Friday, Nov 25, 2022

صفحه نخست » انقلاب مشروطهٔ نوین ایرانیان، محسن مشفق

day.jpgمردم ایران به وُضوح و با صِراحت دارند می‌گویند که چه میخواهند، و چه نمیخواهند. آنها میخواهند که جهت حرکت قهقرایی جامعه معکوس شده، و حکومتی که توان استقرار یک نظام مُدرن و مُتجانس با جهان امروز را دارد جایگزین حکومت عصر حجری روحانیت شیعهٔ ایران شود. این حقیقت در همهٔ اَعمال‌شان، و تک تک شعارهایشان، به قیمت خون جوانان و کودکانشان تجّلی‌ یافته و اِنکار ناپذیر است. شعارِ ایجابی مردم ما چیست؟ "زن، زندگی‌، آزادی"؛ شعار سَلبی مردم ما چیست؟ "آخوند باید گم بشه"! خوب نشانه گرفته ا‌ند؛ مُدرنیته میخواهند.

مردم ما اینروزها، حتّی آنها که صِرفاً در درد نان و مَیعشت بودند، غریزتاً و بر مَبنای تجربه میدانند که بدون مُدرنیته، حتّی تأمین نان خالی‌ و یک کاسه آبِ قابلِ شُرب هم برایشان مُیسّر نخواهد بود. آنها کاملاً آماده ا‌ند که بر سر آمال انقلاب روشنگری ایرانیان ("مشروطه") یک بار دیگر با این مُرتجعین خُرافه پرست، رویارویی، و تکلیف را یکسره کنند. و اینبار، جمعیت بسیار گسترده‌ای از اَقشار آگاه شهریِ مرتبط با جهان در این مَصاف تاریخی حضور خواهند داشت؛ عوامل حیاتی‌ که در نخستین حرکاتمان به سوی مُدرنیته کاملاً غایب بودند. مردم امروز ایران رؤیاهایی دارند که با کابوسی که این بی‌ وطنان در ذهن متوهّم و مُتحجّرشان میپرورانند مانعه الجّمع است. همهٔ ایرانیان، از زن و مرد و پیر و جوان، از تحجّرِ این جانیانِ فاسد به ستوه آمده و زوال آنها را آرزو دارند، و این مَحتوم، هم حُکم ملّت ایران است و هم به مَصلِحَت جهان.

شرایطِ حاضر

شرائطِ حاضر چنین است که گُسلهای عمیق درونی، حکومت فاسد و نالایق را در پاسخگویی به بحرانهای حادّ چند وجهی که گریبانگیر جامعه شده ناتوان کرده، و فروپاشی این "نظام" هرج و مرج را بسیار مُحتَمَل کرده است. اعتراضات کنونی مردم ایران که صبرشان لبریز شده، پدیده ایست که هیچ جوابی از طرف حکومت درمانده نخواهد داشت، و بنابراین دامنه و تواتر امواج اعتراضات مردم، فقط رو به فزونیست. دور از ذهن نیست که فلج کامل و سقوط این دیکتاتوری عصر حجری در همین سالهای نخست قرن پانزدهم (هجری) به وقوع بپیوندد. سؤال کلیدی و تعیین کننده اینست که ملّت ایران در این میدان به کدام سو خواهد رفت؛ خلأ "نظام" را چه چیز پر خواهد کرد، و این چه وقایعی را رقم خواهد زد؟ آیا ملّت ایران به سوی هرج و مرج و خشونت و فروپاشی اجتماعی گام برخواهد داشت؟ یا به سوی اِلتیام زخمهایی که بیش از چهار دهه استبداد عصر حجری ولایت فقیه به پیکر خسته و گرفتارش وارد کرده؟

این سؤالیست که صریح و واضح خود را به جامعهٔ جهانی‌ هم تحمیل کرده و می‌کند. سؤالیست که جامعهٔ جهانی‌ مدّتهاست در برابر آن قرار گرفته، و جامعهٔ روشنفکری-سیاسی ما از پاسخ دادن به آن هنوز عاجز است. و چون نمیخواهد به این عجز محصول از تشتت اِذعان کند، کمبود و کوتاهی خود را به گردن قدرتهای جهانی‌ انداخته و مدام شاکیست که چرا آنها اینقدر "خودخواه هستند و هر قدرت فقط به دنبال منافع خود"! کودکانه نیست!؟

باید کُلاه خود را قاضی کرده و از خود بپرسیم که آیا ما هرگز توانسته‌ایم یک جایگزین قابل قبول و عملی‌ به جامعهٔ جهانی‌ ارائه کنیم؟ متأسّفانه، منتجّهٔ غالب گفتمانِ جامعهٔ سیاسی ما با جامعهٔ جهانی‌ خلاصه شده به غُر زدن و نِق زدن‌ که "چرا اینقدر خودخواهید و وضعیت فلاکت بار ملّت ما را نمیبینید"؛ و فاجعه بارتر اینروزها، تهدیدِ صریحِ جامعهٔ جهانی‌ به اینکه "بهای این رویگردانی را در فردای روزی که ما خود، بدون حمایت آنها ایران را آزاد کنیم، خواهند پرداخت! " آیا اینطوری، و با این دیالوگ تهدید آمیز و طلبکارانه انتظار داریم که دنیا را در نبردمان بر عَلیهِ حکومت مستقر در کشورمان همراه کنیم!؟

