Tuesday, Nov 23, 2021

صفحه نخست » "رودی در رودی می‌بندد!"، ابوالفضل محققی

Abolfasl_Mohagheghi.jpg"می‌گذرد در شب آیینه رود

خفته هزاران گل در سینهٔ رود"

هزاران چشمه از دل کوه‌ها می‌جوشند. جاری می‌شوند، در هم می‌پیوندند، به صخره‌ها می‌خورند، تاب برمی‌دارند، دل صخره می‌شکافند سرازیر می‌گردند. با هوا و خاک در هم می‌آمیزند، بستر بزرگی از آب این اکسیر زندگی را می‌سازند.

طراوت، نشاط و سبزینگی را برگستره وسیعی از مسیر خود می‌گسترند. شهد حیات را در آوند‌های درخت و گل جاری می‌نمایند. گلوی تشنه میلیون‌ها حیوان مسیر خود را سیراب می‌کنند و نهایت جامی خشگوار می‌گردند بر دست انسان تا مستانه آن را سرکشد زندگی را تداوم بخشد و بسازد آنچه را که تمدن بشری نام گرفته است. چراکه بزرگترین تمدن‌ها در مسیر آب و حاصل پرباری رودها و دریاهاست.

عظمت و هنر خوابیده در سی‌وسه پل، پل خواجو حاصل عظمت رودی است به درازنای تاریخ که از دل کوه‌های این سرزمین جوشیده سرازیر گشته زیبایی و حیات آفریده و نخستین حلقه‌های انسانی را پیرامون خود شکل داده است.

سرگذشت تمامی شهرها و روستا‌ها سرگذشت رودهاست سرگذشت آب است و آبادانی! حتی اگر برکناره کویر باشند. سرگذشت تلاش مردان کویری است در حفر هزاران حلقه قنات و کشاندن آب از دورترین و عمیق‌ترین نقطه به شهرهایی چونان یزد و کرمان.

سرگذشت زاینده‌رود داستان تلاش و حسابگری میلیون‌ها شهروند اصفهانی در تقسیم و نگهداری آن طی قرن‌هاست! تمامی وجب به وجب خاک و تاریخ این سرزمین با کوه‌ها، رودها، دریا و کویر پیوند خورده است. از شمال تا جنوب از سیمینه‌رود و زرینه‌رود در کردستان تا ارس در آذربایجان از قزل‌اوزن در زنجان که به سپیدرود در گیلان می‌رسد. از هیرمند تا سرباز در سیستان و بلوچستان و نهایت کارون این شط خروشان در جنوب این سرزمین پهناور.

شاید کمتر کشوری زندگی و حیاتش این چنین با مسئله آب گره خورده باشد. تاریخ این سرزمین همیشه با مسئله آب و چگونگی نگهداری و تقسیم آن درهم آمیخته، تاب آورده و تداوم یافته است. مسئله کم‌آبی همیشه دغدغه خاطر مردم و حکومت‌ها بوده چراکه اگر این جوشش نقصان گیرد چشمه‌ها نجوشند و رودها جاری نگردند ما شاهد بزرگترین فاجعه انسانی و زیست‌محیطی خواهیم بود. که متأسفانه هستیم.

هیچ حکومتی در تاریخ این سرزمین این همه فاجعه نیافرید که این عقب‌مانده‌ترین، پرمدعا و بی‌عرضه‌ترین حکومت استبدادی در تاریخ این سرزمین آفرید. هیچ عرصه‌ای نیست که از سموم طوفان ویران‌گر انقلاب اسلامی ایران در امان مانده باشد. فرمانروایی مردی خودشیفته، کم‌بضاعت پرمدعا و لجوج که حتی خدای ساخته‌شده دین خود را نیز بنده نیست. مردی که مردم معترضان به حکومت و سیاست‌های آن را خس‌وخاشاک می‌نامد و سبعانه فرمان به کشتن آن‌ها می‌دهد. نه غم آب دارد، نه غم خاک و نه غم مردم. غم او غم مردی است گرفتار در جاه‌طلبی فکری خسته و بیمار در حلقه فاسدان و غارتگرانی که با تکیه بر سر نیزه نظامیان بر دور خود تنیده است.

