پیش گفتار: این روزها ویروس کرونا بویژه نوع "خلیج" درجهان بحران عجیبی را به پا کرده ونه تنها انسانها را منزوی ترمی نماید بلکه تمام دست آوردهای بشری را درزمینههای مختلف اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، قومی و... اگرزیرورونکند مسلماً زیرسئوال میبرد. بویژه ساختمان اقتصاد جهان را که اکثراًهمان سیستم اقتصاد سرمایه داریِ آزاد است - براین ایده وعقیده بنا شده است که بازِارآزاد تمام نرخ کلاها را مشخص میکند. همان اقتصاد آزاد است که مرتجعین درجوامع بعنوان آزادی درعمل ازآن سوء استفاده نموده وچنان جوّی بوجود میآورند که درآن تعداد مخصوصی ازافراد که جزخود بینی وخود محوری هیچگونه احساسی راجع به دیگرانسانها ورشد اجتماع با درنظرگرفتن محیط زیست وادامۀ زندگی برای نسلهای آینده نداشته وندارد، ولاشخوروارثروتی سرسام آوربدست میآورند، بنحوی که اگردلایل این ثروتها را بدقت جستجوی وپی گیری شود: ازسرقت مستقیم درکشورهای دیکتاتوری، پرداخت نکردن واقعی حقوق کارگران، ندادن مالیات لازمه، هردودرجوامع ایی که درآن مردم نماینده تعیین میکنند، و... میباشد. سیستم اقتصادی امروزی که اغلب کشورهای روی زمین اکنون اجرا میشود هیچ گونه دخالتی با قوانین ازطرف تودۀ مردم به دست میآید را ندارد، چرا که ثروت همه چیز را مؤثروآماده میسازد - حتا دراغلب کشورهای صنعتی جلوافتادۀ غربی که باصطلاح دمکراتیک به آنان اطلاق میشود.
با درنظرگرفتن این که فقط بیست ویک سالی است که درقرن بیست ویکم هستیم، درهمین دوران بیست و یک ساله سه بارفعالیتهای اقتصادِ که آمریکا پرچم دارسیستم سرمایه داری میباشد برلبۀ ورشکستکی رفته است - بهترگفته شود، ورشکست شده است. یک: ورشکستگی شرکتهای دات کامها دراوایل قرن جدید. دو: زمان افت نابهنگام وسرنگونی اقتصادی که برپایه واساس خانههای وامی خریدن مردم که افرادی چون وزیرسابق کابینۀ آقای ترامپ، منوچیان ازاوضاعِ هرج ومرجِ اقتصاد درآن دوران سوء استفاده کردند وثروت اندوختند. سه: آمدن وجهانی شدن ویروس کرونا که ازقرارمعلوم بشرامروزی آمادگی آنرا نداشته؛ همه چیزرا دگرگون کرده وخواهد کرد. اگردقیق نظربافکنیم، ازروی کارآمدن آقای ریگان، که دراوتمام صفات افکاروگفتارورفتارمخرب ارتجاع وجود داشت، دولت آمریکا مقروض شد، وبعنوان یک نهاد ویا شرکت اقتصادی ورشکست میباشد.
اگرچه انسان هایی درسطح جهان هستند که یا برمبنای باورهای دروغ مذهبی/برپایۀ عِرق شدید ودیوانه وارملی/بی شعوری مطلق/نداشتن حس کنجکاوی/امراض مختلف روانی/... خود به گسترش وخطر ویروس کرونا ایمان نیاورده ونخواهند آورد، ولی این ویروس برای بقای خود مانند جانداران دیگر کارخود را همچنان ادامه میدهد. صد البته اکثرمرتجعین وحکمرانان جهان (دیکتاتورها) ازاین بدبختی مردم استفاده اقتصادی وسیاسی بنفع خود خواهند نمود؛ برای مثال، میتوان به جامعۀ آمریکا ودیگرنقاط دنیارا اشاره کرد. به نحوی که: "تقاری بشکند وماستی بریزد... جهان گردد بکام کاسه لیسان"
آنچه که میتوان با قدرت اطمینان گفت اینست که بشراگر، اگر، اگر... محیط زیست خود را درکمترازیک قرن آینده نابود نکند، خود را ازبلاهایی چون ازدیاد سرسام آورجمعیت، جنگهای بین کشورها، استفاده ازانفجارات اتمی، متلاشی شدن زندگی دراثرنبود کار، کمبود آب، ازویروس چون کرونا جان سالم بدربرد و... نمیتواند به رویۀ پیشین ادامه دهد. اگربه نظم سابق ادامی دهد میبایستی منتظربلبشوئی مردم عظیمی درنقاط مختلف جهان بود.
عواملی سه گانه ای که خارج ازحیطۀ انسان امروزی مستقیماً برزندگی اواثرگذاراست، به ذیل بصورت خلاصه تشریح میگردد:
تنهایی: روان وروحیۀ بشربرای آن بنا نشده که تنها باشد. انسانها اساساً وکلاً ازنظرساختمان روانی تنها ورنجوروضعیف میباشند. بهمین دلیل انسان تصمیم گرفت که شهرسازی کند وگرد یکدیگرزندگی نماید. وی تنها پا به ورطۀ این جهان میگذارند، تنها درد را تحمل میکنند، زندگی میکنند وهرچند همدمی وجفتی دراین دوران پیدا میکنند، ولی تنها ازدنیا میروند. نسلهای بعد اغلب یادی ازاونمی کنند - اگرهم کنند، گویا فرقی نمیکند، چون که اومرده است ودیگربه این جهان هستی برنمی گردد. درکودکی، اگردخترباشند، اورا درتمام جوامع بشری هنوزکمترازمرد درتولید ودیگرجوانب زندگی به حساب میآورند. اگرپسرباشد، اگردرنسلهای گذشته شغل پدری را دنبال میکرد، اکنون بایستی تمام خورد سالی ونوجوانی خود را صرف بدست آوردن مدرک تحصیلی نماید که بتواند درآینده شاغل گردد وزندگی برای خود فراهم آرود. به تقریب پس ازسپری کردن یک سوم عمرخویش درتنهایی، درعنفوان جوانی اغلب کسی را پیدا میکند بنام همسرکه با اوزندگی را بگذراند؛ بچه دارمی شود، رنج هستی بویژه تنهایی را تحمل میکند تا آنها را به عرصۀ وجود برساند. درانتها این تنهایی یا دراثرایست قلبی یا سرطانهای مختلف یا دراثرمبتلا شدن به امراض دیگرویا کهولت سنی این جهان را بدرود بگوید. گویا فرقی هم نمیکند که آیا اوخوش نام زندگی کرده یا نه، چرا که گویا زنده نبوده است. درست است که درادب فارسی آمده است، "دلا خو کن به تنهایی که ازتنها بلا خیزد... سعادت آن کسی دارد که ازتنها بپرهیزد"، ولی تنها بودن انسان مسئلۀ بزرگی درزندگی بشربوده وخواهد بود. چنان که موضوع کتب وداستانهای عدیده ایی شده وشعرایی چون مولانا بزرگترین مسئلۀ بشررا تنهایی وجدایی اودانسته برای مداوای درد ناشی ازاین تنهایی درمیان بودن وعشق ومحبت را تجویزکرده میکند.
پس داشتنن دوستان صمیمی وواقعی دراین کوران زندگی بسیارقابل اهمیت است، بویژه دراین دوران تنهایی وجدایی ازدیگران، دراین جهانِ ازخود بیگانگی، که میرودویروس هایی چون کرونا همه روشها وطروق ساخت انسان را دگرگون کنند.
وقتی انسان بردو پای خویش ایستاد، ازجنگل خارج شد واولین شهررا بنا کرد، بزرگ ترین انگیزهاش شاید این میبود که ازتنهایی رها یابد. تا روزی که ازکشت زمین آذقۀ زیستن خود را تهیه میکرد، ازتنهایی گویا چنان رنجی را نمیکشید، که بعد ازآن فعل وانفعالات انقلاب صنعتی برایش به ارمغان آورد. بویژه سیستم سرمایه گذاری. وقتی که او بدین باور"نادرست" رسید که ثروتمندان با سرمایهایهای خود مولد کارند واوضاع بیچارگان را حل خواهند کرد، که بازرآزاد به رقابت میافزاید وتمام معضلات اقتصادی اجتماعات را حل خواهد نمود، تنهایی که سرمنشا وعلت تمام بیچارگی اومی باشد، شروع میمیکند اورا خوره وارازدرون بخورد وازبین ببرد.
دراین مرحله است که دوست حقیقی گرفتن وحفظ آن که شخص بتواند سربدوش اوگذارده ودرد خود را بیان کند، نه تنها پُراهمیت است بلکه واجب میگردد. چنانچه مشهوراست: زندگی بدون دوست، مانند کرۀ زمین بدون خورشید است.
