ایرادی که نسل جوان از قول خمینی به حکومت اسلامی و ما میگیرد این است. چهل سال قبل پدران و پدر بزرگانمان که شما باشید! انقلابی کردیددر جهت عکس تاریخ! که امروزکوچکترین هم خوانی با جهان معاصر وخواستههای این نسل جدید ندارد.
بد یا خوب! حال ما نسل جدید در آن چهار چوب فکری و جامعه درست شده بر اساس تفکر فکری حمینی نمیگنجیم. مانسل جدید میگوئیم که شما حکومت نالایق، کم بضاعت، عقب مانده است. حکومتی مستبد، متکی بر اراده فردی "ولی فقیه " هستید! که فراتر از قانون عمل میکند. حکومتی که هرروز بد تراز روز قبل کشور را بنابودی میکشاند. ما خواهان حکومتی مدرن ومنطبق بر کرامت انسانی هستیم. با این شعار" زن، زندگی، آزادی "وبرای آن تا پای مرگ مبارزه میکنیم!
خواستی درست وکاملا قابل دفاع. که اپوزیسیون خارج از کشورنیز با آن هم نظر بوده وازآن دفاع میکند.
"ما از این خیزش اتقلابی دفاع میکنیم و خود را طرفدار آن میدانیم. "
اما این تمامی قضیه نیست. از آن جائی که ما خود را اپوزیسیون حکومت میداینم وخواهان برکناری آن هستیم. فکر میکنیم با این گفته! نگاه نسل جدید بما تائید کامل است. از نظر سنی وتجربه نیز کارنامه چهل سال پلمیک کردن ودر افتادن با حکومت را داریم. هنوز میتوانیم تئوری پرداز و اگر توانمان یاری کند رهبری کننده آنها نیز باشیم. چرا که قاعده بر این است که اگر انفلابی بخواهد به پیروزی برسد! باید رهبری متکی بر یک جریان یا ائتلافی از جریانهای مختلف داشته باشد. تا این جوانهای مبارز را رهبری کرده وپس از پیروزی تمهیدات لازم برای انتقال قئرت، برپائی مجلس موئسسان و برگذاری انتخابات را فراهم سازد.
این یک دیدکلاسیک است که ما امروزهم سخت بدان پای بندیم. طوری که هر وقت سخن از مبارزه وحضور جوانان واین که چه خواهد شد میشود. براساس همین تعریف سری تکان داده و میگوئیم: "خیلی نگرانم این خیزش فاقد یک رهبری جا افتاده است! که بتواند راه وچاه را نشان دهد. اینها همین طور میآیند بیرون اعتراض میکنند. کشته میدهند بدون آن که بتوانند از طریق یک رهبر جدی این کار را تداوم دهند. اعتماد ایجاد کنند کارگران را به اعتصاب بکشانند! تنها با آمدن کارگران، تجار، بازار وقشرهای فقیر و حاشیه نشینان این جنبش میتواند واقعی بشود! کمرحکومت را بشکند.
سری تکان میدهیم. " نگرانم! ما مسئولیم جلوی این کشت وکشتار تا زمانی که یک رهبری درست حسابی ندارند بگیریم! وقس علی الهذا. "
این گونه اظهار نظر یعنی این که ما نیز تا زمانی که افراد ویا حزب جا افتادهای پشت سر این جوانها نمیبینیم چندان امیدی به ادامه وپیروزی آنها نداریم. هنوز جوانند پرشور. اما سرد وگرم روزگار نچشده و در بند بستها سیاسی تبحری ندارند. مثل ما نتیجه کار را در خشت خام نمیبینند! این خیزش، این َدگرگونی بدون این رهبری به نتیجه نمیرسد!
همین جا است که این فاصله نسلی پیش میآید. باید از خود پرسید؟ این نسلی که تغیر کرده! این نسلی که میخواهد انقلاب کند! حکومت را کناربگذارد وخود جای آنرا بگیرد. چه مختصاتی دارد؟ آیا صرفا مسئله استبداد است؟ یا این که فاصله عمیق درک وفهم از جهان معاصراست؟ درکمان از جوانان امروزی، از شیوه زندگی، از رویاهایشان! از نگاهشان به جمیع مسائل! از ذائقه غدائی گرفته تا نوع کار، سرگرمی وتفریح.... که این فاصله را با نسل جدید ایجاد کرده است.
