یادداشتی که از ملاحظه خوانندگان میگذرد، یادوارهای نه از آراء و مواضع نخستین رئیس جمهور ایران، بلکه از تجربه زیسته ایشان در دو کردار استقلال و آزادی است. نیازی به توضیح نیست که هرکس میتواند و حق دارد با آراء و مواضع فکری و سیاسی بنی صدر مخالف باشد و یا موافق. اما وظیفه همه است که حق را آنچنان که هست بازگویند. نگارنده این سطور روزگاری در ایام دور، دانشآموخته مکتب بنی صدر بود. اما هرگز از وی و از هیچ جریانی، دنبالهروی نکرده است. از همان آغاز آموزش، از منتقدان جدی او بودهام. هر دوره که با تجربهها و دادههای جدید روبرو میشدم، آموختههای خود را تصحیح، تکمیل و نقدهای جدی به آنها وارد کردهام. این مقدمه را از این لحاظ بیان کردم، آنها که دشمن استقلال و آزادی هستند، و یا دستکم آزادی و استقلال در ادبیات فلسفی و فکری آنها، الویت جدی برخوردار نیست، نمیتوانند تصویر درستی از آراء و شخصیت بنی صدر ارائه بدهند.
در راستای آنچه در ستایش استقلال و آزادی خواهم گفتم، لازم است با حفظ شرایط و محدودیتها و موقعیتی که در آن قرار گرفتهایم، بحث در باره بنی صدر را روی دو محور، و به عبارتی بر دو کردار آزادی و استقلال متمرکز کنم. ستایش از استقلال و آزادی، ستایش از بنی صدر و هیچ شخصی نیست، بلکه کوششی است، تا صرفنظر از همه نقدها، و راست و درستها در آراء و مواضع و اندیشههای بنی صدر، تجربه زیسته ایشان را در سنجه استقلال و آزادی، به محک بگذاریم.
تجربهای در استقلال زیستن
صرفنظر از افراد و گروههای سیاسی که به سرسپردگی معتاد شدهاند، اما به لحاظ نظری دو توجیه است که با استقلال مخالف است. در یک توجیه و یا یک نظر، استقلال مترادف با خودکفایی تعریف میشود. امروز کشوری خودکفاست، که مزیتهای نسبی تولید اقتصادی را درک نمیکند. در سرزمینی که در معرض ورشکستگی آبی قرار دارد، به کشت انواع محصولات زراعی پرآب، اقدام میکند. نتیجهاش وضعیتی است که امروز در ایران شاهد آن هستیم، در حالی که از تنگی بارش و خشکیدان خاک، زمین در حال بلعیده شدن در کام کویر است، سیاست دولت باسماجت و بیتدبیری امر خودکفایی را کماکان در دستور کار دارد. تقلیل مفهوم استقلال به امر خودکفایی، اگر از روی اغراض و با هدف ادغام شدن در کشورهای مسلط نباشد، اما از روی بیاطلاعی کامل است. این بیاطلاعی همان اندازه در انکار استقللال بیکفایت است، که طرفداران خودکفایی.
نظر و توجیه دیگر، فروکاستن استقلال در ارتباطات و تعامل و تبادل، در سطح روابط بین المللی است. از این نظر، امروز همه کشورهای جهان پیوسته و همبسته با یکدیگر هستند. نظام ارتباطی و تکنیکی، همه چیز را مثل یک کلاف پیچیده، در هم بافته و تنیده است. هیچ رفتار سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در سطح جهان، مصون از تأثیرگذاری و تأثیرپذیری در شبکههای ارتباطی و تکنیکی نیست. امر مستقل، استقلال خود را در به هم پیوستگی متقابل پدیدهها، از کف داده است. دولتهای مستقل، درکی از همبستگی و پیوستگی تکنیکی و ارتباطی ندارند. این دولتها در دنیای بستهای که برای خود و همکیشان خود ساختهاند، ناگزیرند با ایدهها و آرمانهای ذهنی، به حیات خود ادامه دهند. این توجیه، دنیای بسته و ذهنی پارهای از دولتها را، بهانهای برای انکار استقلال قرار داه است. با این وجود، اظهارات آنها نه تنها غلط نیست، بلکه بخشی از زندگی تکنیکی در دنیای باز امروز است. در نتیجه: «استقلالخواهی اینک موجودیتی جز حافظه تاریخ ندارد، اینک رابطه است که سخن میگوید». به این ترتیب، با فروکاستن استقلال به ارتباطات، و در هم پیچیدگی سیاست و مدیریت، قاعدهای که رابطه