جنبش مردمی ادامه دارد و از میان مسائل گرهی آن، رهبری سیاسی و امر جایگزینی است. سیاسیون در پراکندگی قرار دارند و مصالح عمومی ملی فراموش شدهاند. دمکراسی و لائیسیته در جنبش مردمی بازتاب ندارد.
مبارزۀ میدانی روزافزون
موجهای مبارزاتی در همه جغرافیای ایران گسترده میشود و بتدریج همه گروهبندیهای اجتماعی را وارد میدان میکند. با توجه به روند فروپاشی و گسیختگی مناسبات سیاسی اجتماعی، یک موج مبارزاتی پدیدار میشود و با فرود آن، موج دیگر سربرمیکشد. فاصله موجها بمرور کمتر میشود، میدان جغرافیایی آنها گسترده تر میشود، جنبشهای اعتراضی در شکلهای صنفی و اجتماعی و سیاسی ظهور میکنند. تمایل این جنبشها بیش از پیش تداوم دارد. جنبش آموزگاران برای عدالت شغلی و علیه نظام اداری، کارکنان شرکت واحد با خواستهای اقتصادی و صنفی، اعتراضهای خیابانی آبادان علیه فساد و باندهای مافیایی، مبارزه کشاورزان اصفهان برای آب و عدالت، اعتراضهای خیابانی علیه گرانی و فقر و سرکوب و ولایت خامنهای و رئیسی در شهرکرد و جونقان در استان چهارمحال و بختیاری، کازرون و شیراز در استان فارس، دزفول و دیگر شهرها در استان خوزستان، شهرهایی چون تهران، زنجان، مشهد، گلپایگان و غیره، انعکاس فضایی اجتماعی است که هر ناخشنودی و عصبانیت و خشمی را به حضور فعال و عمل میدانی تبدیل میکند. فضای ایران استعداد زیادی برای جاری شدن مبارزه اجتماعی میدانی از خود نشان میدهد. ورود به میدان بمعنای طلبیدن حریف میباشد. این موجها بیانگر بحران برای تغییر و جابجایی است. جامعه در پی آزادسازی یک انرژی انباشته است.
شعارهای سیاسی
در این راهپیماییها، اعتراض کنندگان شعارهایی علیه رهبر ولایت فقیه و رئیس جمهور اسلامی سرداده و از جمله گفتند «خامنهای قاتله، حکومتش باطله»، «رئیسی حیا کن، مملکتو رها کن»، «رضا شاه، روحت شاد»، «مرگ بر خامنه ای»، «سوریه را رها کن فکری به حال ما کن»، «توپ، تانک، فشفشه، یارانه بی ارزشه»، «مرگ بر رئیسی»، «مرگ بر دیکتاتور». افزون برآن، شعارهایی علیه گرانی و خواستهایی برای امنیت شغلی، برای پرداخت حقوقها، افزایش دستمزدها، آزادی بیان و تشکل سندیکایی، مطرح شد. این شعارها، بروشنی ماهیت اقتصادی و سیاسی خواستهای اعتراض کنندگان را نشان میدهد. این شعارها در سالهای پیش نیز مطرح شدهاند و تداوم آنها انعکاس سختیهای زندگی است. عواملی مانند فساد حکومت، بیعدالتی اقتصادی، گرانی، قحطیهای واقعی و ناشی از رانتخواری، فشار علیه زنان، توهینهای آخوندها به مردم و بویژه زنان، چپاول پول و ثروت و انتفال آن به حسابهای حاکمان و تروریستهای شیعه در منطقه، سرکوب میدانی و در شبکههای اجتماعی، ویرانگری محیط زیستی آب و هوا و خاک، ساقط کردن هواپیما و کشتار مردم در خیابان و زندان، محرومیتهای اجتماعی، تبلیغات و زورگوئی مذهبی، بی احترامی به آموزگار، بسیج دانش آموزان بشیوه حکومت هیتلری، همه و همه، بستر واقعی شعارها و اعتراض هاست. اکثریت جامعه از این جمهوری اسلامی ناخشنود است و بخشی از این جامعه ناخشنودی را تبدیل به انرژی مبارزاتی میکند و به اعتصاب و راهپیمایی دست میزند و بسرعت شعارهای خود را متوجه قدرت سیاسی و حاکمان میسازد.
شعارهای سیاسی اثباتی
گرچه این خواستها بیانگر اعتراض علیه ادامه ستمگری اقتصادی و سیاسی است ولی جنبش اعتراضی خواستهای اثباتی سیاسی خود را نشان نمیدهد. شعار «مرگ بر دیکتاتور» نفی استبداد فردی دینی است ولی معنای این شعار زمانی روشنتر میشود که ببینیم معنای آن به نفی کل جمهوری اسلامی میرسد و جایگزین سیاسی ارائه میشود و یا شعار فقط حذف یک فرد را در نظر دارد. اگر مخالفان از نفی قدرت سیاسی استبداد کنونی میگویند آیا آنها خواهان رژیم دمکراسی میباشند. «مرگ بر دیکتاتور» کوتاه و بسیج کننده است ولی نمیتواند بطور روشن نفی کل نظام سیاسی و دینی را منعکس کند. افزون برآن، نفی دیکتاتور جنبه اثباتی را مشخص نمیکند. جامعه در جستجوی کدام قدرت سیاسی است؟ آیا جامعه از دمکراسی و نظام پلورالیسم سیاسی حمایت میکند یا نه؟ بنابراین ما میتوانیم منتظر باشیم تا با پختگی و بلوغ بیشتر جنبش، خواست دمکراسی و آزادی برای همه احزاب در شعارها بازتاب داشته باشد. با طرح دمکراسی، پلورالیسم سیاسی و آزادی احزاب و رای شهروند شفاف و آشکار میگردد. نفی دیکتاتوری خامنهای مترادف دمکراسی نیست. صرف مخالفت سیاسی بمعنای سیاست شهروندانه نیست. شهروند کسی است که خواهان دمکراسی، آزادی همه احزاب، رای آزاد و اصل حقوق بشر است. شعار مرگ بر خامنهای میتواند با شعار زنده باد آزادی کامل شود. دمکراسی را باید فهمید و آنرا باید بطور آشکار درخواست نمود. اگر در شعارها بیاید «زنده باد دمکراسی»، «جمهوری ایرانی»، «برچیده باد نظام اسلامی»، در چنین حالتی معنای «مرگ بر دیکتاتور» روشنتر و کاملتر میگردد. یک مستبد میرود و مستبد دیگر میآید. اگر موافق این تغییر نیستیم و خواهان دمکراسی هستیم باید آنرا در میدان مبارزه درخواست نمود.
حکومت لائیک
ساختار حکومت اسلامی با دو ویژگی مهم یعنی استبداد فردی و ایدئولوژی قرآنی شیعه گری، مشخص میشود. خفقان و سرکوب موجود در ایران هم سیاسی است و هم دینی. در ایران، سیاست حاکم فقط برای حذف گرایشها و احزاب عمل میکند و اسلام همچون یک ایدئولوژی انحصارطلب و مزاحم و متجاوز در عرصه سیاست و اجتماع حضور دارد. تمام ارگانهای دولتی و عرصههای قضایی و آموزشی و سیاسی، زیر کنترل اسلام و فقه شیعه و نظام حوزوی قراردارد. همه دستگاههای ایدئولوژیک موجود پیوسته در جهت تخریب رفتارهای عرفی و خردمندانه بوده و میکوشد احکام اسلامی حکومتی را به هنجارهای عادی و طبیعی تبدیل نماید و انسانها را به شکل بردگان دین محمدی و نظام خامنهای، بازتولید بنماید. در ایران طبقه حاکم که ترکیبی از آخوندها و نظامیان و تکنوکراتهای خودفروخته و رانتخواران است، با ایدئولوژی اسلامی حکومت را خود را مجهز ساخته، قانون اساسی را تعریف کرده، قوانین جزایی و مدنی را تنظیم نموده، نظام حقوقی را علیه زنان و علیه آزادی شهروندان تعیین نموده، نظام آموزشی را با مضامین دینی آلوده ساخته، رسانههای دولتی را جهت داده، و کل جامعه را به اسارت و بندگی کشانده است. استبداد و اسلام قرآنی و شیعه گری جامعه را به فساد و انحطاط کشانده است. در چنین شرایطی، آزادی فکری شهروندانه و حکومت لائیک ممکن نیست. جامعه باید خود را در روند آموزشی و فرهنگی تازه قرار داده، جمهوری خواهی را آموزش ببیند و گرایش خود را به سوی قدرت سیاسی لائیک آشکار نماید. باید منتظر بود تا شعار حکومت لائیک یا جمهوری لائیک در جنبشها منعکس شود. اگر مخالفان از نفی حکومت دینی میگویند پس میتوانند خواهان حکومت لائیک باشند و جدایی دین از قدرت سیاسی را طلب کنند. افزون برآن، سیاست لائیک پیشنهادی احزاب سیاسی اپوزیسیون همیشه از شفافیت لازم برخوردار نیست. اسلام یعنی اسارت و این دین در تضاد با دمکراسی است، دمکراسی یعنی آزادی. شهروند دیندار و ناباور در حکومت سکولار و لائیک همزیستی دارند ولی دین در قدرت یعنی سرکوب شهروندان.
