• چرا شاهزاده به جای جمهوری؟
الان مساله فلسفه و گفتمان فلسفی مطرح نیست باید دانست که واقعیت دمکراسی و نیازهای واقعی جامعه از هم گسیخته و از هم گسسته ایران چیست. به طور عملی، چطور میتوان چیزی را در آن جامعه و ملت شریف و نجیب و ظاهرا هوشمند نهادینه کرد. اینکه افلاطون (Plato) و... در باره جمهوریت (A republic) چه میگویند و.. ره به جایی نمیبرد.
الان فرضا که قبل از فروپاشی اختاپوس مذهبی مُلاها، دعوای بعد از فروپاشی صورت گیرد. در این شرایط ایران، از کجا باید جمهوری باشد؟... مملکت دارای سیستم حزبی پیشرفته که نیست و معلوم هم نیست که اصلا احزابی تشکیل شده یا خیر.... ساختار مطلوب و منطقی دارد؟ شخصیت و هویت دارد یا خیر؟ و... وقتی یک حزبی ۹ شعبه دارد یا وقتی یک فرد عین خامنهای، ۳۲ سال است که دبیرکل است، یا وقتی که یک حزب، حتی ۱۰ عضو هم ندارد، چه توقعی دارید که مملکت را دادره کنند؟
الان که شرایط کشور ما چنین نیست. شاید دههها طول بکشد تا یک مرد قوی ظاهر کند که هم بالاتر از مابقی گروهها باشد و هم محبوب و دارای مقبولیت و شهرت جهانی باشد. یک شخصیت مهم باید بتواند که در این فاصله - فروپاشی تا استقرار، ایران را اداره کند... حداقل در طی یک دهه، مردم را آموزش داد و... تا بیاموزند که اداره کنند. وگرنه، هر کسی ماجرا را به یک طرف میکشاند و وضعیتی مشابه هردمبیل و شهر هرت میشود. مانند همین روزگار فعلی در ایران.
در این روزگار وانفسا و موسم عسرت، فقط ۱ سرمایه داریم و او، شاهزاده رضا پهلوی است. و در واقعیت امر هم، همین است که هست. بهرحال، یک توانایی و قابلیت با سابقه روشن و معروفیت و مقبولیت و مشروعیت بین جامعه دارا است. مابقی فعالان بازارمکاره سیاست را کسی نمیشناسد. برخی از اراذل و اوباش قدیمی بازار سیاست هم که همگی مُردهاند... تنها کسی که الان در میان شخصیت هامانده و در ایران شناخته شده است - و مردم ایران هم بارها نشان دادند که ظاهرا به وی اعتماد دارند و مابقی، سیاهی لشکراند... به یک مکانیسم منطقی نیاز هست که که این زمینه و مبنا را تقویت کند.
• به چه صورتی باید فروریخت؟
این حکایت را الان میتوانیم فراموش کنیم؟... از چه کسی توقع دارید که توطئه و کودتایی کند و ایران را به سمت دمکراسی هوایت کند؟... فقط وصیت شاه فقید میتوان کارگر باشد و آن هم همانا، «رستاخیز ملی» است... باید اول تفکر غالب و اندیشه مسلط بر جامعه نیاز به «تغییر رژیم» باشد و حداقل ۱۰ سال به یک مرد قوی و جامع الاطراف نیاز است تا مملکت را جلو ببرد. بعد، فضایی مناسب فراهم و آماده باشد برای ظهور رهبران قوی دارای شخصیت و هویت در میان نسل جوان. از سالخوردگان و بازنشستگان سیاست ایران هم باید گریخت که هنوز مشت بازی با سایه دارند و در اوهام خود پهلوی هراسی و پهلوی ستیزی دارند. واقعا در دوره گذار، فعلا یک مرد قوی را نیاز داریم.
• چرا رقابت میان افراد مشهور به اپوزیسیون هست؟
به همین دلیل، همگی گویم و گفتهام بارها که به مرد قوی نیاز داریم... مملکت ایران در این ۱۴۰۰ سال، حمله اعراب و تاتار و چنگیز و ترکان و افغان و مُلا را دیده.. سالها اختاپوس مذهبی شیعه، مانند یک میکروب و ویروس در کالبد ایران حضور داشته و مملکت ویرانه امروز، دستاورد و یادگار همین مُلایان شیعه است... پس طبعا، فکر و اندیشه مردم ایران، سالم و ششسته و رفته نیست.... و با کمی بی رحمی میتوان گفت که فکر و اندیشه مردم سالم و دست نخورده نیست... ویروس و میکروب خرافات و موهومات از یک سو و شایعات مُلایان از دیگر سو، در ذهن مردم ریشه دوانیده... به یک نهاد قوی نیاز هست که کارآمد و دارای قابلیت باشد... چه داریم برای حل موضوع؟ هیچ!
• چرا برگشت به پهلوی؟
این مردم در جامعه پریشان احوال ایران، اهل فلسفه نیستند و بهرحال فلسفه و گفتمان فلسفی به کنار - برایشان، بیشتر تاریخ مطرح است.. مردم مقایسه میکنند. هرگز دمکراسی جدی را ندیدهاند. طبعا، رژیم گذشته را دیدهاند و رژیم مُلایان و دوران پرمحنت و نکبت ولایت فقیه را هم دیدهاند و فرهنگ دمکراسی را هم نیاموختهاند... به طور ساده، شرایط را مقایسه میکنند و قضاوتشان بر اساس شرایط است. حداقل - به فرض محال - اگر همه چیز به سال ۱۳۵۷، بازگردد؛ این پاسخ را بارها شنیدهاند: "بدتر که نمیشود بلکه اوضاع بهتر میشود! "
تبلیغات بی پایه و اساس شرکت کنندگان در جنایت و مکافات ۱۳۵۷ و هوچی گریهای مُلایان، مصدقیها و اصلاح طلبها برای متهم کردن شاه فقید به «خیانت و جنایت» ره به جایی نبرد. هرگز نمیگویند که لااقل شاه در ۱۲-۱۳ سال اول، فردی دمکرات بود و مجلس شورای ملی هم نخست وزیر را تعیین میکرد و میآورد. اما برخی چهرهها یا عوامفریب و هوچی (مانند مصدق السلطنه) یا جاه طلب (مانند قوام السلطنه) بودند. و به طور ساده، دید که مشتی پیرمرد خود عاقل پندار، دارند زیر پایش را خالی میکنند. بنابراین، تصمیم گرفت که بر اوضاع مملکتاش کنترل داشته باشد.. طبق قوانین، خیانت و جنایتی هم نکرد و طن پرستهای باشرف در ساواک هم علیه جاسوسی و تروریسم و عملیات اجنبی اقدام کردند...
براستی در داخل منطقه خاورمیانه، کدام کشور، در وضعیت بهتری بوده؟ عربستان؟ افغانستان؟ پاکستان؟ منطقه آشوب زده و ناامن بوده. شاه شیفته و شیدای ایران هم، سیاست سختی علیه شرکتهای نفتی گرفت. آنها هم توطئه را بیشتر تحریک کردند. وقتی که شیفتگان ۵۷ی میخواهند صورت مساله تروریسم اسلامی را در ۵۷ پاک کند.. اینکه دیکتاتور بوده و... را باید از صفحات تاریخ نوشته شده توسط مُلاها و ۵۷یها پاک کرد. هرگز چنین نبوده. بلکه خیلی زیاده از حد هم دمکرات بوده است. اگر نبود، تروریستها از زندان اوین آزاد نمیشدند و امروز هم نفس میکشند. هنوز هم هستند کسانی با تفکری بیات شده که فکر میکنند امثال رفسنجانی، خلخالی، جزنی، رجوی، نگهدار، منتظری، خامنهای و... «زندانی سیاسی» بودهاند و برای مشتی تروریست، عزاداری میکنند! و هویت برخی از ۵۷یها، در همین تکرار دروغها، تبلیغات شوم و دروغین و «پهلوی ستیزی و پهلوی هراسی» است. و در خیالات خود بنا به حسادت عوامانه و هراس از «فراموش شدن»، با شاهزاده رضا پهلوی رقابت میکنند. همگام و همراه با تبلیغات مُلایان، یک لحظه از تضعیف، تخریب، تفتیش، ترور هواداران پهلوی دست بر نمیدارند. اما جامعه آنها را نمیشناسد و یا تروریست هایی مانند مجاهدین خلق که جزو سازندگان جمهوری اسلامی بوده و یا در خدمت حزب بعث و صدام بوده، هرگز نمیپذیرند.
به قول حافظ شیرازی:
حافظ خام طمع، شرمی از این قصه بدار/عملت چیست که فردوس برین میخواهی!
حافظ از پادشهان پایه به خدمت طلبند / سعی نابرده، چه امید عطا داری؟
و این همان نکته کلیدی است که نسل جوان، تازه متوجه شده و پدیدهای مبارک است! و کارنامه و عمل همگی را میسنجند و قهرمان پوشالی و ساختگی را نمیپذیرند و به مصالح و منافع ملی ایران میاندیشند. در حافظه خود، سال ۱۳۸۸ را دیدهاند که رژیم رفتنی بود اما اصلاح طلبان - چون به قانون اساسی ملتزم، به ولایت فقیه باورمند و به جمهوری اسلامی وفادارند - و کروبی و موسوی، عقب نشستند و به خونهای ریخته، جفا و خیانت کردند. نکته قابل توجه این است که مُلایان و ۵۷یها، خطر حذف اختاپوس مذهبی شیعه را درک کردهاند. الان مردم از آن عقاید عقب مانده و مزاحم، اباطیل و خرافات و موهومات بازگشتهاند.
پس، بایستی یک مرد قوی بیاید و در جهت مصالح و منافع ایران، فرهنگ سازی کند. با برای همین خرافات زدایی و روشنگری، سالها وقت نیاز است. خوشبختانه، افراد تحصلیکرده زیاد شده و بیش از ۹۰٪ مردم در جامعه ایران، باسواد هستند. اندک اندک در میان نسل جوان، تعصب مذهبی و باور به افکار پوچ و بیات شده نمانده. بیچاره مردمی که قربانی منبر مُلایان در شبستانهای مخوف مساجد شدند. اما باید در این راه روشنگری، جامعه را تشویق کرد تا از این حالت ناآگاهی بیرون بیایند وگرنه به جایی نمیرسند و دمکراسی تثبیت شده هم هرگز در ایران عقب مانده و جهان سومی، برقرار نمیشود.