رژیم بی عقل آخوندی که ضد عقل، ضد علم، ضد هر نوع احساس سالم، بخصوص ضد احساس زنانه بوده و هست به دو نوع تیپ عمده از آدمها احتیاج داشت تا انقلاب اسلامی نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر خود را بعد از انقلاب ۵۷ تثبیت کند.
تیپ اول افراد بی سواد، عقب افتاده، مسخ شده، مذهبی افراطی، مفلوک، باری به هر جهت، مطیع، برده، فقیر و بی عقل بودند. به همین دلایل با چندرغاز خریده میشدند برای خرابکاری در اجتماع و ارگانهای دولتی از جمله نفوز و خرابکاری در قوه قضائیه، در مجلس قانون گذاری، در صنعت، در اقتصاد، در فرهنگ، در کارهای آبادانی و عمرانی، در امداد رسانی و در محیط زیست، به عبارت دیگر رژیم ضد عقل آخوندی هر چه آدم بی عقل و کودن بود را سر کار میآورد تا آنها نتوانند به آخوند جماعت بی عقل و نفهم ایراد و نقطه ضعف بگیرند و برای رژیم کودن و پلید آخوندی درد سرساز باشند. آنها با خرابکاریهای خودشان نه فقط به آخوندها خدمت میکردند، بلکه اقتصاد، صنعت و مراکز علمی را ویران و مردم را ضعیف و زیر سلطه خود و آخوندها میآوردند. آنها به تمام معنی ضد ارزشهای اجتماعی و محیط زیست بودند و فقط به قدرت، شکم و زیر شکم خودشان فکر میکردند و میکنند.
دومین تیب افراد که جمهوری اسلامی به آنها نیاز داشت افرادی بودند که مثل خود آخوندها شارلاتان، دیکتاتور مآب، خودمحور، زیر آبکار، فرصت طلب، محافظه کار و خود خواه بودند. این افراد خود نیز گرفتار خدای شورشی مذهبی، ناسیونالیستی، قومگرایی، کمونیستی افراطی در ذهن و روح خود بودند. خدای شورشی آنها رقیب خدای شورشی مذهبی آخوندی و برای قدرت مطلقه جگرش لک زده بود، ولی قدرت مذهبی آخوندی قوی تر و در حکومت بود. از طرفی دیگر در افتادن آنها با جمهوری اسلامی در افتادن با اربابان بزرگ شرق و غرب بود، چون اربابان خمینی و آخوندها را سوار کرده بودند برای غارت و چپاول و تضعیف مردم ایران. این افراد تیپ دوم به خاطر ضعف بیشتر از آخوندها و ترس از اربابان بزرگ، اختلافاتشان با آخوندها را موقتی هم که شده کنار گذاشتند. بعضی از آنها از طرف اربابان خارجی شرق و غرب، بخصوص اسرائیل، انگلیس و روسیه سفارش شده بودند که بسیاری از آنها در حکومت، در دولت و هم در دولت سایه وارد بازی سیاسی شدند. خدای شورشی در ذهن و روح و جسم آنها به آنها گفت که شما چندان قدرت ندارید و باید زیر فرمان خدای شورشی اربابان خارجی و همچنین زیر فرمان خدای شورشی آخوندها باشید، پس بنابراین آنها محافظه کار، فرصت طلب، زیر آبکار، بزن و در رو، نان به نرخ روز خور، آدم هزار چهره و رویزیونیسم بار آمدند. به خاطر ضعفهای خود در دامن این و آن غش میکردند تا ثبات نسبی خودشان را حفظ کنند. جگر آنها لک زده برای قدرت و حاضر هستند خودشان را به هر قیمتی وارد حکومت کنند و خودشان و خدای شورشی خودشان را به قدرت برسانند، پس بنابراین آنها اهل بخیه بودند. آنها برای ما اربابان و ما آخوندها در سیاست سوپاپ اطمینان بوده و هستند. با کمک آنها راحت تر میتوانیم مردم ایران را غارت کنیم. اولش کمی ژست مذهبی و یا ملی گرایی، مردم داری به خود میگیرند. اما با کمی فشار میتوانیم آنها را خریده و به خود وابسته کنیم.