سلطه است، نادیده گرفته میشود. در اینجا قصد ندارم تا شرحی بر معنای استقلال بیاورم، و بیهودگی این نظرات را برملا کنم. اما در یک جمله ساده، استقلال عبارت است از: توانایی انسان یا جامعه و یا هر دولت، در کنشگری و تصمیمگیری. اگر از نظریههای روانشناختی در باب اعتیاد به اتکاء کردن به دیگری (قول کارن هورنای) و ناتوانیها در استقلال زیستن (قول اریک فروم) صرفنظر کنیم، بسیاری از کشورهایی که عنان اختیار و تصمیم گیریهای خود را به دیگری وامینهند، فاقد استقلال هستند. در اینجا نباید استقلال را با خودسری یکسان گرفت. اتفاقاً سیاستهایی که خودسرانه عمل میکنند، عنان تصمیمگیری کنشگرانه را از کف میدهند. این سیاستها در چمبره جبر یک رشته واکنشهای خارجی عمل میکنند. دیدگاهی که تحت عنوان رابطه و وابستگی و پیوستگی منافع، به انکار استقلال میپردازد، از پیامدهای عملی نفی استقلال غفلت میکند. امروز همه اشخاص و گروههایی که در کورس رقابت، برای نزدیک شدن و سرسپرده شدن، و کمکهای مادی گرفتن از دول خارجی، قرار دارند، توجیه خود را از همین نظریه میگیرند. تا آنجا که نگارنده از حقوق ناشی از استقلال میفهمد، هیچ کنشگر سیاسی حق ارتباط با دولتهای خارجی را ندارند. هیچ دیدار سیاسی در سطح دولتها، بدون نمایندگی وجود ندارد. هیچکس نمیتواند بگوید، به نمایندگی از خود و یا به نمایندگی از گروه و حزب خود، به دیدار با دولتها و مقامهای دولتی رفتهام. هیچ کنشگر، و هیچ گروه و حزب سیاسی بیرون از دولت، نمیتواند و حق ندارد تا از کشور خود، و از مردم خود نمایندگی کند. چون این نماندگی را هیچکس به او نداده است. از این نظر، هیچکس نمیتواند و حق ندارد، با رابطه جستن با مقامات دول خارجی، درباره مسائل ایران مذاکره و تصمیمگیری کند.
با این توضیحات، تا آنجا که نگارنده مطلع است، مرحوم بنی صدر در تمام دوران مبارزات سیاسی خود، حاضر به دیدار با مقامات دولتهای خارجی، و به خصوص دولی که در سیاست خارجی خود با رژیم جمهوری اسلامی متخاصم هستند، وارد دیدار و گفتگو نشده است. ایشان حساسیت و تنزهطلبی بسیاری روی دیدار با نمایندگان دولتهای خارجی و متخاصم داشتند. نزدیکان ایشان میتوانند فهرستی از این حساسیتها را به اطلاع مردم ایران برسانند. در اینجا تنها به دو تجریهای که در دیدار با ایشان داشتم یاد میکنم.
۱- نخستین تجربهای که میخواهم خدمت شما خوانندگان محترم مطرح کنم، ناشی از دیداری است که در سال ۱۳۷۶ با ایشان داشتم. وقتی او را در هوای سرد زیر کرسی دیدم، تا به سبک سیستم گرامایشی پدران و مادران ما، در ۸۰ الی ۱۰۰ سال پیش، از گرمای آن بهره بگیرد، پرسیدم چرا از کرسی استفاده میکنید. گفت، هزینه گاز در اینجا خیلی گران است. پیشتر هم خاطرم میآید، در مصاحبهای که مجله آرش با ایشان داشت، یاد آورد، که نشریات خارجی محل زندگی او را قصر یخی نامیدهاند. در ادامه همین دیدار یک داستانی را تعریف کرد که در بیان استقلال بسیار اهمیت دارد. گفت، یک عدهای آمریکایی آمدند نزد من، و گفتند ما در فلان دانشگاه یک کرسی تدریس برای ریاست جمهوریهای بازنشسته داریم. برای هر جلسه ده هزار دلار پرداخت میکنیم. هفتهای یک جلسه است، و با هواپیمای اختصاصی میبریم و برمیگردانیم. بعد بنی صدر از همان زیر کرسی دستش را چرخاند گفت، با این پول، ما هم از همین وضعیت خارج میشدیم. بنی صدر اضافه کرد که بهشان گفتم، اجازه بدهید ۴۸ ساعت بعد پاسخ خواهم داد. گفت، در این فاصله تحقیق کردم که این کدام دانشگاه است، و بودجه آن از کجا تأمین میشود؟ متوجه شدم که بودجه آن را دولت آمریکا تأمین میکند. بعد از ۴۸ ساعت به آنها جواب رد دادم.
۲- در آن دیدار من بیشتر مایل بودم تا از اوضاع زندگی او بپرسم، تا وارد بحثهای سیاسی و فکری شویم. از وضعیت زندگی او در محل اقامت و هزینههای آن سوال کردم. این سوال را نمیدانم خود او جواب دادند، یا یکی از نزدیکانش. داستان به این قرار بود که در اوایلی که به فرانسه آمد، در خانه و در محلی زندگی میکرد، که محل زندگی عمومی مردمان پاریس بود. خبرنگاران بسیاری در آن محل رفت و آمد داشتند. مردم شکایت کردند، که اینجا امنیت ندارد، چون محل رفت و آمد و ارتباطات سیاسی است، بنابراین احتمال انفجار هم هست. دولت فرانسه از بنی صدر میخواهد که محل را ترک و به یک محل دور از شهر برود. به او گفتند، که یک ساختمانی هست که محل آموزش پرورش قدیمی شهر ورسای است، بروید آنجا. بنی صدر از هزینه اجاره آن سوال کرد. دولت فرانسه و یا مقامات محلی به ایشان گفتند، در اختیار شماست، هزینهای پرداخت نمیکنید. بنی صدر نپذیرفت و گفت، تا اجاره آن را نگیرید، من به آنجا نمیروم. دولت ناگزیر شد اجارهای تعیین کند. گفته شد، منزل یا آپارتمان سابق بنی صدر را به اجاره دادند، و از محل اجاره آن، اجاره محل اقامت جدید را پرداخت کردند. اینها همه در حالی است که در همان ورود بنی صدر به فرانسه، با وجود آنکه چند سالی بود که زندگی را در فقر میگذراند. دولت فرانسه طبق قانون مبلغ ۵۰ هزار فرانک، شاید به میزان حقوق یک رئیس جمهور [این را به دقت نمیگویم] حقوق ماهیانه برای او تعیین کرد. اما بنی صدر در تمام ۶۰ سال اقامت خود در فرانسه، زیر بار یک فرانک نرفت.
این تجارب، و تجارب بسیار که در این مقال نمیگنجد، مقاومت و سرسختی کسی را در استقلال گزارش میدهد، که نزد بسیاری از حکمرانان ایران متهم به خیانت است.
تجربه زیستن در آزادی
۱- اگر از ۱۷۰ ماده قانون اساسی فقط یک ماده وجود دارد که همه گرایشهای سیاسی روی آن نظر مثبت دارند، ماده نهم است که میگوید: «در جمهوری اسلامی ایران آزادی و استقلال و وحدت و تمامیت ارضی کشور از یکدیگر تفکیک ناپذیرند و حفظ آنها وظیفه دولت و آحاد ملت است. هیچ فرد یا گروه یا مقامی حق ندارد به نام استفاده از آزادی، به استقلال سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی و تمامیت ارضی ایران کمترین خدشهای وارد کند و هیچ مقامی حق ندارد به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور آزادیهای مشروع را، هر چند با وضع قوانین و مقررات، سلب کند». این اصل با درخواست و سماجت بنی صدر به تصویب رسید.
۲- کسی نمیتواند انکار کند که بعد از یکصد سال از تجربه اندیشه آزادی و ترقی در ایران، یعنی از دوران ملکم خان و میرزا حسین خان سپهسالار تا انقلاب ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۷، بنی صدر نخستین اندیشمندی بود که بنیانگذار بحث آزاد و مناظره در ایران بود. به عقیده ایشان، اختلافاتها و کشمکشها در سیاست، باید از طریق گفتگو و بحث آزاد حل شوند. او تا پایان عمر همچنان به روی بحث آزاد استوار ماند، از بحث آزاد با یک دانشجوی ساده در دانشگاههای ایران به نام بهروز (اگر اشتباه نکرده باشم)، تا آمادگی بحث با پاپ رهبر کاتولیکهای جهان، که مدعی انکار روز رستاخیز بود. ایشان از هرگونه دعوتی برای بحث با آغوش باز استقبال میکرد. دکتر رضایی روزگاری کوشش داشت تا میان روشنفکران دینی نوعی گفتگو و بحث آزاد ایجاد کند. با تعدادی از روشناندیشان دینی مکاتبه کرد. اما از میان همه آنهایی که دعوت شدند، تنها بنی صدر بود که با آغوش باز پذیرفت.
۳-َ صرفنظر از دیدگاهها و تفاسیر فلسفی و سیاسی مرحوم بنی صدر در باب آزادی، مهمترین کار او هم به لحاظ نظری که میتوانست الگویی از تجربه زیسته خود ایشان باشد، این بود که در تعریف مفهوم آزادی، آن را در تقابل با مفهوم قدرت مطرح کرد. بنی صدر به آزادی مطلق معتقد بود. آزادی را در بیکران هستی، و در جلوههای روشنایی هستی و حیات اجتماعی، جستجو میکرد. متقابلاً قدرت را در کرانههای محدود کننده مرگ، و مظهر تاریکی و ابهام میدانست. هیچ محدودیتی را در باب آزادیهای فردی و اجتماعی برنتافت. در تمام دوران ریاست جمهوری، از آزادی اقلیتها و گروههای سیاسی دفاع و با سانسور مخالفت کرد. و حتی در دفاع از آزادیها و مخالفت با سانسور، نزدیک یکسال به پایان کار خود، از هرگونه مصاحبهای با صدا و سیما خودداری کرد. خودداری از مصاحبه نادرترین اتفاق در تاریخ جمهوریها در سطح جهان بود. اتفاقی که یک رئیس جمهور به خاطر دفاع از آزادیها و مبارزه با سانسور، خود را از مهمترین فضای رسانهای محروم، و فرصت را به دست رقیبانی داد که برای حذف او کوشش کردند. در حقیقت بنی صدر مقام ریاست جمهوری را قربانی دفاع از آزایها کرد.
۴- امروز بسیاری از گروههای سیاسی که در مقام اپوزسیون نظام جمهوری اسلامی قرار دارند، تصدیق میکنند که بنی صدر در زمان ریاست جمهوری در دفاع از حقوق و آزادی گروههای سیاسی استوار ماند. در اینجا به یک نمونه آن اشاره میکنم که در کتاب اولین رئیس جمهور، به همت آقای محمد جواد مظفر گردآوری شده است. اکنون این کتاب در اختیار نگارنده نیست. اما میتوانم قولی از ایشان را به مضمون نقل کنم. مصاحبه کننده در باره مسلح بودن حزب دموکرات میپرسد، و اینکه چرا بنا به درخواست حکومت نیامدند سلاحها را تحویل بدهند. بنی صدر میگوید: شما به آنها آزادی نمیدهید، حقوقشان را نمیدهید، بعد میگوئید بیایید اسلحهتان را هم تحویل بدهید. یک مرتبه بهشان بگوئید بروید بمیرید". خوب در کدامیک از دموکراتترین جمهوریها، یک رئیس جمهوری چنین از یک گروه مسلح مخالف دولت دفاع میکند؟
۵- یکی از تفسیرها و بعضاً اتهامات بسیار ناصوابی که علیه بنی صدر منتشر میشود، این است که اختلاف ایشان با حزب جمهوری اسلامی و جریانهای وابسته به این حزب، دعوا بر سر قدرت بود. این نوع تفاسیر هم ناشی از نشناختن ویژگیهای شخصیتی بنی صدر است، و هم بعضاً ناشی از اغراض و تحریف آشکار حوادث تاریخ. اگر مخالفت و تضاد ایشان با حزب جمهوری اسلامی، رقابت بر سر قدرت بود، تمام رفتارها، برنامهها و اظهارنظرها و مواضع او، در مجموع بر ضد خود و در جهت کاستن از قدرت ریاست جمهوری بود. اگر رقابت او بر سر قدرت بود، زمانی که در اوج شهرت بود، و موقعیت ممتازی در ریاست جمهوری و فرماندهی کل قوا داشت، با اصحاب قدرت و با شخص مرحوم خمینی وارد سازش و مصالحه میشد. لااقل اینقدر هوش داشت که با کنار آمدن با مرحوم خیمنی و پرهیز از انتقادات هر روزه و بیمهابا، که چرا شش زندان وجود دارد؟ چرا شکنجه وجود دارد؟ چرا سانسور وجود دارد؟ سعی میکرد تا موقعیت خود را در مناسبات و ارکان قدرت محکم کند.
۶- این وضع در شرایطی بود که مرحوم خمینی تا لحظه آخر هم به ایشان اعتماد داشت، و هم علاقمند بود، و هم آنکه از ریاست جمهوری وی در مقابل حزب جمهوری اسلامی حمایت میکرد. بنابراین هیچ علائمی و هیچ ادلهای وجود ندارد، تا نشان بدهد، ایشان به خاطر قدرت از در مخالفت با اصحاب جمهوری اسلامی برآمده است. انسان باید خیلی با قواعد قدرت بیگانه باشد که نداند: در وقت ضعف باید با رقیب سازش کرد، و در وقت قوت باید جنگید. هر آنکس که در موازنه قوا در موضع ضعف قرار دارد، و یا رقیب او از امکانات مادی و معنوی بیشتری برخوردار است، باید از همه فرصتها و امکانات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، رسانهای در جهت تقویت قدرت بهره ببرد، تا موازنه میان ضعیف وقوی به نفع او که ضعیف است، برطرف شود. بنی صدر هرکاری کرد، هر اظهارنظری که کرد، در جهت ضعیف شدن موقعیت خود در قدرت بود. قدمی و ذرهای با ارکان قدرت سازش نکرد. نمیگویم کار او درست بود یا غلط، شاید امروز بعد از چهل سال تجربه، بتوانم انتقاداتی به این قسم از موضعگیریهای او داشته باشیم. اما کوشش نگارنده نقد نظریه و تفسیری است که دعوای آنها را از منازعه آزادی، به تصرف قدرت تقلیل میدهد. ایشان تنها بر اصول و پرنسیپهای خود باور داشت، و هرگز حاضر نبود بر سر این اصول و پرنسیپها با هیچکس معامله کند.
۷- آن زمانی که رهبران حزب جمهوری اسلامی با دفتر مرحوم خمینی و با شخص خمینی رایزنی میکردند، تا مواضع رئیس جمهور را مقابل اسلام سنتی و طرفداری از اسلام غربی، و آزادیهای غربی نشان دهند (طبق نامههای مرحوم رفسنجانی به مرحوم خمینی) بنی صدر هرگاه با رهبر انقلاب دیدار میکردند، هیچ قدمی حتی برای نزدیک شدن به رهبری نشان نمیداد. اینها در حالی بود که خانواده رهبر انقلاب به شدت به ریاست جمهوری تمایل داشتند، و بنی صدر میتوانست از این فضا به نفع حذف رقیبان خود کمک بگیرد. اما سرسختی او در پایبندی به اصول و پرنسیپهای آزادی، به حدی بود که در یک دیدار، مرحوم خمینی به ایشان میگوید: "شما یک حسن داری که این حسن عیب شماست، و آن اینکه وقتی به یک چیز میرسی، ول نمیکنی". و بنا به روایت خود ایشان، در زمانی که قبل از خرداد شصت، در حالی که در کرمانشاه در جلسه نظامی که با فرماندهان نظامی بود، فرماندهان نظامی به او پیشنهاد کودتا دادند، اما ایشان گفتند که جز از طریق مردم عمل نخواهد کرد.
۸- اگر مشکل بنی صدر موازنه قدرت بود، دلیلی نداشت که هم از قبل و هم بعد از ریاست جمهوری، منتقد قدرت بماند. دلیلی نداشت یکسال قبل از برکناری، با صدا و سیما قهر کند، و مهمترین ابزار ارتباطی و کسب قدرت را از دست بدهد. و در همین دوران هم از مصاحبه با بسیاری از شبکههای تلویزونی، یا به دلیل سانسور، و یا به دلیل عدم استقلال مالی و عدم استقلال سیاسی، خودداری کرد. و یا در این چند سال اخیر، که دوران حساس دعوا سر کسب آلترنانیوسازی قدرت بود، از مصاحبه کردن با همین شبکهها امتناع نمیکرد. ایشان از ابتدای مبارزات سیاسی، هرجایی که بوی قدرت به مشام رسید، از نزدیک شدن و رقابت کردن با آن امتناع میکرد، و وارد موازنه قدرت با هیچ کس نشد. این ویژگی برای هرکسی قابل درک نیست. جز آن کس که در دوران زندگی خود، خواه در مناسبات کار و سازمان، و خواه در مناسبات هر روزه زندگی، هر شخصی که با او وارد رقابت شد، او میدان رقابت را به نفع رقیب خالی بگذارد. کسانی که مدعی هستند، منازعه و دعوی بنی صدر به آزدی، دعوای قدرت بود، خوب است توجه آنها را به نامهای که در سال مرداد ۱۳۶۳ به مرحوم خمینی مینویسد جلب کنم. گویا طبق نامه و ادعاهای بنی صدر، مرحوم خمینی دو نوبت افرادی را میفرستد که او به ایران بازگردد. بنی صدر در نامهای که یاد کردم، از مرحوم خمینی پنج درخواست میکند، و از جمله میخواهد همه آزادیها را به مردم بازگرداند و در انتها اضافه میکند: «اگر گمان میکنید اینهمه به خاطر آنست که به قدرت بازگردم، تعهد میکنم که هرگز به گِرد سیاست نگردم، به شرط آنکه کارهای بالا انجام بگیرند».
۹- اجازه بدهید مسئله آزادیخواهی بنی صدر را از دید موازنه منفی بحث کنم. از دید نگارنده، موازنه منفی، تنها یک نظریه سیاسی نیست، خوب تفسیر کردن و خوب حرف زدن علیه قدرت نیست، بلکه زندگی است. موازنه منفی در یک عبارت ساده، عمل کردن بیرون از روابط قواست. عمل کردن بیرون از روابط قدرت، تنها یک نظریه سیاسی و یا یک عمل سیاسی نیست، زندگی است. هیچ فردی و هیچ جریان سیاسی نمیتواند بیرون از روابط قدرت عمل کند، مگر آنکه با آن زندگی کند. باید خود را در روابط کار، در سازمان کار، در روابط دوستی، در روابط فامیلی، در روابطی که رویارویی اندیشه مربوط میشود، شخصیت خود را بیازماید، که در روابط قوا عمل میکند یا خیر؟ به عنوان مثال، هرگاه یک فرد بخواهد در روابط با او، در تمام حوزههایی که شرح دادم، وارد رقابت شود، او نیز وارد رقابت میشود، یا از رقابت خارج میشود؟ وارد رقابت شدن، یعنی وارد شدن در روابط قوا. من کاری به رقابتها در حوزه اقتصاد بازار ندارم، در همانجا نیز، هر فعال اقتصادی میتواند کار خود را به نحو احسن به ترتیبی که سود او را حداکثر کند، انجام دهد. جای آن نیست تا توضیح بدهم که چنین روشی در اقتصاد، نام آن رقابت نیست. رقابت، ویژگی شخصیتی است. ویژگی تجربه آموزش در زندگی است. هرگاه شما میدان را به نفع رقیب خالی نگذاشتی، و یا میدان عمل را از میدانی که میدان قدرت، به میدان باز آزادی تغییر ندادید، با او وارد رقابت، و وارد بازی روابط قوا شدهاید. وقتی امام حسین (ع) در یک دو راهی قرار گرفت، که یا باید تسلیم شود یا شهادت را انتخاب کند، جز آن نبود که خود را از معرکه روابط قوا بیرون آورد. هر مبارزهای برای آزادی و هر جانفشانی در راه آزادی و حقیقت، چنین است.
درک من از بنی صدر این است که او به خاطر حفظ پرنسیپهایی که بدان پایبند بود، از چنین ویژگیای برخوردار بود. این ویژگیها درست بودند یا غلط، اما رویهای را گزارش میدهد که مطابق آن، تمام تحلیلهایی که مقاومت و مبارزه بنی صدر را در چارچوب روابط قدرت، و برای کسب قدرت تفسیر میکنند، غلط هستند.
اکنون بنی صدر از میان ما رفته است. دوستیها و دشمنیها با او به سینه تاریخ سپارده میشوند. به دلیل حجم بسیار بالای کارهای سیاسی و فکری او، بحثها و نقدها به ایشان فهرست بلندی است، که از نگارش یک کتاب و دو کتاب فراتر میرود. دوستان و مریدان او باید به یک خانه تکانی ذهنی بزرگ دست بزنند، تا شجاعت گذراندن او را از تیغ نقد بیابند. از دشمنان مغرض و وابسته ایشان خیلی انتظاری نیست، اما مخالفان و منقدین جدی، باید با مرور و مطالعه آثار و مجموع کردار ایشان، از نقدهای جدی و منصفانه کوتاهی نکنند. در پایان، اگر روایتهای اینجانب بیرون از دوستیها و دشمنیها درست باشند، به حق باید او را نمادی از مقاومت روی پرنسیپهای اخلاق فردی، استقلال و آزادی شمارد.
طالبان در ورزشگاه آزادی، ابوالفضل محققی
تنهایی، رقابت و کُشتن، مجید امینی