درجامعۀ ایران هنوزمسئلۀ دوست پیدا کرن حل نشده است - بنحوی که فرق بین معاشرودوست، جنبههای مثبت ومنفی آن بواضح توجیح نشده است. اغلب انسانها معاشرین خود را دوست خطاب نموده وآنان را دوست خود میدانند.
پیوسته باید درمد نظرداشت همانطوری که یافتن دوست آسان است، ولی نگهداری واستمرارآن مشکل است، چرا که نگهداری دوست مسؤلیت دارد.
رقابت: انسانها برای درآمد، بقاء روزانه وگذراندن زندگی، چه جسمی و چه روحی، روزمره خود نمیبایست به هیچوجه درمحیط وحوزه ایی که زیست میکنند رقابت درآن حکم فرما باشد. رقابت میبایست فقط درمیدانهای ورزشی انجام شود، که آن هم دربعضی ازکشورهای شمال اروپا مانند نروژبه این نتیجه رسیدهاند عکس این موضوع را ثابت میکند. اغلب سرخوردگیها وگرفتگیهای روانی انسان هاازرقابتی است که برای زنده بودن درآن جامعه وجود دارد. شاید دیگردلیل که انسان را مجبورکرد که اززندگی جنگلی دست برداروشهرنشین گردد، همین دوری ازرقابت برای زیستن باشد. رقابت جهت بقا همان زندگی جنگلی خواهد بود که بشرازآن درآمد ومدت مدیدیست آن را پشت سرگذارده است. روی همین اصل است که دول جلوافتاده شمال اروپا حقوقی بیشتری برای شهروندان خود قائل هستند.
کُشتن: اگرتمام جانوران شکارمی کند جهت خوراک رورانۀ است. فقط انسان است که تنها برای تحمیل عقاید خود، شقاوت، درندگی، حس غریزگی و... انسان دیگری را میکشد. اگربه تمام قاتلان وشکنجه گران جهان بنگرید، متوجه خواهیم شد که یکی ازدلایل آنان حس غریره درونیست که به این کارشنیع دست میزنند. بایستی به خاطرداشته باشیم که تمام دیکتاتورهادرجهان کسی را با دست خود نابود نکردند، چرا که درسطح جهانی به آسانی میتوان آدم هایی یافت که کارقتل وشکنجه را انجام دهند.
نیروی زمینی آمریکا آماری داده بیرون که درآن یک سوم آن سربازانی که ازجنگهای افغانستان وعراق ازنظرجسمی سالم برمی گردند، ازلحاظ روانی لطمه خوردهاند. البته این آماریست که اولاً خود ارتش آمریکا داده است، دوماً که راجع به کسانی است که ازنظرتحصیلات درسطح بسیارپائین قراردارند، واکثرقاطع آنان طرفدارحزب محافظه بوده، که رابطۀ مستقیمی با ارتجاع دارد. اگربه آمارزیاده ازحد معمول خود کشی دربین سربازان قبلی آمریکا توجه گردد، پذیریش این موضوع را آسان ترمی کند. یعنی اینکه روزی و روزه گاری وجدان بسراغشان خواهد آمد.
اگردرجوامع بشرامروزی شخصی باعث قتل دیگری بشود کارخطایی را برضد منافع جامعه انجام داده است وبایستی آن شخص تنبیه گردد. ولی دول این جهان به خود اجازه میدهند که همان کارخطا را برسرآن فرد درآورند، یعنی اورا بقتل برسانند. برای همین است که اغلب دول اروپایی غربی قاتلی را اعدام نمیکنند. با این که دربارۀ این عمل زشت بارها تحقیق گردیده که بهیچ وجه مورد بازدارندگی دیگرانسانها قرارنمی گیرد - اثرمثبتی برای بشرندارد، با کمال تأسف دیده میشود که دربقیۀ کشورها هنوزحکم اعدام خشونت بارمانند قرون تاریک گذشه اجرا میشود.
بطورخلاصه، اغلب جوامع بشرامروزی براساس سه عامل ذیل ساخته نشده است:
یک- تنها زیستن.
دو- رقابت درامورزندگی روزانه.
سه- جهت کُشتن انسان دیگری.
تجربۀ بشری نشان میدهد که متأسفانه هیچ کدام ازاین سه عامل توسط "نخبگان" اجتماعات دنیا بویژه سران کشورها درموقع تصمیم گیری مخصوصاً درمورد اعلان جنگ درنطرنمی گیرند.
تجربهای در استقلال و آزادی زیستن، احمد فعال
درد دلی با نصف جهان و شرمساری خدا، دو شعر از م. سحر