روشنفکران ایرانی‌ باید از این دایره بیرون آمده، و نگاهی‌ واقع بینانه تر، هوشمندانه تر، مُنصفانه تر، و بخصوص خاضعانه تر به صحنهٔ جهانی‌، و جایگاه میهن و ملّتمان داشته باشند، تا بتوانیم دنیا را ترغیب کنیم که نگاه واقع بینانه تر، مُنصفانه تر، و درازمدت تری به آیندهٔ ملّت و کشورمان داشته باشد. جایگاه و انگیزه‌های قدرتهای جهانی‌، به هیچ عنوان نباید با برخوردِ "والا به سفلی" و طلبکارانهٔ جامعهٔ روشنفکری ایران مواجه شود. گرفتاری که خود و دیگر ملل جهان را بیش از چهار دهه است که درگیر آن کرده‌ایم باید ما را به درجه‌ای از خضوع، و اجتناب از نگرشهای مبتنی‌ بر عمده کردن سهم دیگران در رقم خوردن وضعیت رقت بار کنونیمان رسانده باشد. لازم است که روشنفکرانمان، هر چه زودتر به درجه‌ای از اعتلای تفکّر و جهانبینی مُنصفانه برسند، و تصوّرات و توهّمات "حق به جانب انگاری" را از فرهنگ سیاسیشان بزدایند. باید با واقع بینی‌، "یک طرفه به قاضی رفتن" را پایان دهیم. فقط در چنین صورتیست که میتوانیم با جامعهٔ جهانی‌ یک دیالوگ هوشمندانه و صریح در مورد آیندهٔ یک کشور وسیع، غنی، و پُرجمعیت، در یکی‌ از حسّاسترین جغرافیای جهان را در جهت منافع ملّی مان هدایت کنیم.

جامعهٔ ما و روشنفکرانش به یک انقلاب نیاز دارند

مردم ما، برخی‌ آگاهانه و برخی‌ از روی غریزه، مشغول فراهم کردن پیش زمینه‌های یک انقلاب هستند. متأسّفانه، همزمان در بخش مُهمّ و اثرگذاری از جامعهٔ روشنفکری ما، تجربه انقلاب شکست خورده و دوران چهل سالهٔ استبداد سیاهی که انقلاب پنجاه و هفت به ارمغان آورد، یک نوع "انقلاب گریزی" ایجاد کرده که باید در آن بازنگری کرد. به باور من، ما باید از تعبیرات قرن نوزده و بیست میلادی از واژهٔ انقلاب فاصله گرفته، رودربایستی را کنار گذاشته، و بدون لُکنت و هیچگونه مَحذوریتی از نیاز به یک انقلاب در کشورمان سخن گوئیم.

خواستِ انقلاب خجالت ندارد! مضافاً اینکه، هر انقلابی، لزوماً باعث هرج و مرج و کاهش توان جامعه نمی‌شود. اهداف طراحی‌ شدهٔ انقلاب روشنگری از طرف جامعهٔ روشنفکری ایرانیانِ ملّت پرست، به حَتم داهیانه و در قالب صلح آمیز خواهد بود، و روحانیت قرون وسطایی و جیره خوارانش را خَلعِ سِلاح خواهد کرد. آنها خود را در برابر یک عمل انجام شده توسّط ملّت ایران و روشنفکران میهن پرست ایرانی‌ خواهند دید، و بساط خود را جمع خواهند کرد.

می‌گویند که انقلاب را با انقلاب درمان نتوان کرد. مخالفم! روشنفکران ایران باید رودربایستی را کنار گذاشته، و با شجاعت و صِراحت این جمله را اینطور بازتعریف کنند، که "یک انقلاب بد را، فقط با یک انقلاب خوب میتوان درمان کرد. "

یک انقلاب خوب چیست؟

در یک جملهٔ کوتاه، انقلاب خوب در قرن بیست و یکم، یعنی‌ یک انقلاب هدفمند، برنامه ریزی و رهبری شده، و کاملاً صلح آمیز. این انقلاب خوب و کاملاً صلح آمیز چگونه تحقق میابد؟

از شروط لازم یک انقلاب خوب در قرن بیست و یکم، وجود یک اِجماع جهانیست. این اجماع چگونه حاصل میشود؟ این اجماع زمانی‌ حاصل میشود که در نتیجهٔ انقلابِ ما، هیچیک از قدرتهای بزرگ جهان خود را در جایگاه بازنده نَبینند، مَگر مُتقاعد شوند که در آیندهٔ کوتاه و میان مدّت در شرائط بهتر اقتصادی، و در مختصّات بهتر امنیتی قرار خواهند گرفت.

