انتشار کلیپی از مسیح علی نژاد روزنامه نگار ایرانی-آمریکایی در صفحه شخصیاش در توئیتر توجهم را به مسئلهای مهم جلب کرد.
در این کلیپ ایشان درباره روابط خودش و خانواده، زمانی که در ایران میزیسته است سخن میگوید. مسیح در توئیت انتشار کلیپش که به شکل وسیعی بازنشر داده مینویسد:
«عاشق خانوادهام هستم اما برده تفکرات غلطشان نشدم. گام اول برای بسیاری از ما این است که خانواده را مقدس نسازیم. گاهی وقتها بدون اراده دنبال مردان و زنانی که شبیه به مادر و پدرم هستند راه میافتم و هی نگاهشان میکنم اما عشق جدا، عقیده جدا. بردهی عشق به حسهای نوستالژیک نباشیم»
این که او عاشق خانوادهاش بوده اما برده تفکرات غلطشان نشده بسیار ارزشمند است. این تجربه فقط مختص او نیست و در این عصر بسیاری هستند که علیرغم وابستگی به خانواده نمیخواهند از علایق آنها پیروی کنند.
اما نکته این جاست که مسیح از این پدیده عصر جدید نتیجه میگیرد که «خانواده را مقدس نسازیم»
عاشق خانوادهام هستم اما برده تفکرات غلطشان نشدم. گام اول برای بسیاری از ما این است که خانواده را مقدس نسازیم. گاهی وقتها بدون اراده دنبال مردان و زنانی که شبیه به مادر و پدرم هستند راه میافتم و هی نگاهشان میکنم اما عشق جدا، عقیده جدا. بردهی عشق به حسهای نوستالژیک نباشیم https://t.co/CuDwcFEww7
-- Masih Alinejad 🏳️ (@AlinejadMasih) September 29, 2021
این که طبق کدام برهان و منطق، عدم تبعیت فردی از اعضای دیگر خانواده را با «مقدس زدایی از خانواده» برابر دانسته برای من روشن نیست. اما به نظرم مسیح دچار یک سیاست زدگی شده است.
او تصور میکند پدر و مادرش آنچه که آموختهاند را میخواستند بر او تحمیل کنند. و این «آموخته ها» از بیرون خانواده - مثلا رسانههای جمعی منسوب به حاکمیت یا نهادهای حاکمیتی- باعث تغییر رفتار خانواده شده و از این رو او «برده تفکرات غلطشان» شده. پس برای گریز از این وضعیت قداست خانواده باید زدوده شود!
تصور او این است که خانواده «اصل»ی است مربوط به حاکمیت دینی در ایران و این فرض سبب میشود نزاع او با این امر نزاع با حکومت دینی تلقی شود، حال آنکه این گونه نیست.
ایرانِ ما قبل از آنکه اسلامی بشود ملی بوده و هست، قبل از آنکه مذهبی بشود باستانی بوده و هست و قبل از آنکه سیاسی باشد فرهنگی و تاریخی است.
قداست خانواده ربطی به دین و مذهب و حکومت دینی ندارد. مربوط به فرهنگ ریشه داری است که هزاران سال است در این سرزمین خودش را تثبیت کرده و از آن تمدن ایران زمین ساخته شده.
در ایران باستان، خانه یا خانواده ایرانی بر اقتدار پدر یا بزرگ تر خانواده بنا بود و اولاد تابع محض پدر بودند. یکی از وظایف سنتی رییس خانواده مراقبت از اجاق خانواده باشد تا نگذارد آتش آن خاموش شود. در این جامعه زن بانوی خانه محسوب میشد.
در خانواده آریایی پدر نقش بسیار مهمی داشت. او سرپرست یعنی خانه سالار خوانده میشد. اقتدار بی حد وحصری داشت و مهم ترین وظیف اوحفظ امنیت خانواده، حفظ اصالت خون بود.
اما در عصر جدید با تثبیت محترم شمردن اصل خانواده با تغییر مناسباتی رو در رو هستیم که خیلی با سنت و تاریخ ایران مان تناسبی ندارد، با این حال نمیتوان در این عصر مانند هزار سال قبل فکر کرد و زیست.
مانند تغییر ساختاری از خانوادهسالاری به فرزندسالاری در دهههای اخیر. اصل خانواده هنوز از اصول فرهنگی و تاریخی ایران است و قداست خودش را حفظ کرده.
