تقصیر مهدی بود که سوژه داد دست ما. ما اصلا عمه انسیه را نمی شناختیم. تازه آدرسش را هم وسط تلویزیونِ شهرام جان داد به هشتاد میلیون نفر! اخوی هم اخوان قدیم. زمانی می گفتند خانواده گوشت هم را بخورند استخوان هم را دور نمی اندازند. حالا دیگر کار از استخوان گذشته دارد به دی ان ای نزدیک می شود. آن هم داداشی که همه ی لعنت ها را به جان می خرد، از رفیق مرحوم متجاوزش دفاع می کند هنوز، برای قاسم پشت سرعلی نماز می خواند و هنوز سرسختانه در پی اصلاح نزام است. واقعا عمه اتسیه چه ها کرده که اینطور مورد غضب مهدی قرار گرفته؟
ما با تعریف های مهدی یاد شخصیت عمه لیدیا درسریال معروف امریکایی داستان خدمتکار افتادیم. ما اگر جای عمه انسیه، دیگر زنان نزام، کل نزام و مجاهدین خلق شعبه اشرف سابق بودیم به دلیل رعایت نکردن کپی رایت و دزدی سناریو حتما از نت فلیکس شکایت می کردیم. بالای هشت تا ستاره هم گرفته این سریال قزمیت. یک ایرانی برود بگوید ندید بددیدها اگر شما سریالش را ساخته اید ما بیشتر از چهل سال داریم زندگیش می کنیم. البته شاید سِرِمُنی شان با سرمنی های متعدد ما فرق داشته باشد. چند نمونه اش را از آبجی این رفیق چپ سابق مان که دهه شصت زندان بوده شنیدیم. هالیوود به گرد خلاقیت ما هم نمی رسد. چون این دست خلاقیت ها نزد ما ایرانیان است و بس. بقیه جهان مثل طالبان، ابوغریب، داعش، شبه نظامیان سومالی و امریکای لاتین ... از ما تقلید می کنند. آنهایی هم که عرضه اش را ندارند به ساختن سریال اکتفا می کنند. تازه حجاب زنان نزام ما محکم تر است. از این عمه لیدیا هم فت و فراوان یافت می شود. با این حساب ما بالای هزارتا ستاره حق مسلم مان است. دور نشویم.
بعد خود عمه انسیه نه گذاشت نه برداشت، آمد در رسانه ها گفت خودم شانزده سالگی شوهرکردم. خوب کردم. خیلی هم کیف داد. شما هم بکنید. اصلا غلط می کنید نکنید. خودم شوهرتان می دهم بی اجازه ی بزرگترها. دوست داریم بدانیم برای این قبیل اهدافش چه سرمنی های را طراحی کرده است.
ما همواره به زنان توانمند غبطه خورده ایم. هرگز نفهمیدیم چطور می شود هم زن خوب فرمانبر پارسا بود. هم حجاب کامل را رعایت کرد. هم بچه و خانه داری کرد هم دکترا گرفت. هم چندین جا شاغل شد. هم در دانشگاه درس داد. هم سخنرانی کرد. هم معاون رئیس جمهور بود. هم ویلا غصب کرد هم صله رحم پدر را به جا آورد. تازه وسط صله هم بپری اخوی خود را به اطلاعات راپورت بدهی. البته قسم آیه خورد که من لو ندادم ولی محمد صادق ازآن یکی اتاق با گوش های خودش صدای عمه انسیه را شنیده بود که زنگ زده به اطلاعاتی ها. لامصب گلوله ی انرژیست. عمه لیدیا بوق بزند برود جلو. همینطور پیش برود مرد درویشش را هم پادشاه می کند. گفتیم که مجتبی اینها گوشی دستشان بیاید. البته مجتبی خودش آقاست برای همه بپا گذاشته حتی برای خودِ آقا. ولی خب این عمه انسیه هم بدجوری ترمز بریده ممکن است جوگیر بشود به خودی گل بزند. راستی مجتبی کدام شخصیت آن سریال می تواند باشد؟ شنیده ایم برای بچه دار شدن سرمنی هایی در لندن برایش به اجرا گذاشته اند.
این بچه دارشدن هم بدمعضلی شده برای نزام. نزام دوست دارد ملت بزایند تا بعد خدمتشان را بکند. خب این چه هزینه ی بیخودی ست عمه انسیه؟ این بچه ها در آینده یک تعدادشان می شوند اپوزیسوزن و دشمن نزام. تعدادی دزد و قاچاقچی. تعدادی زندان ها را پر می کنند. تعدادی بیکار و انگل نزام. تعدادی مغزهای فراری و یک تعداد هم خود بچه های نزامیان که این ها هم البته فراری می شوند به شیطان بزرگ و استکبار پیر. همه اش برای نزام هزینه دارد. ما امیدواریم نزام و عمه انسیه سرمنی های جدیدی برای معضلات جامعه طراحی کنند. آن ها دیگر جواب نمی دهند. مردم هم با آنها حال نمی کنند دیگر. خلاصه اگر دیر شود مردم خودشان سرمنی هایی برای نزامیان طراحی خواهند کرد که نت فلیکس هم جرئت کپی برداری را نخواهد کرد. ما از آنروز بیمناک ایم عمه انسیه.
اینستاگرام: Khoorooseh
انتها، ویدا فرهودی