مسلما چنین عنوانی سخت خوش آیند اپوزیسیون جمهوری اسلامی بخصوص آن بخش از سازمانها وجریان هائی خواهد بود که سال هاست زیرعنوان خط ومرزهای ایدولوژیک، اخلاق وصف مستقل طبقه کارگرمبادی اخلاق انقلابی! ازهر گونه اتحاد عمل با دیگر جریانهای سیاسی سر بازمی زنند.
به اعتبار این که نماد مبارزه طبقاتی و نماینده بخش زحمت کش جامعه هستند از نزدیکی به دیگر جریانهای اپوزیسیون بخصوص سلطنت طلبان وحتی جمهوری خواهانی که قد و قواره آنهارا در چهار چوب فکری خود نمیبینند خود داری میکنند.
هالهای قدسی بدور خود میتنند! خود را تافته جدا بافتهای میدانند که رسالتی جهانی دارند. تلاش میکنند تنوریهای گذشته را وصله پینه کرده وآنها در شکل جدیدی از انقلابیگری ارائه نمایند.
خود را پرچمدار مبارزه ضد امپریالیستی و عدالت خواهی معرفی میکنند. پرچمی که آنها را از هر گونه اتحاد عمل با دیگر جریانهای اپوزیسیون باز میدارد. پرچمی که بخواهی نخواهی آن هارا با حکومتگران اسلامی که آنها نیز به اصطلاح پرچم مبارزه ضد امپریالیستی باشعار حکومت مستضعفان وعدالت عدل علی را بدوش گرفته وجار میزنند همسو میکند. مانع از دیدن واقعیتهای جاری اجتماعی، افکار عمومی جامعه بخصوص نسل جوان و شعارهای داده شده توسط آنها در خیزشهای اعتراضی میشود.
داستان همسوئی این دو جریان فکری در عمل داستان غریبی است.
داستان چپی که هنوزبسیاری از آنان صمیمانه و با سادگی برکنار مانده از بازار مکاره بده بستانهای مالی غرق در رویاهای ایدولوژیک خود درمبارزه با امپربالیسم جهانی ودر انداختن طرح نوهستند! غرق شده در تعصب گروهی ورسالت تاریخی که برای خود تعریف کردهاند. رسالتی که چنان صلبشان میکند که مانع از دیدن بسیار فجایع از فاجعه اوکراین تا فاجعههای روزانه جاری در ایران میشود.
اما داستان دیگر داستان حکومتیست تا بن دندان فاسد و ومعامله گر که زیر شعارهای بظاهر تند و تیزضد امپریالیستی وضد صیهونیستی وعدالتخواهانه خود مجموعهای از رانت خواران، دزدان،، لاتهای ابن الواقت، پاچه ور مالهای نان بنرخ روز خور، جانیان سخت مغز متعصب اسلامی و سرکوب گررا زیر عنوان نیروهای ارزشی گرد هم آورده وبا وقاحت تمام هر صدای اعتراض و آزادی خواهی در داخل کشوررا سرکوب میکند وهم زمان سخن از مبارزه انقلابی ودر انداختن طرح نو در جهان میکند!
تلخ است! اما واقعی است! واقعی است چرا که طی چهل واندی سال حکومت اسلامی عمل کرد بزرکترین جریان چپ یعنی سازمان فدائیان اکثریت ناشی از چنین نگاهیست! نگاهی که ضربات سخت و ویران گری در درون خود به نیروهای درون سازمانی و در بیرون به نیروهای مخالف جمهوری اسلامی و افراد صادقی که با تمامی صداقت خویش دل در گرو آزادی وعدالت اجتماعی داشتند وارد آورده.
نگاهی که از نخستین روزهای انقلاب چشم بر جنایات خلخالیها موسوی تبریزیها بست! حتی نیم نگاهی به پشت بام مدرسه رفاه نیانداخت. آن همه جنایت را دید و خم به ابرو نیاورد.
بعد از جدائی اقلیت و اکثریت، اکثریتی که بخش عظیم بدنه و نیروهای هوادار را با خود داشت دریک پروسه زمانی کوتاه هم راستا با حزب توده خود را با دهها رشته به انقلابیگری بس مرتجعانه خمینی بست ودر سیمای او رویاهای خود را جستجو نمود. از او یک دمکرات انقلابی ساخت کلماتش را به زر گرفت و درراستای سخت گول زنک خط امام براه افتاد.
رشتههای تنیده شدهای که هر بار اگر یکی از آنها با قیچی حکومتی و عمل کرد بس مرتجعانه آن بریده میشد اما باقی رشتهها به اندازهای بودند که این اتصال ویران گر را نگاه دارند. رشته هائی که متاسفانه بخش بزرگی از چپ ایران هر دم به گونهای آن را بر ضریح نیروئی از حکومتیان دخیل بست و به امید فرج نشست.
رشتههای بسته شده بضریح اصلاح طلبان اولیه تازه نفس! جویای وجاهت! وتغیر در چهار چوب قانون اساسی! تا اصلاح طلبان پله پله نزول کرده ودلخوش به نان پاره حکومتی.
رشتههای معینی که طی سالها در کشاکش درون گروهی چپ هر جریانی هر فردی رشتهای از آن را بدست گرفت و بر راستای آن حرکت کرد. از حمایت تمام عیار اصلاح طلبان و گذاشتن تمامی تخم مرغها در سبد آنها و دوری جستن از دیگر نیروهای اپوزیسیون که در این راستا نبودند! "نگاهی که متاسفانه تا امروز بشکلهای مختلف ادامه دارد. "
تا رشتههای سخت جان سخت تنیده شده با حکومت در دست بخشی دیگر که هنوزدل به امید تغیر در رفتار ولی فقیه مستکبری بستهاند که از او تنها صدا مانده است وبس. مستبد خونریزی که هنوزدادسخن میدهد و از مبارزه با استکبارجهانی میگوید وهم زمان اراذل واوباش را زیر عنوان نیروهای ارزشی عدالت خواه برای سرکوب هر صدای آزادی خواه ومخالفی سازمان دهی میکند.
ادامه دارد
ابوالفضل محققی