اما با این حال شباهتهای زیادی بین خانواده مدرن ایرانی با خانواده آریایی وجود دارد:
۱. خانواده در هر دو ساختار اهمیت بالایی دارد
۲. در هر دو نمونه خانواده مرکز تربیت و آموزش بودند و هستند البته با تفاوت هایی در نوع آموزش.
۳. تامین مواد مورد نیاز خود چون خوراک و پوشاک و مسائل عاطفی در هر دو نمونه خانواده.
سال هاست در حوزه مورد علاقه خودم مسائل مربوط به جریانات سیاسی و حتی فکری فرهنگی در ایران و در غرب را دنبال میکنم و به مطالعه میکنم. آنچه که من از «قداست زدایی» خانواده فهم میکنم مرا به یاد مجله play boy میاندازد. هیو مارستون هیفنر (Hugh Marston Hefner) مؤسس و سردبیر آن میاندازد که به عنوان نماد جنسیتگرایی آمریکایی شناخته میشود.
پلیبوی به عنوان مکتبی نوظهور با هدف تخریب خانواده و آزادی بیقید و شرط زنان و مردان در روابط خود، یکی از مخربترین اثرات خود را در جوامع آزادیخواه بر جا گذاشت.
این مسئله را از آن رو گفتم که خودِ مسیح در گفتگو با مریم معمار صادقی اذعان کرده بود که از راهی به جز ازدواج باردار شده است و آبروی خانوادهاش را میبرد. آن هم زمانی که در روستای خود زندگی میکرد! و به تعبیر خودش حیا و نجابت و آبرو بزرگ ترین کلاهی است که یک زن سر خودش میگذارد.
در میان طیف اپوزیسیونی که تلاش دارند از خانواده قداست زدایی کنند میتواند به شبکه منوتو هم اشاره کرد که در یکی از برنامههایش صراحتا توصیه کرده که باید از جایگاه «مادر» قداست زدایی شود!
این نوعی فمنیسم افراطی است که مبنای تفکر مجله پلیبوی است که زنان حق دارند بدون در نظرگرفتن عواقب آن، از جسم خود استفاده کنند (حتی با داشتن همسر و فرزند)، و کسی را هم حق اعتراض نیست.
اما جدا از مسائل تاریخی این نوع نگاه یک آفت سیاسی هم دارد. این آفت آنجایی شکل میگیرد که نوع مواجهه جمهوری اسلامی با مسیح را ایدئولوژیک تعریف میکند و با تعمیم تفکر وی به همه جریانات و گروههای مخالف خود میتواند حقانیت خود را اثبات و افکار عمومی را علیه آنان بسیج کند.
گروههای سیاسی مخالف ج. ا متنوع و متکثرند و همه آنها فمنیست و جنسیت گرا نیستند. بسیاری از آنان ملی گرا و وطن پرست هستند و دلبسته، دلباخته و وابسته به فرهنگ و هویت ملی و باستانی خودشان هستند و ایرانِ فردا یک ایرانِ با پشتوانه فرهنگ و سنت و آداب ایرانی است با هر شکل حکومتی.
از این رو، در نزاع بر سر خانواده، جمهوری اسلامی نباید حقانیت پیدا کند و یک طرف دفاع از فرهنگ باشد. زیرا شانیتی ندارد.
با این اقدامِ مسیح، حکومت ایران در کنار فرهنگ و سنت ایرانی قرار میگیرد که به دفاع از خانواده ایستاده و نماینده ایران تعبیر میشود. و گروههای ملی گرا و وطن پرست که شانیت مقابله با چنین تفکر ضد ایرانی را بر دوش دارند به حاشیه رانده میشوند. وظیفه حمایت و حفاظت از هویت ملی بر عهده آنان است نه جمهوری اسلامی!
معتقدم که موضوع «هویت ملی و بومی» سرزمینی ایران و موضوع «متمامیت ارضی»اش باید برای همه گروههای سیاسی مخالف حکومت ایران یک خط قرمز و تابو تفسیر شود که کسی حق نداشته باشد از آن عبور کند. حکومت آینده ایران با هر شکلی مبتنی بر دو عنصر «حفظ تمامیت ارضی و مبتنی بر هویت تاریخی، فرهنگی و تمدنی ایران» است.
راهکار مقابله با آنچه که مسیح به غلط قداست زدایی از خانواده تعبیر میکند تغییر در سازوکار درونی خانواده است که به نفی «بردگی اعتقادی» بینجامد نه در هم ریختن ساختار اصیل خانواده که جایگزینی هم ندارد.
رها جنیدی
۸ مهر ماه ۱۴۰۰