این وظیفهٔ متخصّصین و روشنفکران ایرانیست که یک فرمولاسیون راه حلّ، برای حلّ کردن این معادلهٔ چند مجهولی، و نقشی‌ که یک حکومت مدرن و دموکراتیک در ایران میتواند در این راه حلّ ایفا کند، به جامعهٔ جهانی‌ ارائه دهند. ارائهٔ این راه حلّ باید همراه باشد با یک برنامهٔ حَدّ اَکثر دو ساله، برای به ثمر رساندن یک انقلاب خوب و کاملاً صلح آمیز، که بین طیف گسترده‌ای از جریانهای سیاسی جامعهٔ ایران به اِجماع رسیده باشد.

بنابراین، دو اِجماع لازم است تا بتوان یک انقلاب خوب را متحقّق کرد. یکی‌ اِجماع در جامعهٔ جهانی‌، و دیگری یک اِجماع (قابل دوام در یک بازهٔ دو ساله) میان روشنفکران و فعّالان سیاسی ایران. این دو شرط، در واقع لازم و ملزوم یکدیگرند. بدین تعبیر که برای ایجاد اِجماع در جامعهٔ جهانی‌ (که لازم است)، یک تشکّل واقعی‌ با چهره‌های مشخص و موجّه، با یک برنامهٔ دقیق دو ساله از طرحهای خود برای جایگزینی ماشین حکومتی جمهوری اسلامی در دوران گذار هم لازم است. جامعهٔ جهانی‌ ریسک هرج و مرج غیر قابل پیشبینی‌ و مدیریت نشده را تحمّل نخواهد کرد، و با آن همراهی نخواهد کرد.

انقلاب ایران در قرن بیست و یکم باید کاملاً مدیریت شده، از جهت همراهی و حمایت جامعهٔ جهانی‌، و مطلقاً صلح آمیز و دور از هرج و مرج و نا اَمنی‌ برای مردم ایران باشد. پَس شرط لازم دیگر یک انقلاب خوب، وجود یک دولت موقت گذار، در شکل یک کابینهٔ حدّ اَقلّی تحت حمایت و همراهی اَکثریت مُطلق جریانهای سیاسی معتبر و اثرگذار در جامعهٔ ایران است. یک دولت اِئتلافی از جریانهای سیاسی اثرگذار در جامعهٔ روشنفکران و فعّالان سیاسی ایران، با یک برنامهٔ دو ساله جهت برگزاری دو همه پرسی‌ سراسری، و دو انتخابات آزاد. جامعهٔ جهانی‌ در یک اِجماع، باید مُتقاعد شود که با یک تصویر نِسبتاً قابل پیشبینی‌، و بدون هرج و مرج روبرو خواهد بود، تا تصمیم گرفته و به اصطلاح عامّیانه، ژتونهای خود را از روی جمهوری اسلامی برداشته و به روی دولت موقت ملّت ایران در دوران گذار بگذارد.

این انقلاب خوب، "انقلاب مشروطهٔ نوین ایرانیان"، نه چون انقلاب پنجاه و هفت، انقلاب خشم و عُصیان و "دَهَن کَجی" روشنفکران سَرخورده از حکومت آمرانه شاه، بلکه یک حرکت اجتماعی هدفمند و دقیقاً برنامه ریزی شده از جمع روشنفکران ملّت پرست، و جوانان آینده خواه ایرانی‌ خواهد بود. نه حتّی یک روز هرج و مرج و خاموشی برق و سیستم آبرسانی و دفع زباله‌های شهری، نه حتّی یک بار هُجوم گرسنگان و شورش کور مستضعفان...، و نه حتّی یک قطره خون از بینی‌ شهروندان خسته و زخم خوردهٔ ایران زمین.

حکومت غدّار می‌خواهد ما باور کنیم که برای عبور از تحجّر (در قرن بیست و یکم) مجبوریم که خون جوانان برومندمان را به گَزمه‌های جنایتکارش اِهدا کنیم. و ما در جواب خواهیم گفت، نه حتّی یک قطره، نه حتّی یک قطره؛ بساط عصر حجری و جنایتکارت را جمع کن و برو به دَرَک تاریخ!

در این انقلاب خوب، ملّت پرستان ایران به جهان نشان خواهند داد که سُلطهٔ چهل سالهٔ ظلم و خرافات و استیصال، نه موجب مَحو انسانیت و فضیلتهای ذاتی ایرانیان، بلکه منتج به یک بازنگری عمیق توسّط روشنفکران ملّت پرست ایران در اشتباهات گذشته خود و ملّت‌شان گردیده، و این ملّت با هدایت روشنفکرانش، و با گذاشتن بِدعتی در تحوّلات صلح آمیز بشریت در قرن بیست و یکم، آمادهٔ ارتقا به جایگاه شایستهٔ خود در جامعهٔ جهانیست.

آیا مفهوم "همه با هم"، یک شرطِ لازم و مطلوب است؟

جواب به اینکه آیا مفهوم "همه با هم" یک مفهوم مطلوب است، اینست که در مواردی بله، اتّحاد یک امر حیاتیست، و در مواردی خیر، به هیچ وجه اتّحاد نه لازم است و نه مطلوب! این بسته به این است که چه افقی را در نظر داریم؛ در شرائط فعلی‌، قبل از سرنگونی حکومت مستقر و جایگزینی دولت موقت گذار، یا در شرائط بعد از استقرار دولت موقت و ورودِ به دوران گذار؟

این که اتّحاد در آپوزیسیون ایرانی‌ در شرائط فعلی‌ یک امر حیاتیست، مثل روز روشن است، و رویدادهای شِگرف جامعهٔ ما این را به ما تحمیل کرده، و همچنان با نیروی بیشتری تحمیل خواهد کرد. خواسته‌های اعتراضات کنونی مردم ایران هیچ پاسخی از طرف حکومت درمانده و فاسد نخواهد داشت، و بنابراین امواج اعتراضات، بدون تردید رو به گسترش جغرافیایی خواهد گذاشت، با افزایش دامنهٔ شدّت و تواتر. این رَوَند در دست ما نیست، و ما نمیتوانیم تعیین کنیم که این نیروی لایزال اجتماعی، که فشاری عظیم به روی تغییر در خود انباشته دارد، دقیقاً چه زمانی‌ به درجهٔ بُحرانی‌ و سیّالیت می‌رسد؛ شرائطی که بدون رهبری و هدایتِ حسابشدهٔ روشنفکران دموکراسی خواه جامعه، بی‌ تردید به بیراهه خواهد رفت و به فروپاشی اجتماعی خواهد انجامید.

در یک کلام، اتّحاد در جامعهٔ روشنفکری- سیاسیِ ایران، بر سر استراتژیِ دوران گذار از تحجّر به مدرنیته لازم و مطلوب است! ما ایرانیان از هر قِشری، و در هر کجای عالَم، باید در مورد ترکیب، و اهداف دولت موقت که جایگزین حکومت اسلامی خواهد شد به یک دید مشترک برسیم. و این مطلوب به هیچ وجه مُستلزم اتّحاد در دوران بعد از استقرار دولت موقت گذار نیست، و نباید موکول به هَمنظری در مورد مسائل بعد از دوران استقرار دولت موقت و شِکلِ حکومت منتخب مردم شود. در حالِ حاضر ما باید در جنگ بر عَلِیه تحجّر و استبداد متحد شویم و در کنار مردممان قرار بگیریم. جمهوری خواه فدرالیست، فدرالیست قومی یا جغرافیایی، سلطنت طلب موروثی یا انتخابی، و، و، و...، بحث شرائط فعلی‌ ما نیستند. همهٔ ما ایرانیان بر سر حرکت به سوی مدرنیته وحدت نظر داریم.

به فعّالان سیاسیِ جامعهٔ روشنفکریمان باید گفت: تشکیک و "این پا و اون پا کردن" کافیست! مردم ما به تنگ آمده ا‌ند، و مدرنیته را فریاد میزنند. این که این حرکت به سوی مدرنیته چه فرم حکومتی برای ما به اَرمغان خواهد آورد، نباید ما را از وظأئف ملّی مان در شرائط حاضر غافل کند. ملّت ما، و روشنفکرانش در رسیدن به یک حکومت مدرن و غیر ایدئولوژیک کاملاً اتفاق نظر دارند، یک حکومت مشروطهٔ واقعی‌ و تمام و کمال. اِنگار که جَبر تاریخ پس از زمانی‌ که اولین قدمهایمان را به سوی روشنگری برداشتیم، جامعهٔ ما و روشنفکرانش را، یک بار دیگر در برابر تصمیم تاریخی که عقیم ماند گذاشته، و به زبان بی‌ زبانی‌ به ما میگوید: "حالا نه فقط یکی‌ دو نفر، بلکه همهٔ شما روشنفکران دریافته‌اید که مُدرنیزاسیون در غیاب دموکراسی پایدار نیست و نخواهد بود. مُدرنیزاسیون را با بَسط دموکراسی دنبال کنید، و اشتباهات تاریخ گذشته خود را جبران کنید"!

