضربههای روحی ناشی از زندگی در سرزمین مادری یا مهاجرت و تبعید همواره مانعی از همپیوستگی و سرباری بر سر فرد نیست، بلکه میتواند نیروی مقاومتی درفرد بیافریند که او را در مقابله با دشواریهای جامعه جدید پر توان تر کند. من در تحقیقاتی که درباره جوانان مهاجر افغانستانی تباری که از ایران و افغانستان آمدهاند، مشاهده کردهام که چگونه به رغم دشواری هایی بسیاری که زندگی در ایران و افغانستان و مهاجرت برایشان در بر داشته است، توانستهاند با ترمیم و بازسازی خود، سختیها و تراماها را به سکوی پرشی برای زندگی بهتر درآینده بدل سازند. البته تراما به شرطی میتواند به نیروی مقاومت و بازسازی بدل شود که فرد از شبکه روابط درخوری برخوردار گردد و جامعه پیرامون نیز امکانات و اعتماد به نفس فرد را افزایش دهد. وگرنه تبعیض و طرز تلقی منفی جامعه اکثریت میتواند در تشدید حاشیه نشینی و مشکلات مهاجرت نقش منفی ایفا کند.
شش. مهاجرین و پناهجویان با شروع زندگی خود در کشورهایی که از آنجا تقاضای پناهندگی یا اقامت کردهاند با چه مشکلاتی مواجه هستند؟ بیشترین مشکلات ایرانیان مهاجر، در سه دهه اخیر، در جامعهی میزبان چه بوده است؟
* پاسخ پرسش کوتاه اما به شدت گسترده شما را باید درکتاب ۵۰۰ صفحهای ما جستجو کرد! به طور خلاصه اما گذشته از پیشینه افراد و کنش متقابل آنان با جامعه که در نوع مشکلات و نحوه رویارویی با آن سخت موثر است، برخورد جامعه اکثریت و سیاست وقوانین حاکم بر این جوامع نقش بسیاری مهم و گاه تعیین کنندهای در سرنوشت مهاجر تباران ایفا میکند. تبعیض اتنیکی ساختاری، پیش داوریهای رایج نسبت به مهاجرانی که از خاورمیانه آمدهاند، کلیشه سازی و انگشت نما کردن و حس گناه جمعی منتقل کردن به مهاجر تباران هنگام بروز مشکلات ونگاه منفی و تحقیر آمیز جامعه به آنان میتواند اعتماد به نفس پناهجو ومهاجر را در هم ریزد. تبعیض میتواند شرایط رشد اجتماعی برابر را از آنها باز ستاند، بیکاری و حاشیه نشینی ونگاه منفی نسبت به جامعه را در بخشی از مهاجران افزایش دهد. زمینه رشد بزهکاری در میان جوانان مهاجر تبار را بالا برد. حس تنهایی و بی تعلقی را تشدید کند و بسیاری از مهاجر تباران و پناهجویان را با افسردگی و دشواریهای روحی درگیر سازد. علاوه برآن نباید نادیده گرفت نوستالژی گرایی حتی در بخشی از جوانان مهاجر تبار رشد کرده است که دلیل اصلی آن نگاه منفی رشد یافته جامعه به آنان است. کاهش دولتهای رفاه وتشدید قوانین سختگیرانه و باز نمایی رسانهها از مهاجران و پناهجویان همچون یک تهدید، هم طرز تلقی جامعه را نسبت به آنان منفی تر میکند و هم حتی نژادپرستی را در میان خود مهاجران - از جمله ایرانی تبارانی که موقعیت خود را اسیب پذیرتر میبینند - نسبت به دیگر گروه ههای مهاجریا پناهجویان تازه وارد گسترش دهد. بسیاری از ایرانیان امروز در سوئد حتی به حزب نژادپرست دمکراتهای سوئد رای میدهند و برخی از رسانههای فارسی زبان پر مخاطب دراین کشور عملا مبلغ سیاستهای این حزب هستند. ایرانیان مهاجر تبار نسبت به پناهجویان تازه واردی که ا زکشورهای اسلامی امدهاند و به ویژه پناهجویان افغانستانی تبار و سومالی تبارنظر منفی دارند. آنان نگران آن هستند که رشد نژادپرستی در سوئد دیر یا زود دامن آنها را نیز بگیرد. هم از این رو به جای مشارکت در جنبش ضد نژادپرستی، میکوشند با سیاه نمایی ا زبرخی گروههای مهاجر و پناهنده، خرج خود را جدا سازند! گویی نمیدانند که نژادپرستی و خارجی ستیزی از ضعیف ترین حلقهها حمله را آغاز میکند، اما هیچ دلیلی برای مثتثنی کردن ایرانیان مهاجر تبار نمییابد!
