سالها پیش وقتی رسانههای مستقل و غیر دولتی غربی هنوز به بوق تبلیغاتی جریانهای سیاسی تبدیل نشده و بر اساس یک منشور حرفهای عمل میکردند اگر خبرنگار یا خبرخوانی پا را از حیطهی کار حرفهای خود فراتر میگذاشت وی را اخراج میکردند. اکنون دیگر چنین چیزی وجود ندارد. اگر فردی برای مدیران حیوان دست آموز باشد مشکلی ندارد به شعور مخاطبان توهین کند و به بوق تبلیغاتی یک حزب تبدیل شده و دروغ ببافد. از این جهت، رسانههای متمایل به چپ مثل بی بی سی و شبکههای قدیمی تلویزیونی و روزنامههای کثیرالانتشار در امریکا دیگر رسانه نیستند. آنها همه در دروغگویی و روایت سازی بی اساس یکدیگر را پشت سر میگذارند و هیچ کس هم به دلیل نقض اصول حرفهای اخراج نمیشود چون دروغگویی و روایت سازی و برچسب زنی به روال معمول آنها تبدیل شده است. وقتی رسانه دولتی میشود یا چشمش به بودجههای تبلیغاتی دولتی است عدم پاسخگویی و بی توجهی به اصول حرفهای دهها برابر میشود.
بی بی سی دولتی فارسی (در چارچوب گفتمان ووک) آن قدر به احساسات مخاطبان خود توجه دارد که گزارشهای خاصی برای مخاطبانی که در معرض فیلمهای ناراحت کننده از کشتار در ایران قرار گرفتهاند پخش میکند تا آنها مشکل روحی و روانی پیدا نکنند (تامین «فضای امن» برای پوشش دادن به لجن پراکنی و ناکارآمدی خودشان) اما مشکلی ندارد که خبرخوان آن به میلیونها ایرانی مخالف رژیم اسلامی با تجزیه طلب خواندن آنها توهین کند. این رسانهها همانند بوقهای ووک چپ تبلیغ حشره خواری برای حفظ محیط زیست میکنند اما گزارشی از مرگ کودکان بلوچ در نوشیدن آب آلوده یا خوردن نان با شیر سگ پخش نمیکنند.
بی توجهی این رسانهها به معضلات انسانی توی سرشان بخورد. حداقل در آنچه پوشش میدهند باید رسانه باشند که نیستند. پنج اصل ۱) بی طرفی و انصاف (با انعکاس صدای طرفهای درگیر در یک ماجرا)، ۲) وثوق خبری (با گرفتن تایید آن از چند منبع در صورت عدم وجود فیلم)، ۳) استقلال (مالی، اداری و گفتمانی از مراکز قدرت مالی و سیاسی)، ۴) عدم روایت سازی توسط کارکنان و ۵) پاسخگویی اصولا کنار گذاشته است. بی بی سی فارسی سالها ویدیوی کتک زدن زنان توسط گشا ارشاد را پخش نمیکرد چون بر این باور بود که از چند منبع تایید نشده است یا احساسات مخاطبان را جریحه دار میکند.
با این اصول، بی بی سی فارسی، رادیو فردا، و بخش فارسی صدای امریکا که هر پنج اصل را در طول دوران کاری خود مرتبا نقض کردهاند باید تعطیل شوند. اما تعطیل نمیشوند چون بودجهی دولتی دارند و مقامات سیاسی آنها را برای کارکرد اهرم واقع شدن و لاس زدن با اسلامگرایان میخواهند. بعید است که مدیران بی بی سی ندانند کسی مثل رعنا رحیم پور و مسعود بهنود (رفیق گرمابه و گلستان عطا مهاجرانی و ماموران اطلاعاتی جمهوری اسلامی در بریتانیا) چه اهدافی را دنبال میکنند. اینها هستند تا دولت بریتانیا مجاری ارتباطی خود را با رژیم ولایی حفظ کند و در شرایط ویژه بتوانند تاثیر گذار شوند.