نماد جنبش ملّی ایرانیان در عبور از تحجّر به روشنگری کیست؟

یک جنبش ملّی، به یک نماد ملّی احتیاج دارد! این پدیده، بخصوص در کشورهایی کُهَن چون کشور ما، با فرهنگهای اُسطوره پَروَری به طول تاریخ ملّت بزرگ ایران، یک نیاز واقعی‌ و مُبرم است. این نماد، لازم و ضَروریست تا بتواند در مَقاطعِ حسّاسِ دوران گذار، عَزم ملّی لازم برای تصمیمهای دشوار را ایجاد کرده و کانالیزه کند. لکن، در شرائطِ ایرانِ ویرانِ ما، این فرد نمیتواند صِرفاً یک نماد باشد. بلکه باید یک شخصیّت فرا سیاسی، وجیه الملّه، محبوب، و بِدعت گذار باشد، با توان ادارهٔ امور گذار؛ از توانایی ایجاد اجماع در کابینهٔ دولت موقتش گرفته، تا ایجاد عَزم ملّی در میان مردم در دوران گذار. او باید هم نماد اتّحاد ملّی باشد و هم یک مدیر با تجربه.

پهلوی خواهی‌ در شعارهای ملّت ایران...

آرزوی بازگشتِ به پهلوی، که مُتِداوِماً و به کَرّات در قالب شعارِ"رضا شاه، روحت شاد" مُتبَلوِر میشود، از نگاه و نظر گُفتمانهای موجود در جامعهٔ ایرانی، نه به تازگی در جنبش کنونی مردم ما، نه در خیزش آبانماه ۹۸، نه در خیزش دیماه ۹۶، بلکه برای اوّلین بار زمانی‌ که شعارِ "ما اشتباه کردیم، ما انقلاب کردیم"، در تظاهرات مالباختگان (اوّل در اصفهان، و بَعدتر در دیگر شهرهای ایران) مَطرح شد. این گروه، اَفراد میانسالی بودند از نسل انقلاب ۵۷، که بالاخره به این دَرک و شَهامت رسیدند که پشیمانی خود را از این تصمیم در زندگی‌ گذشته‌شان، با صدای بلند و رَسا اِبراز کنند. آیا این اَفراد، و بسیاری دیگر از هَموَطنان ما، در هر گروه سِنّی‌، و از هر قِشری که این شعار را در اِبراز خشم و سرخوردگی خود از حکومت فاسد، جنایتکار، و ناکارآمد ملّایان سر میدهند، هَمگی‌ به این اِجماع رسیده ا‌ند که راه نجاتشان بازگشت به سلطنت موروثی پهلوی ست؟ اَلبته که چنین نیست! و چنین ادّعایی بیشتر یک مُصادرهٔ به مَطلوب از طرف "مشروطه خواهان سلطنتی" در میان جامعهٔ سیاسی ماست. به باور من، مردم ما با این شعار، در واقع مُدرنیته را فریاد میزنند. آنها سلسلهٔ پهلوی را، به دُرستی‌ و به حقّ، اِنعکاس ندای خود در حرکتشان به سوی مُدرنیته میدانند. روی دیگر این سِکّه، شعارِ "آخوند باید گم بشه" میباشد.

مَعهذا، باید اِذعان داشت که با توجّه به همه گیری و تداوم شعارِ "رضا شاه، روحت شاد"، میتوان اِدّعا کرد که خاندان پهلوی از محبوبیت و اِعتبار خاصّی‌ در میان اکثریت مردم ایران برخوردارند. این پدیده غیر قابل اِنکار است، و نظرسنجی که اَخیراً از طرف آقای عَمّارِ مَلِکی‌ و همکارانشان صورت گرفته، این اِدّعا را تأیید می‌کند.

آری، مردم ما برای نجاتشان "پهلوی" (مُدرنیته) میخواهند! آنها، مُتِداوِماً سَرسِلسلهٔ این خاندان را یاد میکنند و صدا میزنند؛ و این ندا را، در شرائطِ فعلیِ بن بستی که جامعهٔ روشنفکری- سیاسی ما را فلج کرده، فقط یک شخصیّت است که میتواند پاسخ در خور دهد. او والاترین، انسان ترین، معتبرترین، موجّه ترین، تیز هوش ترین، با تجربه ترین، و شایسته‌ترین عضو این خاندان است. او یک زن است، شهبانوی ایران، علیاحضرت فرح پهلوی.

چرا او، و منحصراً او؟ زیرا به دلائل زیر فقط اوست، که میتواند در جوّ بی‌ اعتمادی و عَدَم اعتماد به نفس، که جامعهٔ سیاسی کنونی ما را فلج کرده، اجماع لازم رابه وجود بیاورد، و پیام آور عصر نوین در ایران باشد.

۱. او یک زن است! او یک زن است و گزینش او در رأسِ دولتِ موقتِ گذار دو پیام بسیار مهمّ و حیاتی‌ در حرکتِ مردم ایران به سوی مُدرنیته دارد.

اوّلین پیام از طرف جامعهٔ سیاسی و روشنفکری ایران، به جمعیت زنان کشور، یعنی‌ نصف جمعیت ایران خواهد بود. و آن پیام این خواهد بود که زنان ایران، که نوک پیکان مبارزه با تحجّر اسلامی در چهل و چهار سال شکل گیری و تسلّط این نِکبت، از روز اوّل بوده ا‌ند (و هنوز هستند)، در عصر مُدرنیته در بالاترین سطوح، و همهٔ سطوحِ فعّالیتِ اجتماعی حضور خواهند داشت، و فقط لیاقت و آرزوهای آنهاست که مِلاک است، و بَس! "حَدّ" زن را خود اوست که تعیین می‌کند، و نه هیچ اَحَدِ دیگری!

پیام دیگر، به همهٔ مردم ایران، از مرد و زن، در همهٔ سطوح، از اِلیت و روشنفکر، تا طبقهٔ متوسّط تحصیل کرده و غیر تحصیل کرده، تا تمامی اقشار محروم تر جامعهٔ ایران است؛ و آن گذر از این درک عمومی‌ و غریزیست که دلیل بسیاری از عقب ماندگی‌ها و بی‌ عدالتی‌ها در جامعهٔ ما شده، و آن ترس از هویّت مستقل زنان ایران است. وقت آن رسیده که این مُعضَل اجتماعی، این کَج بینی‌ تاریخی، یکبار و برای همیشه از اَذهان مردم ما پاک شود، و مردم ما به چَشم ببینند که انسانی‌ که بدون در نظر گرفتن جنسیتش، و فقط به خاطر لیاقتش در رأسِ اُمور قرار گرفته، توانایی پاسخ دادن به نیازهای‌شان را دارد، و او نباید لزوماً مرد باشد. ملّت ما در تعجّبی گرم و دلپذیر خواهند دید که "ناجی زن است"؛ ناجیشان از فِلاکت، ناجیشان از دِنائت، ناجیشان از ظلم و دزدی و جنایت یک آزاده زن ایرانیست، مادر ایران!

۲. آری، او یک زن است، یک مادر. او نمادِ طبیعیِ تمام مادرانِ رنجدیدهٔ ملّت ایران است، که در چهل و چهار سال گذشته زیر سایهٔ ننگین و نَحس تحجّر و تَبعیض زجر کشیدند، بها دادند، و ایستادند. و چاره‌ای جز ایستادن نداشته ا‌ند، مادرند!

۳. آری، ایستادند و زَجر کشیدند، و جَمع کثیری از آنان زیر چرخهای سنگین تحجّر خرد و نابود شدند. ولی شهبانو که خود یک مادر داغدیده است، در کنار تمامی مادرانِ داغدیده و زَجر کشیده و تحقیر شدهٔ ایران ایستاد (و خدا را شکر ایستاده است)، با قامتی راست، گرچه گاه با پشت خمیده... و هر بار با حضورش در هر جمعی‌، و در هر قالبی‌، اُمّیدواریش را، اعتماد به نفس ذاتیش را، واقع بینی‌ هوشمندانه‌اش را، عشق واقعی‌ به ملّتش را، و گذشته پربارش را، به ساده‌ترین و مردمی‌ترین شکل به مخاطبانش اِلقا می‌کند.

۴. آری، او مردمی ست، چون تجربهٔ زندگی‌ پُر بارش این فضیلت را به او داده.

او از مردم بود، از جَمع آزاده زنان روشنفکرِ ایرانی‌، که دست تقدیر او را در جایگاهی‌ والا قرار داد، شهبانوی ایران. در این مقام، در هر عَرصه‌ای، اَعَمّ از عَرصه‌های زندگی‌ خُصوصیش، تا تمامی عَرصه‌های اجتماعی که پا گذاشت مُنحصر به فرد بوده، و محبوب خاصّ و عامّ، و هنوز هست.

در جایگاه مادرِ مِهربان همهٔ کودکان مَحروم ایران؛ در جایگاه حامی‌ بازماندگان از زندگی‌ به خاطر شرائط خاصّ، چون کودکان و نوجوانان با چالشهای ذهنی‌؛ در عرصهٔ حِمایت از نخبگان، هنرمندان، و فرهنگیان ایران؛ در برقراری ارتباطهای سازنده و مُحترمانه با هر شخصی‌، در هر مقامی، در حوزهٔ داخلی‌ و صحنهٔ بین المللی؛ در جایگاه مَلکهٔ یک کشور کُهن در صحنهٔ جهانی‌؛ در تلاش برای ایجاد یک جوّ مُتعالی در محیط به غایت سیاسیِ دربار پهلوی؛ در جایگاه یک همسر عاشق و با وفا، شایستهٔ شاهان افسانه‌ای تاریخ؛ در حَدّ صبر و تحمّلش در نابسامانیها و ضربه‌های شوک آوری که زندگی‌ هر فردی را غیر قابل تحمّل میکرد؛ و، و، و... و این لیست فقط نمونه‌ای از مصادیق بیشماری از خدمات و کَسب آبرو و اعتباریست که این آزاده زن ایرانی‌ به ملّتش اهدا کرده.

اگر او لطف کند...، اگر او این بارِ گرانِ مسئولیت را قبول کند...، فقط اوست که میتواند در جوّ بی‌ اعتمادی و عَدَمِ اعتمادِ به نَفسی‌ که جامعهٔ سیاسی کنونی ما را فلج کرده، اجماع لازم را بوجود آورد؛ فقط اوست که قادر است با استناد به پرونده سیاسی بی‌ نقصش، که مُتشکّل از یک عمر اولویت دادن به نیازهای ملّت ایران و فرزندان ایران بوده، و قدرت و محبوبیت هرگز چشم او را به حفظ منافع ملّی نبسته، ادّعایی داشته باشد؛ فقط اوست که در جایگاه قدرت، توجّهش صِرفاً مَعطوف به وظائف ملّیش و منافع دراز مدّت کشور ایران خواهد بود و، نه حتّی گوشه چشمی به استمرار قدرت خود؛ فقط اوست که اعتبار و توان ایجاد اجماع در جامعهٔ سیاسی ایران را دارد. او به طور منحصر به فردی اعتماد و احترامِ ملّت ایران را به پشتوانه دارد، و به حقّ! در تمامی اقشار، از اِلیت و روشنفکر و دانشگاهی گرفته، تا همهٔ سطوح طبقهٔ متوسّط شهری، در شهرستانها و در روستاها، از پیر و از جوان، از مرد و از زن، همه و همهٔ ما، ذاتاً و غریزتاً به این آزده زن اعتماد داریم که او شیفتهٔ قدرت فردی و خانوادگی نخواهد بود، و به دنبال چنین چیزی نخواهد بود، اینطور نیست!؟ او برای بیش از دو دهه در این جایگاه بوده، امتحان خود را پَس داده، و عُقده‌ای برای خالی‌ کردن ندارد! همهٔ ما، از جمهوریخواه و، سلطنت طلب و، چپ و راست و هر انواعِ دیگری از جریانات سیاسی، ذاتاً و غریزتاً به این حقیقت ایمان داریم. اینطور نیست!؟

تکلیف سلطنت موروثی شاهزاده رضا پهلوی چه میشود؟

به باورِ من، در شرائطِ فعلی‌، یعنی‌ پیش از سرنگونی حکومت مستقر، و استقرار دولت موقت، تمرکز جامعهٔ سیاسی و روشنفکری ما باید بر روی اجماع بر سر رئیس دولت موقت و ترکیب کابینهٔ این دولت دو ساله باشد، نه بر سر جایگاه شاهزاده رضا پهلوی در حکومت منتخب مردم ایران. این یک بحث زودرس است، و موضوعی ست که مشروطه خواهان پادشاهی باید به دوران پس ازاستقرار دولت موقت گذار، و انتخاب شخص شاهزاده موکول کنند.

هدفِ دولتِ موقت، صِرفاً اینست که اوّلاً، با ایجاد نظم و آرامش در سراسرِ کشور، شرائط برای تشکل آزادانه احزابِ سیاسی را مُهیّا کرده، و ثانیاً، یک دیالوگ ملّی بر سر فرم حکومتِ مردم، و برگزاری یک انتخابات سراسری، جهت انتخاب نمایندگان مردم در مجلس مؤسّسان را، با برخوردی کاملاً دموکراتیک، و در بیطرفیِ مُطلق مدیریت کند؛ همین و بَس!

در شرائطِ کنونیِ عَدمِ اعتمادِ به نَفس در جامعهٔ سیاسیِ ایران، کوچکترین شک و شبهه در اینکه انتخاب مردم برای نمایندگانشان در مجلس مؤسّسان، کاملاً منصفانه و دموکراتیک نخواهد بود سمّ مُهلک اتحاد و اجماع بر سر تشکیل دولتِ موقت و سرنگونی حکومتِ اسلامی خواهد بود. جایگاه شاهزاده، به عنوان وارثِ سلطنت پهلوی، در جامعهٔ روشنفکری و سیاسیِ ما، که شامِل طیفِ وسیع و رنگین کمانی از جمهوریخواهان است میتواند بسیار حسّاسیت برانگیز باشد، و علیرغم همگی‌ مزیتهایِ اخلاقی‌، و شخصیتی او، نمیتوان او را مناسبترین گزینه برای رهبری دولتِ موقت به حساب آورد. شخصی‌ که در رأس دولتِ موقت قرار می‌گیرد، باید کاملاً فرا حزبی بوده، و اعتمادِ مطلقِ جامعهٔ سیاسیِ ما را به پشتوانه داشته باشد. جایگاه شاهزاده، به عنوان وارثِ سلطنت پهلوی، یک جایگاه به غایت سیاسی ست. او، در دوران گذار نمیتواند هم نماد جنبش ملّی ایرانیان و رهبر دولتِ موقت، که برگزار کنندهٔ انتخابات است باشد، و هم نماد و رهبر سیاسیِ حزبی که فقط یکی‌ از جَریانهایِ سیاسیِ جامعهٔ ما را نمایندگی می‌کند.

تا جایی‌ که به خودِ شاهزاده، و شیوهٔ انعکاسِ ایده‌هایش در مَحافلِ عُمومی‌ برمیگردد، تمامی اظهاراتش نشان از آن دارد که روزی که مادرِ مُحترم ایشان در رأس دولتِ موقت گذار، وظیفهٔ نجاتِ ایران را بر عُهده گیرند، شادترین روز زندگیِ‌ ایشان خواهد بود. برای اوّلین بار در زندگیِ‌ پُر پیچ و خمی که پُشتِ سر گذاشته آزاد میشود. از نمادِ گِران و سنگینی‌ که از نوجوانی بَر دوش زخم خورده‌اش گذاشته شده بود، و هنوز هم ادامه دارد، آزاد میشود؛ و با باز پَس گرفتن آبرو و حیثیتی، که به حقّ شایستهٔ این خاندان پُر افتخار است، در حسّ یک انسانِ واقعی‌، یک شهروندِ آزاد، با تمامِ آرزوهایش برای خود، خانواده، و ملّتش غوطه خواهد خورد و لذت خواهد برد.

اینکه شاهزاده در زندگیِ‌ سیاسیش چه می‌خواهد بکند به خودِ او مربوط است! شاهزادهٔ پهلوی به واسطهٔ قابلیّت‌ها و تجربیات زندگیش، یکی‌ از برجسته‌ترین افرادیست که به ملّت ایران تعلّق دارد؛ نه چون مردم او را میخواهند، بلکه چون او مردم را می‌خواهد! شاید ایشان آرزوهای خود برای ملّت ایران را در قالب یک جُمهوری ببیند، و در جایگاهی‌ که بعضی‌ برای ایشان در سر دارند این گزینه را برای او کاملاً حذف میکنند؛ و ما این حقّ را نداریم! شاید آرزوی او این باشد که به عَهدی که پدربزرگش با مشروطه خواهان بسته بود و شکست وفا کند! عَهدی که رضا شاه کَبیر مجبور شد، در شرائطِ عقب افتادگی ایران، و اولویّت‌هایی‌ که این مردِ بزرگ و آینده نِگرِ تاریخِ کشور ایران در زمان خود برای مُدرنیزاسیون جامعهٔ ایران داشت بشکند.

آری، مردمِ ما برای نِجاتشان "پهلوی" میخواهند؛ والاترین، انسان ترین، باتجربه ترین، مُعتبرترین، مُوجّه ترین، تیزهوش ترین، و شایسته ترینِ، این خاندان را. او یک زن است! پردهٔ سَتّارِ ذِهنیتمان را بِدَریم، چَشمانمان را باز کنیم و ببینیم که در این حرکتِ ملّی و تاریخیِ ایرانیان، ناجی کاوه نیست، او چرم بر سر نیزه نزده است... او فرح پهلوی نام دارد، و او دل خونین و شعله ورِ مادرانِ ایران را در دستمال حریرش پیچیده. او نه یک آزاد مرد، او یک آزاده بانوی ایرانیست!

حکومتِ جور و جَهل و فِساد را به زُباله دان تاریخ بیندازیم...

برای پیروزیِ "انقلاب مشروطهٔ نوین ایرانیان"، مادرِ ایران را آماده کنیم! از او مُحترمانه و خاضعانه بخواهیم، او را دِلگرم کنیم، به او یاری دهیم، و او را حِمایت کنیم که در رأس یک دولت موقتِ دو ساله، متشکّل از افراد لایق و وطن پَرَست، با بَهره گیری از چهره‌های مُوجّه از تمامیِ طیفهای سیاسیِ اثر گذار و ریشه دار در ملّت ایران، و با اِقتداری که ملّت بزرگِ ایران، تَوسّطِ حُضور رنگین کمانی از بِهترین روشنفکرانش در کابینهٔ دولت موقتِ گذار به او تفویض خواهد کرد، در لَفافهٔ اعتمادِ به نفسِ ذاتیش به جهانیان اعلام کند که اُفقِ بسیار روشنتری از باج دادن به یک حکومتِ عصر حجری فاسد و جنایتکار دارند.

او کودکانمان را از سَطلهایِ زُباله بیرون خواهد کشید، و نجات نسلهای آیندهٔ ایرانیان را به دست ملّت ایران و روشنفکرانش خواهد سپُرد. و سپَس خود، با حُضور در برابر مجلس نمایندگانِ مُنتخبِ مردمِ ایران، دولتش را مُنحلّ اعلام کرده، و ساز و کار تحویل دولت موقت به دولت مُنتخب مردمِ ایران را سامان خواهد داد.

به امّید پیروزیِ نور بر تاریکی...

محسن مشفق



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy