Friday, Oct 22, 2021

صفحه نخست » در سوگ بنی‌صدر، محمد جعفری

Mohammad_Jafari.jpgسخن گفتن از شخصیت هایی نظیر قایم مقام فراهانی امیر کبیر مصدق بنی صدر و از این قبیل با ابعاد سیاسی اجتماعی اقتصادی فرهنگی و دینی کاری بغایت مشکل است اما

آب دریا را اگر نتوان کشید // پس به قدر تشنگی باید چشید

مرحوم بنی صدر دارای ابعاد سیاسی اقتصاد اجتماعی فرهنگی دینی و عرفانی است. جامعه و نسل حاضر و یحتمل نسل‌های آینده بیشتر بنی صدر را با بعد سیاسی می‌شناسند. و در این مورد کارنامه سیاسی وی بیشتر گفته شده و خواهد شد.

اصولا کارنامه چنین شخصیتی با ابعاد مختلف برای بررسی و نقد برای این نسل و نسل‌های آینده باز است. اما من در این مجلس ختم و یاد بود این راد مرد بزرگ ایران بنی صدر و با این ضیغ وقت فشرده به چند نکته معنوی و عرفانی ایشان که شاید کمتر گفته شده و یا به آن توجه نشده است اشاره می‌کنم اما قبل از آن بگویم که من پنجاه سال پیش افتخار آشنایی با ایشان را پیدا کردم و از آن به بعد همکاری و دوستی تا آخرین لحظه حیات آن مرحوم ادامه داشته است.

در گذشت استاد همکار و دوست پنجاه ساله‌ام را که ثلمه بزرگی برای همه ملت استقلال طلب آزادیخواه حقوقمدار و عدالت خواه ایران است به همه ملت ایران، حاضرین در این مجلس و بویژ خانواده محترمشان تسلیت می‌گویم. تسلیت از این جهت که چنین شخصیتی بزرگ از بین ما به دیار باقی شتافته است. اما به لحاظ خود ایشان که از دید و شناخت من از آن مرحوم که از دریای بیکران رحمت حق برخوردار و در جوار حضرت حق در اعلا علیین خواهد بود شادی بخش است.

آن مرحوم علاوه بر ابعاد ذکر شده سیاسی اقتصادی اجتماعی فرهنگی و دینی دارای بعد عرفانی است و من با شناختی که من در طول پنجاه سال همکاری و دوستی که با آن مرحوم داشته‌ام، بنی صدر را عارفی آگاه می‌دانم. مایلم که در این مجلس بزرگ نکاتی از شخصیت عرفانی ایشان که برایم آشکار شده است را به سمع حضار محترم برسانم.

در فرهنگ عرفانی، غالب عرفای ما نظیر عطار حافظ مولوی و... را با اشعارشان می‌شناسند. گرچه بنی صدر شعر دوست بود و بویژه اشعار حافظ و مولوی را بسیار ارج می‌نهاد و از آن‌ها بهره می‌برد اما خود اهل شعر گفتن و سرودن نبود. بسیاری از عرفای ما اهل شعر نبوده‌اند اما سخنان نغز و شیرین و پند و اندرز ولایی دارند نظیر خواجه عبدالله انصاری شیخئ ابولحسن خرقانی و غیره

با الهام گرفنن از چند بیتی از غزل حافظ و دیگران به سه بعد معنوی استادم: تحت عنوان رابطه مادیت و معنویت، استعداد و کرامت آدمی و سومی برابری همۀ آدمیان اشاره می‌رود.

مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو // یادم از کرده خویش آمد هنگام درو

گفتم‌ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید // گفت با این همه از سابقه نومید مشو

گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلک // از چراغ تو به خورشید رسد صد پرتو

حافظ وقتی به آسمان پر ستاره می‌نگرد آن را به مزرعه‌ای که کشاورز در آن به کشت و کار پرداخته تشبیه می‌کند و ماه را به داسی می‌بیند که دهقان با داس خود نتیجه زحمات خویش را برداشت می‌کند از نگاه حاظ و مولوی و سایر عرفای ما لحظه مفارغت از این دار فانی را به همان مزرعه تشبیه کرده‌اند که آدمی آنچه را در طول عمر خود کاشته حال آن را درو می‌کند و جهنم و بهشت هم همین محصولی است که خود کاشته و حال در حال درو کردن آن است. با این بیان تمامی عرفای ما و قرآن جهنم و بهشت را اعمالی می‌دانند که ما در این مزرعه دنیا در طول عمر خود کاشته و پرداخته‌ایم. پس ترس از جهنم یک نکته بیهوده‌ای است. آنچه آدمی باید از آن ترس داشته باشد و یا منتظر نتیجه‌اش باشد همان عمل خود ما است که ما را بهشتی و یا جهنمی می‌کند که لیس للانسان الا ما سعی

خوب اگر عمل ما آدمیان دروغگویی، تهمت به این و آن، و یا تجاوز به حق و حقوق دیگران و جنایت باشد طبیعی است که نیاید جز جهنمی که خود با دست خود برای خود فراهم کرده است، انتظار دیگری داشته باشد.

از این نگاه مرحوم بنی صدر اعمال و کردار آدمی که در طول عمر ظاهراً شکل مادی و یا معنی دارد را در ارتباط مستقیم می‌دانست و آن را تحت عنوان رابطه مادیت و معنویت آموزش می‌داد. من برای اولین بار این آموزه رابطه مادیت و معنویت را در سال ۵۶ از ایشان آموختم

از ایشان آموختم: که سعی و کوششهای در این دنیا چه مادی و چه معنوی با هم در رابطه هستند. یعنی اینکه مادیت و معنویت با هم رابطه دارند. هر عملی که آدمی انجام می‌دهد یا مادی است و یا معنوی به این معنی که اگر شما درد و رنج تحمل می‌کنید و و کار و کسبی برای امرار معاش خود خانواده و دیگران انجام می‌دهید این عمل شما گرچه ظاهری مادی دارد اما یک عمل معنوی است. اما اگر همین عمل بدین خاطر باشد که ثروت بر ثروت و قدرت و حشم خود بیفزایید همین عمل یک عمل مادی صرف است که بنا به فرموده خداوند: الهئکم التکاثر * حتى زرتم المقابر

فزون طلبی، قدرت طلبی و ثروت بر ثروت انباشتن، بر خدم و حشم خود افزودن و برقدرت خود افزودن آدمی را می‌فریبد و او را به گورستان عمل خود یعنی جهنمی که خود ساخته است رهسپار می‌کند. اگر آدمی یک عمل به ظاهر معنوی نظیر نماز روزه دعا و ثنا به درگاه حق و یا دستگیری از نیازمندان و غیره به منظور جا پیدا کردن، قدرت پیدا کردن به خدمه و حشم خود افزودن باشد این عمل ظاهر معنوی یک عمل صرفاً مادی است. اگر با این دید و آموزه قرآن به تمام اعمال عبادی و معنوی روحانیت حاکم بنگرید، جز مادیت محض چیز دیگری در آن مشاهده نمی‌کنید و عمل آن‌ها نشان داد و می‌دهد که چنان به مادیت چسبیده‌اند که من هرگز در غرب آن را ندیده‌ام.

دومین آموزه معنوی

بنی صدر استعداد و توان آدمی را بی نهایت می‌دانست و آن را آموزش می‌داد. اما چون آدمی از این استعداد خدادی خویش غفلت می‌کند و شاید آن هائی هم که از استعداد خود بهره می‌برند از بخش ناچیز آن استفاده می‌کنند. بدین خاطر این غفلت را عرفاچنین وصف می‌کنند

گفتم‌ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید // گفت با این همه از سابقه نومید مشود

سابقه صفت جلای و جمالی خداوند است که سبقت رحمته

حافظ می‌گوید جال که پایان عمر فرا رسیده است و تو از تمامی امکانات و استعدادی که خداوند در تو نهاده و از جمله اینکه آدمی با کرامت آفریده شده و کرمنا بنی آدم بهره کافی نبرده‌ای و از آن غفلت ورزیده‌ای. این غفلت خود گناهی بزرگ است. اما باو جود این غفلت من از رحمت خداوند نا امید نیستم. به همین علت بنی صدر بطور مدام بهره گیری از استعداد و کرامت خود را توصیه می‌کرد وخود انگیختگی بی نظیری داشت چون می‌دانست:

عشق، آن شعله ست کو چون برفروخت // هر چه جز معشوقِ باقی، جمله سوخت

غیر معشوق ار تاماشایی بود // عشق نبود هرزه سودایی بود

بنی صدر در تمامی طول عمر خود به تمامی کسانی که با او حشر و نشری داشتند می‌آموخت که از استعداد آموختن و تجربه گرفتتن غفلت نکنند و مرتب استعداد بیکران را به ما یاد آوری می‌کرد و خود هم تا آخرین لحظه حیات حتی زمانی که در بستر بیماری بود تا فراغتی پیدا می‌کرد، بدان عمل می‌نمود. و می‌گفتن‌ای انسان بدان که تو کیستی و چه استعداد و توانی داری

‌ای نسخه نامه الهی که توئی // وی آینه‌ی جمال شاهی که تویی

بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست // در خود بنگر هر آنچه خواهی که تویی

امام علی هم می‌فرماید‌ای بشر!

اتزعم جرم صغیر و // و فیک انطوای العلم الاکبرو

تو جرم کوچکی هست اما در تو عالمی نهفته است. بیدار باش!

بدین جهت بنی صدر در تمامی طول عمر به غیر از عدالت، استقلال، آزادی برای همۀ آدمیان و بویژه وطن خود ایران فکر و عمل نمی‌کرد و در این رابطه به هر عملی که دست می‌زد تا آن را به سرانجام نمی‌رساند از پای نمی‌نشست.

حافظ در ادامه غزل می‌سراید:

گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلک // از چراغ تو به خورشید رسد صد پرتو

اگر آدمی پاک و مطهر از این دنیا برود و استعداد خود را درست به کار گرفته باشد اگر چه درظاهر از دنیا رفته و به دیار باقی شتافته است و در این دنیا نیست اما همه از چراغی که بر افروخته است نور و روشنائی می‌گیرند و حتی این چراغ به خورشید هم پرتو افشانی می‌کند

از نظر و دید من و با تجربه‌ای که از او دارم بنی صدر با وجود کم و کاستی‌ها پاک و مطهر از جمع ما رخت بربست و به «ملاء اعلی» پیوست اما او همیشه در بین ما حاضر و ناظر است و به ما پرتو افشانی می‌کند و کسانی که مایلند همگام و همراه او باشند و به دیدار دائمی بنی صدر بروند باید روش و منش و آموخته او را ادامه دهند و اگر چنین کنند، نظیر این است که همراه و همگام او هستند.

سومین آموزه دین بیان آزادی و نه بیان قدرت

بنی صدر دین را بیان آزادی و اختیار و حق می‌دانست و نه بیان قدرت و متأسفانه با تجربه من بیش از ۹۸٪ روحانیت چه شیعه و چه سنی و چه از نحله‌های دیگر دین را بیان قدرت می‌دانند یعنی اینکه در عمل می‌گویند که باید به ضرب شمشیر بیضه اسلام را در تمامی جهان به اهتزاز در آورد که چیز دیگری جز امپراطوری‌های گذشته در نظر ندارند. عمل داعش، القاعده، طالبان، بوکوحرام و اینگونه سازمانهای قدرت پرست به این علت است که دین را بیان قدرت می‌دانند و برای قدرت خود از دینی که بیان قدرت است مشروعیت می‌گیرند. و دین را از خود بیگانه و به بیان قدرت تبدیل می‌کنند.

دعوای اصلی و اساسی بنی صدر با روحانیت حاکم و آقای خمینی هم همین بود. که او زیر بار خشونت و انحصار قدرت نمی‌رفت. وی همۀ ادیان اسلام، یهودیت، مسیحیت و سایر ادیان را بیان آزادی می‌دانست و اگر غیر از این می‌بود، آن را دین قدرت می‌شناخت و حقیقت هم همین است.

از این نگاه که بنی صدر دین را بیان آزادی می‌دانست و نه بیان قدرت همه آدمیان را از هر دین و مرامی که بودند در این جهان حقومند و برابر می‌دید. در طول پنجاه سالی که من با او همکاری و دوستی داشتم او در هر زمان هر چه از دستش بر می‌آمد بدون در نظر داشتن دین و مرام افراد برایشان انجام می‌داد و در عمل پیرو این گفته ابوالحسن خرقانی بود که «هر که در این سرای در آید نانش دهید و از ایمانش مپرسید»

و باز این گفته سعدی راسرلوحه عمل خویش قرار داده بود که

بنی آدم اعضای یک دیگرند // که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار // دگر عضو‌ها را نباشد قرار

تو گز محنت دیگران بیغمی // نشاید که نامت نهند آدمی

الته نکات دیگری هم هست اما بیش از این در این مورد مصدع نمی‌شود و سخن خود را با چند جمله‌ای که دوستان همکاران و خانواده محترمشان بدانند گرچه می‌دانند که مرحوم بنی صدر به کجا رفته است و از غم رنج خود بکاهند یاد آوری آن در اینجا مناسب است.

و لنبلونکم بشى ء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرین* الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انا لله و انا الیه راجعون* اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمة و اولئک هم المهتدون (بقره/ ۱۵۵-۱۵۷)

... به صابران مژده ده، همان کسانی که هر گاه مصیبتی به آنان رسد گویند: ما از خداییم و به به سوی او باز می‌گردیم. آنان‌اند که درودهای پی در پی و رحمتی بزرگ شامل حالشان گردد و آنان‌اند هدایت یافتگان.

لازمه خدا باوری دو ویژگی اصلی دارد: باور داشتن به رستاخیز و حیات ابدی و به اصل خویش باز گشتن است. یعنی اینکه باید به این اصلِ انا لله و انا الیه راجعون که اصل و ریشه خود است باز گشت.

مولانا در غزلی بسیار زیبا انا لله و انا الیه راجعون را به تصویر کشیده است. و به این سئوالها که از کجا آمده‌ایم؟ و به کجا میرویم؟ پاسخ داده است:

ما ز بالاییم و بالا میرویم // ما ز دریاییم و دریا می‌رویم

ما از آنجا و از اینجا نیستیم // ما ز بی جاییم و بی جا می‌رویم

«لا إله» اندر پی «إلّا الله» است // همچو «لا» ما هم به «إلّا الله» می‌رویم

قُل تُعالوا آیتی از جذب حق // ما به جذبه‌ی حق تعالی می‌رویم

خوانده‌ای انا الیه راجعون // تا بدانی که کجا‌ها می‌رویم

‌ای کُه هستیّ ما، ره را مبند // ما به کوه قاف و عنقا می‌رویم

محمد جعفری

[email protected]



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy