رژیم آدم کشی که اعدام جوانان، نماد حکومتش و چوبه دار، نشانه زور و قدرتش است؛ رژیم فاسدی که اداره سایتهای صیغه یابی و ارائه مکانهای همخوابگی برایش به اندازه حفظ عبا و عمامه مهم هستند، بداند که کشتن جوانان هیچگاه تضمینی برای ثبات سیاسی و آرامش روحی دیکتاتور ابله نخواهد بود، و نه تنها از شتاب روند انقلابی کاسته نخواهد شد، بلکه به بازتاب فکر خونخواهی و واکنشهای انتقام جویانه میانجامد.
سرکوب عریان نشانه زوال، و ایجاد رعب و وحشت، نشانه ترس است و دیگر در ساختار فرسوده رژیم اسلامی که دولتش «روی خاکستر گذارده شده»، ماهیتی تثبیت کننده ندارند و از روند از هم گسستن سپرهای محافظتی جلوگیری نخواهد کرد، بلکه سرچشمه رویاروییهای تازهای خواهد شد که نه مهارش آسان خواهد بود و نه دیگر شباهتی به اعتراضات جاری خواهند داشت. رژیمی که قدرتش از لوله تفنگ بیرون میآید و استمرارش را تنها با نیروهای سرکوبگر داخلی و بیگانه میتواند بیمه کند، حکومتی است که در مرز قریب الوقوع فروپاشی قرار دارد.
نظام درماندهای که در گرداب فلج سیاسی دست و پا میزند و دیگر حتی از پس وظایف یک دولت شکستخورده هم بر نمیآید و تنها نهادهای مشروع در آن، سپاه پاسداران خونریز، بسیجیان سرکوبگر، و (بی) دادگاههای انقلاب، با جلادانی با ردای قاضیان، هستند، تصور میکند با کشتن جوانان میتواند کنترل همه چیز را در دست گیرد، اما درواقع آنها کنترل هیچ چیزی را جز «ترس» در اختیار ندارند، و اکنون در عالم مجعولات و الفاظ تسکین دهنده مشغول «مدیریت ترس» در میان وادادگانش برای حوادث نابهنگام است.
رژیم توسریخوری که با گرایشات مالیخولیایی رهبر الدنگ در چهارچوب سیاست نگاه به شرق، کشور را به دام یک جنگ غیرمسئولانه و اعلام نشده با اوکراین کشانده است، اکنون با بیانیه مشترک چین و عربستان و سپس شورای همکاری خلیج فارس، میبایست واقعیتهای ملموس جهان توانسته باشد تصورات مبتنی بر فرضیات نادرست و تراوشات یک ذهن بیمار و علیل را نمایان و چشمها را باز کرده باشد. اما چنین نیست؛ در «اتحادیه ابلهان» نه تنها یکی از دیگری کودن تر است، بلکه دانش توهمی درباره واقعیتها از ملزومات دستیابی به مناصب قدرت و مدیریتی است.
کارشناس مسائل بینالمللی این اتحادیه ابلهان که روزگاری هم سفیر اسبق جمهوری اسلامی در نروژ بوده است در این باره گفته است که «به هیچ وجه این تصور را نمیکردیم که روزی چین در خلیج فارس خلاف منافع ملی ایران قدم بردارد.»
باید به سر تا پای چنین ابلهی گل گرفت که لقب استاد ژئوپلیتیک را هم یدک میکشد اما هنوز بدیهیترین اساس سیاست خارجی را نمیداند که کشورهای جهان بیش از هر چیز منافع ملی خود را سر فصل روابطشان با دیگران قرار میدهند، بعبارتی با یادآوری جمله ماندگار در روابط بینالمللی «در دنیای سیاست نه دوست دائمی وجود دارد و نه دشمن دائمی، بلکه تنها چیزی که دائمی است منافع ملی است.»
چرند و پرند گوییهای ابلهان کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی طویله مجلس اسلامی،
دل به هم زن از آن است که بازگو گردد. از رژیم ضد ایرانی که تأمین مصالح حکومتی خود را از طریق حراج منافع ملی ایران با باج دادن به کشورهای همچون روسیه و چین پیگیری میکند بیش از این هم انتظاری نیست.
ادعاهایی که نسبت به جزایر سه گانه ایرانی خلیج فارس مطرح میشود چیز تازهای نیست و با یک ایران نیرومند دیگر کسی از این غلطها نخواهد کرد. اما این موضوع نباید امر سرنگونی و جنبش انقلابی را تحت تأثیر قرار دهد.
کنشگران میدان سیاست و تلاشگران مدنی نباید تنها به لغو اعدام جوانان شجاع و در بند بسنده کنند. درخواست لغو اعدام و آزادی این و آن تنها یک «استراتژی تدافعی» در برابر سیاستهای جنایتکارانه جمهوری اسلامی است و ما را ناخواسته وارد زمین بازی رژیم میکند و جنبش انقلابی را در تنگنا و محدودیتها قرار میدهد بدون اینکه رژیم را وادار به عقب نشینی کرده باشیم. با لیست بلند اعدامیان در انتظار چه خواهیم کرد؟
تقلیل گرایی در متن مبارزه روا نیست و راه را برای نفوذ «عاطفهسازان» حکومتی فراهم میکند و ما را به بحثهای بی حاصل محاربه و از این دست جفنگیات میکشاند. چنانکه روزگاری نه چندان دور همه به یکباره فَتوا شناس شده بودند و درباره فتوای حرام بودن سلاحهای اتمی تحلیل میکردند بدون آنکه دستیابی جمهوری آدم کشان به زرادخانه هستهای را محکوم کنند. قانونی که در آن حکم محاربه گنجانده شده باشد باید به همراه منبع استخراج آن به سطل آشغال ریخته شود. برخی از این عاطفهسازان تازه تنها از «تعلیق مجازات اعدام» دم زدهاند.
توجه به این رویکرد ما را به این رهیافت رهنمون میسازد که میدان انتخابهای سیاسی ما نباید در محدوده تغییرات کوچک محصور و اسیر دست موعظه گران حکومتی گردد، بلکه با توجه به پارامترهای سیاسی و اجتماعی تازهای که در سپهر سیاسی ایران نمایان شده است باید هرگونه دادخواستی به شکستن ستون فقرات رژیم بیمار شیعه منجر شود، زیرا طبیعت راهبرد کنونی، مناسب شرایط امروز نیست.
در نبود یک نیروی با اعتبار و منسجم سیاسی و کم کاری شخصیت معتبر ملی، ما باید با یک جهش سیاسی همراه با ارادهگرایی، فراتر از لغو احکام اعدام ورود کنیم و در کنار هدف اصلی، یعنی سرنگون کردن جمهوری اسلامی، با یک «استراتژی تهاجمی» و ورود به قلمرو ممنوعه رژیم، راهبرد آزادی تمامی زندانیان سیاسی را وارد کارزار مبارزاتی کنیم و در دستور کار جنبش انقلابی قرار دهیم. چنین رویکردی به پیکار ملی، میتواند مستقیم تر ابزارهای دفاعی رژیم را به چالش بکشد که به زودی به افکار عمومی و حمایت جهانی مسلح میشود و منجر به شکستن دیوارهای حائلی میشود که دیکتاتور برای بقای خود ساخته است.
در رژیم منفوری که برایش از قدرت تنها اعدام باقیمانده است و از اقتدار، فقط توسریخوری، رژیم فاسدی که نه دیگر موفق به بازگرداندن نظم قدیمی خواهد شد و نه دیگر تسلطی بر خیابانها دارد، خشونت در شکلهای گوناگون ظاهر و وسیلهای برای حفظ حکومت میشود. با این حال نباید به او فرصت نفس کشیدن داد. جمهوری نکبتی که با جنون قدرت همیشه بدترین سناریوها را انتخاب میکند، هر بار که خطر از دست دادن کنترل خیابانها بیشتر شود و احساس کند در شرایطی قرار دارد که ممکن است اتفاقات بدتری رخ دهد، به خشونت پناه میبرد، اما با اعتراضات گسترده مردم در خیابانها این امید بزودی از بین میرود و او را وادار به عقب نشینی میکند. بنابراین سنگر خیابان باید مستحکم تر از همیشه حفظ شود و گسترش یابد.
حکومتی که از مسیر شیب دار فرسایش ساختاری اینک به سمت پرتگاه فروپاشی در شتاب است،
هرگز موفق به در هم شکستن اراده مردم برای براندازی نخواهد شد و به علت تضادهای بی شمار در سامانه سیاسیاش، و یکپارچه نبودن بلوکهای درون حکومتی، راهکارهای خشونت آمیز سرانجام خودش به تولید کننده کشمکشهای درون حاکمیت تبدیل میشود.
شرارت اخیر رژیم اسلامی با کشتن جوانان برومند این آب و خاک، نه اولین دست از این نوع جنایت است و نه باید خوش بین باشیم و آن را آخرین قتل از قتلهای حکومتی بدانیم.
اگر رژیم تبهکار شیعه تصور میکند که چنین رفتارهایی با شیوههای جاهلیت، جامعه را دچار مخاطره میکند و در بهت عظیمی فرو میبرد، سخت در اشتباه است. چنین رویدادهای دردناکی البته به آزردگی روحی جامعه دامن میزند و افکار عمومی و وجدان بسیاری را مورد آزار قرار میدهد، اما بیشتر امنیت روحی و روانی کارگزاران و نیروهای سرکوبگر را مختل میکند. از این گذشته چنین اقدامات فجیعی بومرنگ خشم و انتقام را به سختی و تندی به سوی خودتان باز میگرداند.
دولت فروپاشیده اسلامی، اما هم چنان در مصدر کار، بداند که خون به خون شستن چندان هم محال نیست. منتظر پاسخ جوانان و مردم ایران باشید.
امیر امیری
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* عنوان مقاله از شاعر آزادیخواه و مبارز ملی، نادر نادرپور وام گرفته شده است.
قشر خاکستری را چگونه به میدان بیاوریم؟ محسن مشفق