امروز دقیقا در همان شرایط ویژه هستیم. در دنیای روایت سازی امروز مهم است که اعتراضات عمومی «آزادی خواهی» جلوه داده شوند یا «تجزیه طلبی». صدها هزار ایرانی در خیابان و دانشگاه و مدرسه تلاش دارند رژیم نکبت و دو ماشین سرکوب و تبلیغات آن را فشل کنند (با سوزاندن عکسهای قاسم سلیمانی و خامنه ای) و این خوشایند بخشی از مقامات وزارت خارجهی امریکا و بریتانیا با تصوری که از امنیت ملی و دیپلماسی دارند نیست. برای جان کری که از قاسم سلیمانی تمجید میکرد پایین آمدن عکس وی مهم تر است تا کشته شدن نیکا و سارینا؟ از همین جهت صدای دهها شهروند امریکایی که معتقد به براندازی جمهوری اسلامی هستند از صدای امریکا حذف میشود اما اعضای لابی جمهوری اسلامی در این بوق تبلیغاتی باقی میمانند. به پوشش این چند روزهی آنها نگاه نکنید. صدای امریکا و بی بی سی فارسی تا مغز استخوان فاسد و ناکارآمدند.
این لابی و مشاطه گران آن، آن قدر وقیحاند که برای حفظ آبرو در شرایطی که اعتراضات در ایران بالا میگیرد به سراغ همانها میرود که در فهرست سیاه آن قرار داشتهاند. در اعتراضات دی ۹۶ محمد منظر پور و در اعتراضات ۱۴۰۱ حمیده آرمیده با من برای مصاحبه تماس گرفتند و من از دادن مصاحبه خودداری کردم. علت هم آن است که آنها به افراد به صورت ابزاری برای حفظ موقعیت خود نگاه میکنند. به طور روتین مخالفان سرسخت اسلامگرایی و رژیم نکبت در این رسانهها جای ندارند اما اعتراضات که شروع میشود لباس خود را عوض میکنند. بی بی سی فارسی نیز چندین بار در طول سالهای گذشته برای مصاحبه با من تماس گرفتهاند و من خودداری کردهام چون آنها در شرایط ویژه تنها میخواهند نمایش بی طرفی دهند در حالی که عطا مهاجرانی و محسن کدیور و عبدالکریم سروش (و اخیرا آقازادههای آنها) و دیگر طرفداران اسلام سیاسی و رژیم اسلامی را بدون کسی که آنها را در برنامهها چالش کند به طور روتین دعوت کردهاند.
اگر نه صدها هزار (که در این دو ماه علی رغم تیر جنگی به خیابان آمده و به جمهوری اسلامی نه گفته اند) بلکه میلیونها نفر در ایران به خیابان بیایند و بگویند «آخوند بره گم بشه» باز دولت آلمان و بریتانیا و دمکراتهای امریکا روحانیت شیعه و اسلامگرایان را رها نخواهند کرد چون بنا به تصور آنها مردم ایران شایستگی یک حکومت سکولار و آزادیهای فردی را ندارند و بهتر است تحت حکومت این رجالههای فاسد و ریاکار زندگی کنند.
از همین جهت از این که کسانی که روایتهای ماشین تبلیغات سیاسی جمهوری اسلامی را در بوقهای غربی مینوازند و دهها خطای بارز حرفهای داشتهاند همچنان در این بوقها مشغول به کارند نباید تعجب کرد. وقتی ماشین تبلیغات سیاسی جمهوری اسلامی انقلاب ۱۴۰۱ را حرکتی تجزیه طلبانه میخواند خبرخوانی که همان نظر را تکرار میکند دیگر خنگ و بی اطلاع و تازه کار و خطاکار نیست. او دارد با همکاری و همراهی یک گروه که امروز همگان اعضای آن را میشناسند یک روایت خاص را برای حفظ رژیم نکبت ولایی ترویج میکند. رعنا رحیم پور و محمد منظرپور در شرایط امروز بیش از لاتهایی که در خیابان کودکان را میکشند به رژیم ولایی خدمت میکنند. آنها آزادند نظراتشان را بگویند اما حق ندارند با پول مالیات ما شکرخواری کنند.
در پایان باید یک نکته را روشن سازم. به عنوان کسی که به تجارت و کسب و کار آزاد باور دارم با تن فروشی و کارگری جنسی مشکلی ندارم. کار کارگران جنسی بر کار "فاحشههای سیاسی" شرف دارد چون دارند خدمتی را به جامعه انجام میدهند و در ازای آن دستمزد دریافت میکنند. در مورد "فاحشههای سیاسی" نیز برای آنها آزادی فعالیت قائلم اما سخن من این است که چرا هزینهی خدمات آنها به داعش و طالبان و رژیم اسلامی را باید مالیات دهندگان بدهند. بخش خصوصی (مثل سوروس) میتواند هزینهی خدمات آنها را بپردازد.
***
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع خبرنامه گویا را منعکس نمی کند.
ما هم درک نمیکنیم! لذا فرقی با...، ابوالفضل محققی