یک. اگر به هر باوری باید احترام گذاشت، پس چرا با آنچه آخوندهایِ آدمکش در ایران، داعش و طالبان میکنند، یا آنچه هیتلر، نازیستها، استالین، پینوشه و... کردهاند باید مخالف بود؟ آیا امروز با آنچه بر ما مردم در ایران و منطقه گذشته است، یعنی تجربه خونین و سیاه حکومتِ آخوندهایِ ریا کار بر ایران، آتش افروزی و آدمکشیهایِ آنان در منطقه و جهان، طالبان در افغانستان و داعش در عراق و سوریه و آنچه در ترورها و بمب گذاریها در کشورهای گوناگون وسیله پیروانِ خودباخته همین اسلامیستها در کشورهایِ گوناگون جهان رُخ داده است، درست نیست اگر بگوییم: "احترام به هر باوری" یک شعار پوچ و توخالی است؟ آیا امروز اروپایِ پیشرفته و آزاد تاوانِ سنگینی برای همین "احترام به باورِ دیگران" نمیپردازد که زمینه توانمندتر شدن هر روز بیشترِ گروههای نژادپرست را در پی داشته است؟ چگونه میشود به باور این آدمخواران احترام گذاشت؟ آیا نباید گفت: به باوری باید احترام گذاشت که به حق انسانها برای زندگی و آزادی آنان در گزینش و روش زندگی خود احترام میگذارد؟ چگونه میشود به باورمندانی احترام گذاشت که به نام دین و خدا و یا نژادپرستی به هر جنایتی دست میزنند؟ این چه خدایی است که برای خدمت به او باید در برابر دوربین گلو پاره کرد، در خیابانها چوبه دار بر پا کرد و به شیوه وحشیانهتر با جراثقال انسانها را حلقآویز کرد تا نهایت وحشتآفرینی ایجاد شده باشد؛ دست و پا برید و چشم از حدقه در آورد، وحشیانه شلاق زد و در زندانها هر بلایی بر سر زندانیان آورد و... ولی خود را در انجام هرکار نادرست بهدور از جزا و کیفر دانست و هر نادرست و ناراستی انجام داد؟ نگارنده از خوانندگان پرسش میکند آیا نباید باور کسانی چون آخوندهایِ دزد، ریا کار، مردم فریب و آدمکش، طالبانی و داعشی را از بیخ و بن برانداخت؟
دو. تنها "آزادی اندیشه" است که مرز ناپذیر است و در هیچ قفسی نمیگنجد ولی آیا "آزادی بیان بیحصر و استثنا" که سالها از سوی به ویژه چپها به میان آورده شده و همچنان آورده میشود ناشدنی و نادرست نیست؟ نخست از میان دهها نمونه یکی را بیاورم: در بیانیه کانون نویسندگان در تبعید سیواندی سال پس از انقلاب در جایی چنین آمده است" آزادی اندیشه و بیان بی حصر و استثنا رسالت و هویت ماست. " (از بیانیه نخست از سه بیانه کانون نویسندگان در تبعید، برگ ۲۹۰، دفتر کانون نویسندگان ایران در تبعید، شماره ۲۰ تابستان ۱۳۹۳ (۲۰۱۴)، چاپ چاپحانه مرتضوی، کلن، آلمان) باید خوب به جمله دقت کرد که بیانیه "رسالت و هویت" خود را در این چنین آزادی دانسته است. با اندکی جستوجو در اساسنامهها و بیانیههایِ، بیش از همه، کانون نویسندگان و گروههای چپ میتوان نمونههایِ زیادی یافت. فرض کنیم در قانونِ اساسی یک کشور بنویسند "آزادی بیان بی قید و شرط و استثنا" یا چنانکه در این بیانیه آمده است "بیحصر و استثنا" برایِ همه. اینک ما با دو موضوع زیر روبرو میشویم:
الف. روشن است حتمن قانون در جایی بر ایننکته نیز انگشت گذارده است که در آنچه پس از بیان و گفتار پیشمیآید، گوینده یا نویسنده باید خود پاسخگو باشد. بنابراین اگرتهمتی به کسی زده شد، کسی سخنانی گفت و یا چیزی نوشت که به موقعیت خانوادگی و احتماعی کسی آسیب رساند و.... میباید در برابر شاکی و قانون پاسخگو باشد. آیا این پاسخگویی و مسئولیت نویسنده یا گوینده در برابر آنچه بر زبان آورده و یا نوشته است خود یک"قید و شرط و دیوار" در برابر آزادیِ بیان نیست؟
ب. چنین فرض ناشدنی را هم داشته باشیم که قانونگذار این را نیز نیاورده باشد تا دو سوی درگیر خود بر سروکله هم کوبیده و قانون در گوشهای تنها تماشاگر باشد که این دو چگونه بر چهره یکدیگر چنگ میزنند و به نابودی یکدیگر کمر میبندند (ببینید در چنین جامعهای چه هیاهو، چه خونریزی و چه هرجومرجی برپا میشود!) ولی با "خودسانسوری" و یا "دیوارِ اخلاقی"چه باید کرد؟ ما هر چه هم بر" آزادی بیان بیحصر و استثنا" پافشاری کنیم گرفتار یک خودسانسوری هستیم که پایهاش بر فرهنگ، ادب و اخلاقِ احتماعی استوار است. آیا شما هر چند هم با کسی ناسازگاری و ناهمخوانی و حتا کینه و دشمنی داشته باشید، میتوانید از ناسزاهایِ زشتِ جنسی در گفتار و نوشتار بهره گرفته و استفاده کنید؟ بنابراین حتا اگر قانون نیز جزایی برایِ رفتار اینچنینی پیشبینی نکرده باشد ما با دیوارِ ستبر یک "خودسانسوری" روبرو نیستیم؟
کوتاه سخن، آیا چنان آزادی "بی حصرواستثنا" آنهم برای جامعه ستمکشیده، زخمخورده، خسته و پریشانِ ایران با شناختی که از شیوههایِ برخورد و نارساییهایِ فرهنگیِ خود داریم، چیزی جز درگیری و دوری بیشتر بین مردم عادی و حتا اهل اندیشهوقلم ببار خواهد آورد؟