قتل دولتی محسن شکاری، به عنوان یکی از حداقل ۱۲ نفری که حکم اعدام در موردشان صادر شده، در واقع یک آزمایش است توسط قدرتمداران برای جامعه، که ببینند ما مردم چقدر حاضریم خشونت را تحمل کنیم، و تا چد انفعال در جامعه تحمیل شدنی است.
هشدار! هشدار!
نتیجه مردود شدن ما مردم در این امتحان، بدون هیچ تردیدی، ادامه و افزایش تجاوزها، و «خودکشیها»، و کشتارهای خیابانی و قبل از دستگیری، و شکنجهها و اعترافات اجباری، و اعدامها و... خواهد بود!
محسن شکاری، که در جریان اعتراضاتی که بعد از قتل مهسا امینی از روز ۲۵ شهریور ۱۴۰۱ آغاز شده بود، در تاریخ ۳ مهر ۱۴۰۱ در تهران دستگیر، و در دادگاه انقلاب تهران، به دلیل «بستن خیابان ستارخان و مجروح کردن یک مامور بسیج» به محاربه متهم و محکوم شد. محسن شکاری، جوانی که فقط ۲۳ سال داشت، در تاریخ ۱۷ آذر ۱۴۰۱، یعنی ۸۳ روز بعد از قتل مهسا امینی، اعدام شد.
آمار دقیقی از کسانی که در جنبش خودجوش فعلی دستگیر شدهاند، در دسترس نیست. رژیم اعلام کرده است که جرم تعدادی از این هموطنان ما «محاربه» و «فساد فِی الْاَرض» است، که مجازات آن اعدام است. ولی این اولین حکم اعدام معترضان جنبش خودجوش است که به اجرا در آمد. به گفته سازمان حقوق بشر ایران حداقل ۱۱ نفر دیگراز بازداشتشدگان که حکم اعدامشان صادر شده، در خطر جدی و قریب الوقوع اجرای حکم اعدام قرار دارند.
تعداد دیگری از هموطنان ما که در این تظاهرات دستگیر شده بودند، فقط چند روز بعد از آزادی، «خودکشی» کردند.
تعداد دیگری از هموطنان ما، بدون دستگیری و در خارج از زندان، به قتل رسیدند. فرزندمان کیان پیرفلک، فقط یک نام از چندین نفر از هموطنانی هستند که به نام و یا بهصورت گمنام، به این شکل به قتل رسیدهاند.
احساس بدی که با بهکار بردن کلماتی چون «تعدادی» و یا «چندین نفر» و یا «تعداد دیگری» در خطوط بالا، به دل صاحب این قلم مینشیند، قابل وصف نیست. چرا که همه این افراد شناخته شده و ناشناس و یا مفقودالاثر، یک انسان هستند. انسانهایی اکثرا با سنین کم، و با دنیای سالهایی در انتظار آنها. انسانهایی که مادر، پدر، خواهر، برادر، همسر، فرزند، و... دارند. حتی تصور حال و احوال امروز بازماندگان این عزیزان، غیرقابل تحمل است. به باور من، این هم میهنان، همه اعدام شدهاند. اعدام البته که حتما نباید با چوبه دار باشد!
ولی این هموطنان ما، از دید من همه زنده و در کنار ما حاضرند، و به ما انرژی مثبت میدهند که از تجاوزات بیشتر به حقوق، جلوگیری کنیم: هر کدام از ما به سهم خود، به نوبه خود.