جمهوری اسلامی با کمک این دو تیپ افراد کم کم زیر پای قشر متوسط را خالی کردند، اموال بسیاری از طبقه متوسط که زیر بار نرفته بودند را تصاحب کرده و آنها را به زندان انداختند و یا کشتند. بسیاری دیگر از افراد قشر متوسط سرمایه خود را زمین گذاشته و فرار کردند. بسیاری دیگر از قشر متوسط با زور به این سیستم مافیای منجلاب جمهوری اسلامی پیوستند، بخصوص در زمان محمود احمدی نژاد تمام پستها را از چنگ طبقه متوسط بیرون کشیده بودند. رشد انحصارگرایانه ضد مردمی بالا گرفته بود و هزار فامیل به جان ملت ایران و مملکت ایران افتاده و غارت میکردند. این افراد که در دولت و حکومت و در دولت سایه اندر سایه بودند عبارت بودند از بازاریان افراطی مذهبی، مؤتلفهایها، انجمن حجتیه، اصلاح طلبها، بعضی از مذهبیها، بعضی از ناسیونالیستها و بعضی از کمونیستهای افراطی و بعضی افراد ارتجاعی کودن خودخواه و جاه طلب دیگر که با پارتی بازی و خریدن مدرکهای تقلبی دکترا، مهندسی و پروفسوری اکثر ارگانها را اشغال کردند، از جمله تمام ادارات دولتی و شخصی، سپاه پاسداران، بسیج، ارتش، جهاد سازندگی، بنیاد مستضعفین، بنیاد شهید، حساب صد امام، موقوفات، ستاد اجرایی فرمان امام، بیمه و صندوق باز نشستگی، بیمه اجتماعی، پست، راه و راهآهن، هواپیمایی و کشتیرانی، تولید رمز ارزها خرید و فروش اینترنتی، بانکها، مراکز صنعتی، شرکت نفت، شرکت گاز، خودروسازیها، پتروشیمی، معادن طلا، مس و انواع مختلف معادن سنگهای قیمتی، بازار بورس، ذوب آهن، نی شکر هفت تپه، باشگاههای ورزشی، بازار خرید و فروش داخلی و خارجی، شرکتهای دولتی، شخصی و خصولتی، ساختمان سازی، سدسازی، راه سازی ها، دانشگاهها، دانشگاه آزاد و هزار و یک امکانات مالی و تجاری دیگر را زیر کنترل خود آورده بودند و غارت میکردند.
وضعیت و چگونگی رشد جنبش انقلابی فعلی در ایران
جنبش انقلابی مردمی امروز ما هنوز با این آدمهای رنگ و وارنگ و آتش به اختیار سر و کار دارد. هنوز فلاکتها و خرابیهای ۴۴ ساله توسط این جنایتکاران ادامه دارد و مردم را میکشند. به همین خاطر جنبش انقلابی مردمی باید خدای جنبشیاش را که از انعطاف پذیری، تعامل، انتقادپذیری، ترحم، نظم، قانونمداری برخوردار است در حق انسانهای همنوع بکار گیرد.
متقابلا جنبش انقلابی مردمی در کف خیابان با کمک خدای شورشی در ذهن و روح مردم با رژیمیها حساب شده و شورشی برخورد کرده، چون رژیم و افرادش شورشی برخورد میکنند و قانون، ترحم، انعطاف پذیری، انتقاد پذیری و تعامل را نمیفهمند، فقط حرف زور سرشان میشود. در هر دو حالت باید عقل سلیم و احساس سالم فرد و افراد نقش رهبری و تجزیه و تحلیل و تصمیمگیری را داشته باشند. اگر این رژیمی هاخودشان را از بدنه رژیم کندند و به مردم پیوستند با آنها مدارا میکنیم. اما اگر به مردم نپیوستند نمیشود با این افراد از اصلاحات و رفراندم حرف زد. باید با زبان شورشی و اعتراضی با آنها حرف زد، مثلا اگر آتش به اختیار عمل میکنند. ما هم مجبور هستیم که با آنها خشن برخورد کنیم تا آتش به اختیار آنها را در گلویشان خفه کنیم. برای این کار جنبش انقلابی هنوز کم دارد. اعتصابات و اعتصابات سراسری خوب است و یک نوع جواب شورشی به رژیم منفور است. اما هنوز در تجمعات و تظاهرات دانشگاهی و کف خیابانی شعارهای اصلی آنطور باید و شاید نیامده، مثلا شعارهایی در رابطه با بی آبی، بی نانی، بیکاری، بیخانمانی، فقر، قحطی، اختلافات طبقاتی، کارتون و گور و پشت بام خوابی، مواد مخدر و غیره. این موضوعات تماما شورشی هستند و رژیم به مردم ما تحمیل کرده که مردم فقط شورشی شوند و این گرایش شوری در ذهن و روح مردم نه بر ضد آخوند، بلکه مردم ضد خودشان آن بکار برند، مثلا وقتی زورت به رژیم نمیرسد خود زنی کن، بچه خود و زن خود را بکشت، خود را از روی پل و ساختمان به پایین پرت کن، خود را به آتش بکش، بر علیه مذاهب و اقوام دیگر طرح و نقشه بکش.
همه اینها خواص گرایشهای شورشی و خدای شورشی در ذهن و روح ما هستند بر علیه خودمان شدهاند و نه بر علیه آخوند و رژیم منفور آخوندی. چرا؟ چون خدای شورشی مذهبی آخوندی مطلقگرا و هیچ نوع انعطاف پذیری، رحم، مروّت و قانون سرش نمیشود. آخوندها با کمک این افرادی که در بالا ذکر شدند حکومت و جامعه را به تمام معنی قبضه کرده و خدای شورشی مذهبی افراطی آخوندها ۴۴ سال است که خودش را به خدای شورشی در ذهن و روح مردم تحمیل کرده کهای عزیز جون به فرمان من تو خدای شورشی در ذهن و روح مردم خدای جنبشی (خدای انعطاف پذیری، تعامل، قانونمدار) را در صندوقچه ذهن و روح مردم زندانی کن و به این مردم بگو که تو ضعیف و ناتوانی و نمیتوانی با خدای شورشی آتش به اختیار آخوندها در بیفتید، پس با خودت شورشی در بیفت، خود، دخترت، زنت و همنوع خودت را بکش. به فرمان من خدای شورشی آخوندی تو خدای شورشی در ذهن و روح مردم به آنها بگو که خدای شورشی آخوندی آب، نان، پول، درآمد بالا را برای آخوندهای نژاد برتر میخواهد. به تو چه ربطی دارد! آب و نان نداری! برو بمیر و بچههایت را بکش! با این نوع برخوردآنقدر خدای شورشی آخوندی عرصه را بر شما مردم تنگ میکند که توی انسان به خدای شورشی آخوندی و خدای شورشی در ذهن و روح خود تن در میدهی و باور میکنی کهای عزیز جون تنها راه نجات کشتن خود، بچههایت و همنوع خود است. اما آیا همه اینطوری میشوند، البته که نه، چون افراد دیگری هستند که مقاومت بیشتری میکنند و این صحنههای شوم را که میبینند نهایتا به این فکر میافتند که این راه حل نیست و از شناختها و تجارب تلخ زمان شاه و این ۴۴ سال نکبت بار رژیم آخوندی استفاده و بر خدای شورشی در ذهن و روح خود غلبه و خدای جنبشی را از صندوقچه ذهن و روح خود آزاد و این دو خدا با کمک هم جلوی نفوز خدای شورشی آخوندی را میگیرند و به عناوین مختلف به خدای شورشی آخوندی ضربه میزنند. این دو خدا افراد همنوع را با هم متحد و به آنها میگوید که بگویند، من چرا باید دختر، پسر، زن و همنوع خودم را بکشم. حال من توی آتش به اختیار آخوند و خدای شورشی افراطی مذهبیت را میکشم.
در جنبش انقلابی امروز اولا مردم ایران با کمک شناختها و تجارب تلخ زمان شاه و بخصوص زمان آخوندیسم خدای جنبشی را از صندوقچه ذهن و روح خودشان آزاد کردهاند. دوما خدای شورشی و خدای جنبشی در ذهن و روح این مردم ضد هم نیستند و بطور نسبی با هم آشتی کردهاند، هر چند هنوز در بعضی زمینهها با هم بگو مگو دارند. سوما هر دو ضد خدای شورشی آخوندی و نوکرانش و اربابانش هستند. اما رژیم تعامل، رحم و منطق سرش نمیشود. برخوردهای شورشی ما مردم با رژیم منفور چندان منطقی نیست، مثلا بعضیها اعتراضشان در حد رفراندم است، بعضیها آگاهانه و نا آگاهانه هنوز به کمکهای خارجی چشم دوختهاند. آنهایی هم که کف خیابان هستند و بدنه اصلی جنبش انقلابی را تشکیل میدهند و در مبارزه با رژیم شورشی از جان و مال خود مایه میگذارند هنوز مبارزه شورشی آنها در برابر رژیم تمامیت خواه تکمیل نیست، مثلا اعتصابات سراسری مردم خوب است. اما در تجمعات و تظاهرات در کف خیابان و در دانشگاهها هنوز شعارهای اصلی و محوری در رابطه با بی آبی، بی نانی، بیکاری، تورم، گرانی، قحطی، فقر، بی خانمانی، کارتون، گور و پشت بام خواهی وجود ندارند. این شعارهای اصلی اگر در تظاهرات سر داده شوند کار ساز و میتوانند افراد زیادی را بر علیه رژیم به خیابان بکشد. با آمدن مردم بیشتر به کف خیابان تعامل، همبستگی، اتحاد، انعطاف پذیری، انتقاد پذیری و تمایل به همگرایی و قانونمداری برای همه بیشتر میشود و در ذهن و روح تمام ما خدای جنبشی تقویت و به یاری خدای شورشی در ذهن و روح مردم به صحنه رفته و این دو خدای شورشی و جنبشی با استفاده از عقل سلیم و احساس سالم، تمام مردم معترض را بر علیه خدای شورشی مذهبی مطلقگرای آخوندیسم میشورانند.
این دو خدای شورشی و جنبشی در ذهن و روح مردم در کف خیابان بر علیه رژیم کاری میکنند کارستون، پس بنابراین خواهش و تمنای من به عنوان یک برادر کوچک تر از شما عزیزان این است که شعارهای خودتان را در کف خیابان درست تنظیم کنید که جواب سختی به آتش به اختیار آخوندها و سپاه پاسداران بدهند. خواهش دیگر من این است که به پدر و مادرهای دهه هفتادیها و هشتادیها گیر ندهید. این مادران و پدران عزیز بودند که این بچهها را چنین پر شور پرورش دادند. درود همه ما بر آنها. فقط مردم را تشویق کنید که به صف این عزیزان در کف خیابان بپیوندند.
موفق و پیروز باشید! پاینده و جاوید ایران عزیز ما
اکبر دهقانی ناژوانی
انقلاب مشروطهٔ نوین ایرانیان، محسن مشفق