رهبری سیاسی
در داخل ایران بخاطر وجود استبداد حکومتی شکل گیری احزاب سیاسی اپوزیسیون بسیار دشوار است. البته احزاب خودی اصولگرا و اصلاح طلب به کار خود برای بقای نظام ادامه میدهند، ولی اپوزیسیون رادیکال و جمهوریخواه و مشروطه طلب و چپ و سکولار نمیتوانند دارای فعالیت سیاسی مشترک باشند. در ایران با وجود سرکوب حکومتی، محافل و شخصیت هایی هستند که درنفی رژیم تلاش میکنند. در خارج کشور وضع به گونه دیگر است و علیرغم تشکیلات، پراکندگی فراوان است. با یک الگوبرداری سریع میتوان در خارج طیف بندیهای زیر را تشخیص داد:
طیف گروهها و احزاب جمهویخواه و سکولار
طیف گروهها و احزاب چپ مارکسیستی
طیف گروهها و احزاب مشروطه خواهان
طیف گروهها و احزاب ملی و سوسیال دمکرات
طیف گروهها و احزاب اتنیکی و قومی
طیف گروهها و احزاب نظامی مذهبی
طیف گروهها و احزاب ملی مذهبی
طیف شخصیتهای سیاسی جمهوری خواه و اکولوژیست و ملی گرا و دمکرات مستقل که در درون طیفهای سازمانه یافته بالا فرارندارند.
در شرایط بحران اجتماعی و فروپاشی سیاسی، رهبری سیاسی اپوزیسیونی و سازماندهی جنبش یک امر کلیدی است. امروز چنین شرط کلیدی همسو و هماهنگ و سامان یافته برای جنبش مردمی وجود ندارد. تحول بعدی جنبش در ایران در گرو نوعی پیوند میان رهبران سیاسی داخل و خارج و برآمد رهبران برجسته در دل جنبش مردمی در ایران است. در کشور پیوندها و شبکهها وجود دارند ولی آنها پیوسته و دائم و سراسری نیستند. اپوزیسیون ایران دارای توانایی فکری عمومی پراکنده است و از شخصیتهای با تجربه برخوردار است. ولی کاستیها و آسیبهای اپوزیسیون بسیارند.
یکم، نبود رئالیسم سیاسی و عدم توجه به منافع ملی و مشترک در برابر جمهوری اسلامی. قدرت رژیم در پراکندگی اپوزیسیون است. احساس مسئولیت مشترک سیاسی باید به همگامی مشخص ضدرژیمی بیانجامد
دوم، خودپسندی و غرور و رقابتهای شخصی و نبود انرژی مثبت همگرا، که مانع ائتلاف و اقدام حداقلی شده است. در وضع کنونی در دورن هر طیف و در میان طیفهای نزدیک، هیچگونه ائتلافی وجود ندارد. همه میدانند که ائتلاف، نه اتحاد است و نه همه با هم. اپوزیسیون بی اعتمادی متقابل را به تقوا مبدل ساخته است
سوم، خستگی و رفتار تکراری و بی ابتکاری برای خروج از بن بست سیاسی اپوزیسیون، در رفتار سیاسیون منعکس است. این رفتار منجر به گفتمان نفی گرایانه در مورد دیگر نیروها شده است
چهارم، نبود اعتقاد نیرومند به پلورالیسم سیاسی و اصل مبارزه رقابتی حزبی. پلورالیسم پیش از تصرف قدرت میتواند بشکل همکاریهای اپوزیسیون مشخص شود، حال آنکه این همکاری وجود ندارد
پنجم، وجود نوعی دینخوئی در اپوزیسیون ایران زیرا گنداب اسلامی حکومت و طاعون مذهب در جامعه، آنها را به اندازه لازم نمیرنجاند. افزون برآن، مصلحت گرایی و محافظه کاری اپوزیسیون را غیرشفاف ساخته است
ششم، نبود برنامههای مدون در عرصههای اقتصادی، زیست محیطی، آموزشی، حقوقی، فرهنگی، لائیسیته و دیپلوماتیک. صرف موضعگیری در منشور سازمانی هرگز جای خالی برنامه مدون را پرنمی کند.
جلال ایجادی
جامعه شناس دانشگاه فرانسه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پانوشته: ایجادی از دیر باز در نقد اسلام و قرآن و اکولوژی و لائیسیته و استالینسم و قدرت سیاسی و جامعه شناسی دین، مقالهها و کتابهای گوناگونی انتشار داده است و هر هفته برنامههای رسانهای (مانی، میهن، کانال یک، تی وی مدیا، رنگین کمان) در نقد اسلام و شیعه گری و محیط زیست و فلسفه آزادی پخش میکند. او بزودی آخرین اثر خود را در باره تئوریهای اکولوژیکی و چالشهای زیست محیطی در جهان و ایران، در ۶۰۰ صفحه منتشر میکند.
تا کنون از این جامعه شناس کتابهای زیر انتشار یافته است: کتاب «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی»، ۳۱۰ صفحه، جلال ایجادی، نشر مهری، لندن. کتاب «جامعه شناسی آسیبها و دگرگونیهای جامعه ایران»، ۴۰۰ صفحه، جلال ایجادی، انتشارات نشرمهری. کتاب «بررسی تاریخی، هرمنوتیک و جامعه شناسی قرآن»، ۳۸۰ صفحه، جلال ایجادی، نشر مهری. کتاب «اندیشه ورزیها در باره جامعه شناسی، فلسفه، زیستبومگرایی، اقتصاد، فرهنگ، دین، سیاست»، ۷۲۰ صفحه، جلال ایجادی، چاپ نشر مهری، لندن.