-
برای مدیریت حقوقی جلوگیری از تجاوزات بیشتر به حقوق و از جمله پیشگیری از قتل هموطنان، بازگویی مواردی در دیگر نقاط دنیا، ضروری است. از جمله یادآوری وقایعی که بعد از قتل جرج فلوید بهتاریخ ۲۵ ماه می ۲۰۲۰ در مینیاپولیس امریکا، در آن شهر و بعد در سراسر امریکا، و سپس در شهرهای دیگر دنیا اتفاق افتاد، مفید است. دختر جوانی که شاهد این قتل بود، با تلفن همراه خود، فیلم این تجاوز را گرفت، که دیری نپایید که توسط رسانههای شخصی، در دسترس دیگر شهروندان امریکا قرار گرفت، و به سراسر دنیا مخابره شد. بزودی، در تعداد زیادی از شهرهای دور و نزدیک امریکا، اعتراضات در فضای مجازی و حقیقی، و تظاهرات خیابانی شروع شد، و کم کم به ابعاد کیفی و کمی آن اضافه شد. این اعتراضات و تظاهرات، به ماورای بحار کشید، و در شهرهای بزرگ دنیا پژواک پیدا کرد.
در پی این ماجرا، رفتار پلیس امریکا با شهروندان، بهخصوص با شهروندان رنگینپوست، مجبور به تغییرات عمدهای گردید. اکنون در بسیاری از شهرها، پلیس مجبور است همیشه در حین خدمت، از دوربینهایی که بر لباس آنها تعبیه شده است، استفاده کنند که صوت و تصویر آنها را هنگام انجام وظیفه و برخورد آنها با شهروندان، ضبط میکند.
سرایت این اعتراضات به بریتانیا جالب بوده است. در آنجا هم شهروندان، اعتراضات را به تظاهرات خیابانی کشاندند و با تجمع خود در بعضی میادین شهرهای مختلف، مجسمههای افرادی که با تجارت بردگان، باعث پیشرفت مستعمرات بریتانیا و سلطهگری آن کشور شده بودند را، به پائین کشیدند و بعضی از آنها را در خیابانها، گرداندند و به رودخانه انداختند. تجاوزات وینستون چرچیل به حقوق، از خاطره و قلب روح بسیاری از شهروندان دنیا، پاک شدنی نیست. گفته شد که حتی مجسمه وینستون چرچیل هم از این تظاهرات در امان نماند، گرچه آنها نتوانستند تندیس کسی که سمبل جنگ و خشونت بریتانیا در قرن گذشته بود را به رودخانه بیاندازند.
تلاش برای احقاق حقوق، و خشونتزدایی یک پدیده مسری است. سرایت تلاشها برای اعتراض به تجاوز به حق حیات مهسا امینی در ۸۴ روز پیش، و بسیار دیگری از ایرانیان تا روز ۱۷ آذر و اعدام محسن لشکری، و، بعد از آن تا به امروز، مانند یک پاندمی (البته با انرژی مثبت)، به سراسر دنیا رسیده است. تاثیر مثبت و موثر تلاشهای ایرانیان (هم در فضای مجازی، و نیز در فضای حقیقی) برای دفاع از حقوق بشر، ابعادی چنان گسترده داشته که نه توسط رژیم، و نه توسط سایر قدرتها، اصلا قابل انکار نبوده است.
بزرگترین «ابرقدرت دنیا» افکار عمومی است. قدرت، تواناییِ از خود بیگانه شده است. با این برداشت حقوقی، ابرتوانایی، متعلق به همه بشرها و افکار عمومی است. اگر کسانی قدرت را در کاخ سفید و الیزه میبینند، بهتر است نگاه مختصری به کنشهای افقی مردمی در فضای مجازی و حقیقی بیفکنند تا ببینند اگر «سیاستمداران» قدرتهای دولتی و غیردولتی ابراز نظری و حمایتی از مردم ایران میکنند، فقط به دلیل فشار افکار عمومی شهروندان کشورهای آنها بوده است.
-
واضح است که خامنهای و شرکا و حافظان رژیم، در مدیریت شرایط فعلی و نحوه برخورد با مردم برای «جمع کردن شورشها» با هم اختلاف نظرهای عمیق دارند. آنها همه ترسیدهاند و این ترس و وحشت آنها، در حرکات بدن و حالات صورت و انتخاب لغات در موقع صحبت کردن، کاملا واضح است، و برای تشخیص این اضطراب و پانیک، احتیاجی به یک روانپزشک ورزیده نیست. انسان گاهی در وحشت و اضطراب، هوش و ذکاوت خود را از دست میدهد، اگر اصلا از ابتدا دارای آن بوده باشند. برخی از حافظان رژیم که به این بیماری حاد مبتلا شدهاند، تصور میکنند قدرت بازسازی جوی که در دهه ۱۳۶۰ شاهد آن بودیم را دارند. خامنهای میگوید: «خدای سال ۶۰ همان خدای امسال است» این در حالی است که نمیداند که خدای وی، توانست با شکست دهه شصتیها در جنگ روانی، آنها را به انفعال بکشد. ولی این دوزخیان روی زمین نمیدانند که آن خدا، و خدای آن خدا هم نمیتواند با دهه هشتادیها و دهه هفتادیها همان معامله را بکند! میزان ذکاوت خامنهای و شرکا به آن درجه نازل رسیده است که حتی تحلیل بازجویی که به قول خودش بیش از چهل سال سربازجو بوده است را، در مورد تظاهر کنندگان نمیتواند درک کند که گفت: «نه من حرف اینها را میفهمم، و نه اینها حرف من را...» ترجمه این حرف پر از استئصال این است که روشهای جنایتها علیه بشریت در دهه ۱۳۶۰، و حتی نسلکشی تابستان ۱۳۶۷، در این عصر امکانپذیر نیست. چرا که پیشنیاز آن جنایتها، شکست مردم در جنگ روانی، و پذیرش انفعال است. مردم خوب می دانند که اگر امروز سکوت و انفعال پیشه کنند، فاجعهای بدتر از فاجعه جنایتها علیه بشریت که در دهه ۱۳۶۰ شاهد آن بودیم، در انتظار ما است. با وجود این متجاوزان در اریکه قدرت، هیچ نه معلوم که همین فردا، مهساها، و کیانها، و...، و محسنهای بعدی، فرزند من باشد یا شما، و یا خود من باشم و یا شما؟!
ولی ما اکنون، بعد از چهار دهه + ۸۵ روز تجربهاندوزی، برای خنثی کردن نقشههای شیطانی این متجاوزان به حقوق، یک فرصت طلایی پیدا کردهایم. ما میتوانیم تجربه دیگر انسانها در دیگر کشورها را هم به تجربیات خود اضافه کنیم. اگر ابعاد اثرات فیلم گرفتن از قتل شهروند امریکایی توسط پلیس، و انتشار آن در سراسر دنیا را در ذهن خود مرور کنیم، آنوقت به تواناییهای بالقوه و بالفعل جوانان ایرانی در ایران و در سراسر جهان، به تواناییِ خود، و به تواناییِ افکارِ عمومی، این بزرگترین «ابرقدرت جهان» پی میبریم. در این ۸۵ روز اخیر، به صورت روزافزون و شتابگیر، سیر افزایش تواناییهای مردم حیرتانگیز، و افزایش ناتوانی و بیقدرتیِ قدرتها تمسخرآمیز بوده است.
اگر هر کدام از ما که در این روزهای حساس، با شکست از قدرتها در جنگ روانی، در لاک خود فرو رویم، و انفعال پیشه کنیم، به سهم خود در تجاوزهای بعدی، شریک دژخیمان این رژیم هستیم. البته چه بسا که خود قربانی انواع تجاوزات شویم. در این عرض من، کمترین اغراقی نیست!
با این توجه، ما (هر کدام از همه ما، به سهم خود و به نوبه خود) میتوانیم، و بلکه وظیفه داریم که از تجاوز به حقوق، جلوگیری کنیم.
به خود باور داشته باشیم! به توانمندی جوانان باور داشته باشیم! به ملت خود باور داشته باشیم!
علی صدارت
https://alisedarat.com/contact-us/
شنبه ۱۹ آذر ۱۴۰۱ برابر با ۱۰ دسامبر ۲۰۲۲