هفت- ما در اروپا با پدیدهای به نام مهاجرین یا پناهجویانی مواجه هستیم که بدون داشتن مدرک اقامت قانونی بصورت "مخفی" در یک کشور اروپایی زندگی میکنند. این طیف در بلژیک ۱۵۰ هزار نفر و در فرانسه چند صد هزار نفر و یا در کشورهای دیگر حضور دارند و زندگی سخت و دشواری را میگذرانند و چشم به این دارند که بعد از ۱۰ تا ۲۰ سال اقامت غیرقانونی دولتهای کشوری که در آن زندگی میکنند وضعیت اقامت آنها را قانونی کنند و از حق اقامت برخوردار شوند و زندگی شرافت مندانهای را آغاز کنند. شما میدانید خارجی که اقامت ندارد و بصورت غیرقانونی زندگی میکند از هیچ حقوقی برخوردار نیست و با وجودی که کار و زندگی غیرقانونی میکند اما قانونا وجود ندارد و از حق و حقوق انسانی برخوردار نیست. نظرتان در باره این طیف از مهاجرین چیست و چه افرادی را شامل میشوند. ایرانیان هم در میان این طیف پس رد چند باره تقاضای پناهندگیشان حضور دارند. اروپا و کشورهای اروپایی با این پدیده چگونه برخورد میکنند؟
* من در تحقیقاتی که درباره پناهجویان تنها آمده نوجوان به سوئد داشتهام ودر مقالاتی که در باره پناهجویان "غیر قانونی" داشتهام، از وضعیت اسف بار بسیاری از آنان مسقتیم و غیر مستقیم با خبر شدهام که در دو کتاب اخیرم به آنها پرداختهام. نخست آن که ترم "پناهجوی غیر قانونی" براستی مسئله برانگیز است که انسان را به جرم جستجوی محل امنی برای زندگی به دلیل ورود غیر قانونی یا نداشتن شناسنامه یا زندگی مخفی عملا خلاف کار دانسته و پلیس و مقامات در جستجوی بازگرداندن آنان حتی به افغانستان عصر طالبان یا سوریه و عراق جنگ زده یا ایران پر مصیبت بر میآیند. دیگر آن که زندگی مخفی این پناهجویان تنها به گسترش بیماری، بزهکاری، فقر، فحشا، خودکشی، افسردگی و بیماریهای روحی و جرائم اجتماعی در بین آنان یاری میرساند. بی حقوقی مطلق این گروه که دربدر در جستجوی کار با کمترین دستمزد و طاقت فرساترین شرایط کاری نیز بر میآیند، براستی بیرحمانه ترین جلوه بردگی نوین در جهان غرب را به نمایش میگذارد. جامعه نه تنها ازمنظر انسانی بلکه از منظر سود اقتصادی نیز با هزینه کمتری روبرو خواهد شد اگر به همه آنها " پناه داده و به آنها اجازه کار و اقامت دهد. تنها کسانی را که میتوان نشان داد تروریست هایی هستند که در قالب پناهجویی خود را مخفی کردهاند میتوان از این حکم مثتثنی کرد. در غیر این صورت اگر براستی علاقه مند کاهش شکافهای اتنیکی و حاشیه نشینی و گسترش همپیوستگی هستیم، برسمیت شناختن حق پناهجویی آنان و پناه دادن گام نخست در این راستا است!
به نقل از نشریه مراوا
مراو شماره ۹ - تابستان ۱۴۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــ
۱- لینک مقاله قدرت و روابط اتنیکی/همپیوستگی و تبعیض در سوئد:
https://www.radiozamaneh.com/665213/