نسلی که اگر از نظر سنی هم کم سن باشد. از نظر فکری سالها از حکومت در مشخص و در مجموع با نسلهای قبلی خود تفاوت دارد. یعنی این که اگر ما نیز قادر بدرک و هم پائی با نسل جدید نیستم! که نیستیم! محترما با تمام ادعا باید بپذیریم که زمان نسل ما نیز سپری شده. باید بپذبریم که دولت آینده، دولتی مدرن ودیجتالی خواهد بود که نسل ما در بهترین حالتش قادر نیستند حتی با همین تلفنهای هوشمند یک در صد از کارهائی که بچههای این نسل میکنند را انجام دهند.
آنوقت آیا جای سئوال نیست که بپرسیم. آیا هنوز باید بدنبال رهبرجا افتاده برای آنها برویم؟
یا این که قبول کنیم همین نسل از دل خود رهبران لازم را بیرون خواهند داد. مبارزه را رهبری خواهند کرد. کما این که میکنند. زمانی هم که لازم به تاسیس دولتی جدید شد. آنها با تسلط به دنیای مدرن وملزمات آن برنامهای جامع از طریق صدها برنامه ریز ورزیده وافراد رهبری کننده برای جامعه جدید خواهند ریخت.
اگر چنانچه ما قادر بدرک آنها وقبول این مسئله باشیم که دیگر برای نسل ما امکان دخالت وبرپائی دولتی که در مشخص وجزئیات آن دهها نظر وجوددارد! نیست. در کلیات هم خواهیم پذیرفت که خود این نسل با طرح شعار زن، زندگی، آزادی نشان داده بمراتب پیشرو تر و تیز تر از ما بوده و هست.
حال اگر چنین است چرا نمیتوانیم بپذیریم. دست از سر پیاده کردن در گیریهای فکری وگروهی ورهبر تراشی برای آنها برداریم؟ بجای فکر کردن بجای آنها توان اصلی خود را معطوف به حمایت از آنها کنیم. از هم نسلان خود برای حضور در میدان با قبول این که این انقلاب مال این نسل وخواست این نسل است به وظیفه خود عمل کنیم درخواست کنیم.
دست از نگاه حزبی، سازمانی، قومی، قبیلهای، سنتی. بزرگ کوچکی، منیتهای فردی خود بر داریم. بچشم جوانان بر پا کننده وپیش برنده این جنبش ترقی خواهانه ومعاصر به آنها نگاه کنیم!
مگر با آن همه تجربه وچهل سال سر وکله هم کوبیدن وهیچگونه باور نداشتن به این نسل. با شگفتی باور نگردنی ندیدیم که در مقابل چشم چه جنبشی را راه انداختند که دو ماه است ادامه دارد و ما هنوز از گیجی چطور شد؟ آن در نیامدهایم.
گیجی این که چطور این تین ایجرهای جوان با این شهامت پای در میدان نهادند؟
چطور بی مهابا سینه سپر کرده مرگ را تحقیر میکنند؟
این تاکتیکهای جدید را از کجا در میآورند؟
چطور با عظمت مبارزه تا پای جان حمایت اکثریت عظیم ایرانیان خارج از کشور را جلب میکنند؟
چطور جامعه جهانی بخصوص جوانان آنها رادرک وحمایت میکنند؟
این سرودها، این رپ خوانها از کجا؟ وچگونه درخدمت به این جنبش در آمدند؟
آیا تمام این چطورها نشانه آن نیست که شکل گیری وبر آمد چنین جنبشی را بدلیل همان اختلاف نسلی عمیق درک نکردیم؟ حالا هم باز با همان عینک والگو به جنبشی که مربوط به نسل جوان است و آنها سازمانده آن هستند نگاه میکنیم ونگرانیها، دلواپسیها، سیاست بازیهای خودرا ادامه میدهیم.
فکر نمیکنیم لشگر میلیونی دانشجو ومحصل معاصر مثل ما نه به اصلاح طلب فکر میکند و نه موسوی میشناسند؟ راه خود را میرودند.
تلاش کنیم در رفتن از این راه با قبول رهبری آنها ورسیدن به جامعه باز ومدرن آنها! که مسلما سکولاریسم دموکراسی و آزادی وعدالت جمع شده در شعار زن زندگی آزادی بیانگر کامل آنست یاریشان کنیم.
نشان دهیم پدرانی هستیم که تلاش میکنیم درکشان نمانیم! عمیقا بفهمیم چه میگویند؟ جه میخواهد؟
وگرنه حال روز همان مسئول امنیتی را خواهیم داشت! که گفته: " سالها با زجوئی کردم هم من میفهمیدم آنها چه میگویند و هم آنها میفهمیدند من چه میگویم. اما این نسل هشتاد هشتیها چیز عجیب غریبی هستند! نه من میفهمم آنها چه میگویند! و نه آنها میفهمند من چه میخواهم! "
ابوالفضل محققی