همه آدمها در زیستگاه اجتماعی خود در جامعه تابع هنجارهایی میشوند که به زیستههای تلمبار و تنیده شده بهم خو میگیرند. درست مانند اتوریته قبیلهای که خارج از رفتار خشونت آمیز، همه اعضاء بدون داشتن حق فردی تابع آن میشوند و روال زیستهها را از نو تجربه و آنها را بازتولید میکنند. روزمرگی که همان زندگی عادی و متعارف است لزوماً همان چیزیست که ما در زیستگاه هنجاریِ جامعه گراییِ جمع محور منهای هویت فردی بدان پرورده میشویم، خو میگیریم و به اسارت آن در میآییم. در واقع برای تداوم زندگی در جمع یاد میگیریم تابع قوانین جمعی شویم و بر حسب آن عمل کنیم تا مبادا رفتار فردی در تمایز با جمع در ما انگیخته شود و انزوا عاید گردد.
در نگرانی و دلهره از این انزوا است که روال مطلق جمعی برای فرد پذیرفتنی میشود و وی را به بستر عادی زندگی میکشاند و محصورش میکند. در تداوم حیات روزمرگی، نجستن و نکاویدن حقیقت، امر بدیهی ست. و این حیات، مطلقاً جلوه حقیقت میشود و رهیافت یا رویکرد تازه برای حصول اطمینان در کشف حقیقت، در ذهن نمیشکفد. روزمرگی یعنی به بند کشیده شدن فرد در روال عادی و متعارف زندگی در یک هنجار معین. روزمرّگی یعنی تکرار کارهای روزمره و رفتارهای یکنواخت در یک هنجار تحمیل شده و قابل قبول بدون هیچگونه متغیرها. ابزارها و امکانات در روزمرگی که در اختیار ما گذاشته شده هیچگاه مورد تردید و تغیر واقع نمیشوند. مرزهای روزمرگی که با همین ابزارها و امکانات متعین شده باعث آن نمیشود تا خارج از این مرزها به سوی حقیقت رهسپار شد. این همان نکته ایست که روشنفکری در نقطه مقابل روزمرگی قرار میگیرد. دوستدار میگوید: «مکانیسم روزمرگی در دفع آنچه تعادل زندگانی عادی را برهم زند لحظهای درنگ نمیکند، در دور ساختن عوامل مُخل به آهنگ و هماهنگی متداول زیستی از پا نمینشیند. هیچ امر غیرعادی نمیتواند قاعدتاً و در درازمدت این روال را متزلزل نماید.» «هیچ امر غیر عادی» یعنی آنچیزی که در برابر امر متعارف و عادی است. نفوذ و تأثیر بینش اسلامی/عرفانی حافظ از سده هشتم هجری تا کنون، که امروز از طریق مجامع و دورهمیهای حافظ خوانی در جمهوری اسلامی دنبال میشود به یک امر متعارف، عادی وعادت شده در آمده است. و «امرغیر عادی» یعنی برنتافتن و نقد چنین بینشی. امر غیر عادی هنگامی رخ مینماید که بر باورهای عادی و عامه پسند تلنگر و از آن فاصله گرفته شود. ما که در باورهای امثال حافظ خفتهایم و آموزههایش در یکنواختیِ زیستگاه اجتماعی ما نقش آفرینی میکنند حتا در دعوی شاعر نو پرداز هم که باشیم در بند روزمرگی گرفتار میشویم مانند هوشنگ ابتهاج که میسراید: «سایه او شدم چون گریزم ازو/ در پیاش میروم تا کجا میکشد» یا «لذت نان شدن زیر دندان او».
آرامش دوستدار با توضیح مفصل و خردمندانه در خصوص «روزمرگی» و کاویدن حقیقت در فرای آن، مفهوم روشنفکر را از آن منفک و منزه میکند. و خود تبدیل به روشنفکری میشود که عاملان و حاملان و محصوران در ارزشهای متعارف روزمره همچون «روشنفکران» دینی یا آتئیست هایی که نه تنها مشکلی با غول فرهنگ اسلامی ندارند بلکه با آن خویشاوندی نهان و پیدا هم دارند، از سرِ خویشتن دینخوییشان وی را بایکوت «نظری» میکنند. در واقع سطح بضاعتشان به میزانی است که اصلاً نمیتوانند به تز چنین روشنفکری که در فرهنگ ما و در نزد ما کنونیها بی بدیل است، نزدیک شوند. درست همان کاری که بانیان و بنیانگذاران فرهنگ اسلامی ما با ابن مقفع و زکریا رازی انجام دادند و آثار فکری این دومی را مفقودالاثر کردند. دوستدار میگوید: «روشنفکری یعنی درهمشکستن سلطهی دینخویی و روزمرگی». دوستدار با وجدانی آگاه، خود را از این سلطه رهانید و در آسمان تیره روزمرگی مان روشن درخشید. بقول فروغ شاعر نامی ما «وه که با صد حسرت این ویرانه را/روشنی بخشیده (ام) است از نور خویش».
بیتابی در زمان، امیر کراب
"رودی در رودی میبندد!"، ابوالفضل محققی