به‌راستی میزان سقوط فردی مقهور قدرت تا کجاست؟

روح آدمی تا چه میزان می‌تواند پست شود و این همه رنج حاصل از بی‌کفایتی خود و اطرافیانش را در زندگی مردم نبیند و احساس نکند؟ از نتیجه چهل سال حکومت خود شرم ننماید.

اما چه باک که عمر دیکتاتور‌ها زیاد نمی‌پاید. داریم به لحظه‌های سرنوشت‌ساز این ملت نزدیک می‌شویم. به هر حال هر آغازی را نهایتی و هر تاریکی را ولو که شب یلدا باشد نهایت سرزدن سپیده‌ای‌ست.

اگر به‌خاطر بی‌کفایتی حکومت اسلامی آب بر سطح زاینده‌رود خشک گردیده اما هزاران چشمه از امید در دل مردمان این سرزمین سر کشیده است. هیچ رودی خروشان‌تر از رود انسانی نیست. جاری شدن مهر و همبستگی از مجاری قلب میلیون‌ انسان که امروز در مسیر زاینده‌رود جاری گردیده است. رودی دریایی از انسان‌ها که در هم می‌پیچند یکدیگر را پیدا می‌کنند. دست در دست هم می‌نهند. شب تا سحرگاهان با هم می‌نشینند درددل می‌کنند. اعتماد رفته باز می‌یابند. نیروی عظیم خود را محک می‌زنند. شکلی از مبارزه مدنی را که حاصل بسیار افت‌وخیز‌ها، سرکوب شدن‌ها و تجربه اندوختن‌هاست را به نمایش می‌گذارند.

از پیرزن روستایی تا کودک خوش‌لهجه اصفهانی که سرود می‌خواند و شعار می‌دهد، تا آخوندی که با زیرکی خاص کشاورز اصفهانی به محاکمه کشیده می‌شود، هنرمندانی که می‌خوانند و نهایت با مطرح شدن نام خامنه‌ای هو می‌کشند. هو کشیدنی که بالاتر از هزار سیلی بر گونه مردی‌ست که به چشم علف هرز بر اینان می‌نگرد.

ارس در حال جوشش است ستارخان سوار بر اسب سرودخان از مسیر آجی‌چای که دیگر خشک شده می‌گذرد. هنوز یاد عجین گشته او با انقلاب مشروطه در ذهن تاریخی این مرزوبوم در حال جوشش است!

کولبران ستمدیده کُرد از کوه‌های سر به فلک کشیده کردستان از کوه‌پایه‌ها بی‌هراس پاسداران پائین می‌آیند در مسیر سیمینه‌رود دست در دست هم سرود اتحاد می‌خوانند.

کارون این شط بزرگ در جوشش است. حماسه می‌آفریند. کشتگان آبان‌ماه، کشته‌شدگان نیزار‌های ماهشهر نشسته بر قلب هزاران پدر ومادر در میان اشک، خون و شادی بر این دریای بزرگ انسانی می‌نگرند.

جمعیتی سرازیر شده چون رود که آرام‌آرام در رگ‌های خشک‌شده باغ زندگی جاری می‌شوند. تا شور، همبستگی و کلمه آزادی، این زیباترین کلام انسان را بر صحیفه تاریخ بنشانند. تاریخی که با تمام تلخی‌ها زیباست.

زاینده‌رود می‌رود تا زاینده تاریخ دیگری از همبستگی یک ملت شود. من صدای برخاسته از اعماق را، صدای جاری‌شدن و رایش آن را می‌شنوم. من به این صدای آشنا به این جاری شدن و پیوستن ایمان دارم.

"موجی در موجی می‌بندد

بر افسون شب می‌خندد

با آبی‌ها می‌پیوندد

فردا رود افشان ابریشم

در دریا می‌خوابد... " (سعید سلطان‌پور)

*

ابوالفضل محققی



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy