Tuesday, Dec 20, 2022

صفحه نخست » سئوال از خود در ارتباط با درخواست مبارزان داخل برای اتحاد اپوزیسیون خارج از کشور، ابوالفضل محققی

Abolfasl_Mohagheghi_3.jpgبه‌عنوان یک کنشگر سیاسی، اجتماعی بارها از خود سئوال می‌کنم. مهم‌ترین وظیفه‌ی افراد، سازمان‌های سیاسی و احزاب در قبال جنبش بزرگی که هنوز به بهای بسیار سنگین، زندانی شدن، شکنجه دیدن و کشته شدن در سرتاسر کشور جاری‌ست، چیست؟
جواب به آخرین پیام و خواست مبارزان داخل از نیروهای اپوزیسیون خارج از کشور جهت اتحاد ـ امری که باید پاسخ داد ـ چه می‌باشد؟
چرا این جریان‌های سیاسی سنتی و موسفیدکرده اپوزیسیون خارج از کشور قادر نیستند برعکس ادعاهایی که دارند نبض خود را با نبض مبارزان جوان داخل کشور هماهنگ کنند و با درآمیختن تجربه پیرانه‌سری با نیروی جوانی یاری‌رسان قابل اتکایی برای مبارزان داخل باشند؟ سئوالی که باید جواب داد.

به‌عنوان عضوی جداشده از سازمان فدائیان اکثریت که هنوز اکثریت دوستانم از یاران قدیمی جداشده و نشده آن هستند، هنوز بیشترین خاطرات جوانی و میان ‌زندگیم تنیده شده با تب‌وتاب‌های درون آن سازمان و پیگیر سرنوشت و حال روز این جریان سیاسی است.
حساس و نگران نقشی که آن‌ها امروز به‌عنوان یک نیرو که بخشی درون تشکیلات اکثریت، بخشی حزب چپ و بخشی به‌صورت جمهوری‌خواهان با پسوند‌های مختلف، گروه‌های کوچک و افراد مستقل ایفا می‌کنند، هستم.
از خود سئوال می‌کنم؟ کجاست آن شور؟ آن تب‌وتاب برای مردم؟ کجاست آن تلاش که باید صمیمانه در جهت ایجاد یک جبهه فراگیر از نیروهای مخالف جمهوری اسلامی حرکت کند؟ کجاست آن روح زیبای خالی از منیت شخصی که جز بهروزی یک ملت نمی‌خواهد؟ و هر دستی که در راستای یاری رساندن به این خیزش مردمی باشد می‌فشارد.
مگر این‌همه سروکله‌ی هم زدن برای خاطر روشن کردن مسیر در جهت رسیدن به یک وحدت همگانی نبود؟ چرا بعد از گذشت متجاوز از سه ماه مبارزه‌ی جانانه یک نسل؛ دیدن، متأثرشدن، به هیجان آمدن، متأسفانه قادر نیستند پرده‌ی پندارهای سخت و تنیده‌شده به دور خود را پاره کرده و تمام‌قد به حمایت از تشکیل یک جبهه واحد برای مبارزه با جمهوری اسلامی برخیزند؟
چرا هنوز شیوه‌های تجزیه‌وتحلیل مبتنی بر روش‌های مرسوم گذشته و شرطی‌شده اساس عمل است؟ نگاهی که خود را محور حقیقت و بعد از کلی اشتباه هنوز پاک‌تر از همه می‌داند. چرا نمی‌خواهد چهره‌ی واقعی خود را در آئینه‌ی زمان و نقشی که در این جنبش بزرگ ایفا می‌کند ببیند. به اندازه‌ی توان خویش یاری‌رسان جنبش شود. عیب همگان می‌بینند جز عیب خود.
چرا هرگز از خود سئوال نمی‌کنند؟ نتیجه ۴۰ سال فعالیت، گفت‌وگو، بر سروکله هم زدن، برای یک جمع‌بندی اساسی که حاصل آن بتواند به نوزائی و هماهنگ‌شدن با نیازهای زمانه و خواست جامعه جوان امروز ایران منجر شود، چه شد؟ کجاست؟
هرگز از خود سئوال نمی‌کنند ماحصل فعالیت ما چرا منجر به تکثر، همبستگی، اعتماد آفرینی، وحدت‌بخشی به نیروهای خواهان مبارزه با جمهوری اسلامی نگردید؟ چرا به جای مجموع شدن، تکه‌تکه‌شده هر کدام عَلَم جداگانه‌ی من مرکز حقیقت هستم برداشتند؟ چرا کارشان منجر به تخریب یک‌دیگر گردید؟
چرا به جای تلاش در جهت دست‌یافتن به افکار جدید منطبق با زمان و قبول عملی و احترام به تنوع عقاید، در پیله‌ی خود خزیده وعیب را در وجود دیگر نیروهای اپوزیسیون حتی یاران منتقد خود جست‌وجو کردند؟ طوری که دیگر کمتر کسی خطشان را می‌خواند.
آن‌ها در عمل همان راهی را رفتند که جمهوری اسلامی در اشل یک حکومت رفت. تجزیه شد! در هر مرحله یک بخش نیروی خود را که ارزشی نمی‌دانست از کف داد تا سرانجام به اصول‌گرایان ارزشیِ کم‌مایه مانند رئیسی و افراد مورد نظر رهبر رسید. نیروهایی که خود را مرکز حقیقت مطلق می‌دانند و دیگران را توطئه‌گر.
می‌دانم خشم بسیاری از یاران دیرین را برمی‌انگیزم. اما مگر جز این است؟ نتیجه‌ی عملی کار خود، تصویر واقعی خود را در سیمای افراد باقی‌مانده از یک دو ماراتون با مانع که حاصل درگیری‌های فردی، منیت‌های شخصی و تسویه‌حساب‌های گذشته زیر عنوان مبارزه ایدئولوژیک صورت گرفت نگاه کنید؛ آیا دستاوردتان مثبت بود؟
کجاست این دستاورد؟ کجاست نمود این همه مبارزه‌ی ۴۰ ساله در مبارزه‌ی امروز؟ کجاست آن تشکیلات یک‌دست که نیرو از هزاران عضوی بگیرد که طی این سال‌ها از بدنه جدا شده‌اند؟ کجاست آن نقش سازنده همین رهبران باقی‌مانده در پاسخ‌گویی به فراخوان‌های وحدت‌طلبانه برای ایجاد یک جبهه واحد در مبارزه با جمهوری اسلامی؟
چرا همین تشکیلات باقی‌مانده هیچ‌گاه چه در سطح رهبری و چه در سطح افراد نمی‌تواند تصمیمی یک‌دست و روشن در رابطه اتحاد با دیگر نیروهای اپوزیسیون بگیرند؟ چرا نمی‌توانند خود را از دست اما و اگرهایی که سال‌هاست در برابر هر امر مشخص قرار داده و از پاسخ‌گویی صریح سر باز می‌زند رها سازند؟ چرا هرگز نمی‌تواند دست از قضاوت مبتنی بر پیش‌داوری و نیت‌خوانی افراد و جریان‌های سیاسی بردارند؟ قبول کنند که ایراد‌های وارده بر خودشان به‌مراتب بیشتر از ایرادهایی است که به دیگران می‌گیرند.
نتیجه چنین برخوردهایی است که هیچ کجا نمی‌توان تصویر روشن و حضور تأثیرگذار چپ را به‌عنوان یک نیروی اپوزیسبون که سال‌ها برای آزادی و بیشتر عدالت اجتماعی مبارزه کرده است مشاهده نمود.
اما چه باک نیرویی که قادر به دادن فراخوان و جمع‌کردن یک جمعیت چند صد نفری نیست، وقتی پای اظهارنظر در مورد آقای حامد اسماعیلیون می‌رسد، اگر حضور ۱۰۰ هزار نفری برلین راکه بازتاب خیزش داخل و نتیجه‌ی تلاش‌های شبانه‌روزی اوست به‌طور وسیع در نشریات خود درج نمی‌کند و حرکتی برای نزدیکی و هم‌گرایی برنمی‌دارد، بلکه از زبان بلندپایه‌ترین فرد شناخته‌شده خود او را فردی که سابقه سیاسی‌اش به سه سال نمی‌رسد زیر سئوال برده و قدمی در جهت نزدیکی به او برنمی‌دارد.
هنوز ته نگاه ضدامپریالستی او به‌گونه‌ای هست که فعال سیاسی‌ای مانند مسیح علینژاد را در زمره‌ی افراد ساخته‌وپرداخته غرب تلقی کرده. به دیده‌ی تردید به ملاقاتش با مکرون نگاه کند. با پیش کشیدن این پرسش که هدف از این دیدار چه بود؟ به هر کس این‌گونه ملاقات‌ها داده نمی‌شود! او را زیر سئوال ببرد.
مطلقاً و هرگز از مواضع آقای رضا پهلوی حمایت نمی‌کنند. قدم به قدم فاصله گرفتن او از سلطنت‌طلبان دو آتشه، اعلام مواضع و تأکید او بر جمهوری‌خواهی، برپایی انتخابات آزاد زیر نظر سازمان ملل را عملی تاکتیکی قلمداد می‌کنند که با هدف جذب نیرو صورت می‌گیرد و باید جواب‌گوی اعمال پدر باشد.
خود قدمی از مواضع خویش کوتاه نمی‌آیند و این همه تغییر مثبت در مواضع ایشان را کافی نمی‌دانند. توان نیروهای هوادار ایشان را به حساب نمی‌گذارند. به همان چشمی بر ایشان نگاه می‌کنند که بر فردی عادی می‌نگرند. نهایت هرگونه دست درازشده بر همکاری از جانب ایشان رایک‌طرفه و از موضع بالا ارزیابی کرده، پس می‌زنند.
نه حاضر به تأیید شورای ملی تصمیم می‌شوند و نه قدمی در راستای همکاری با شورای مدیریت گذار برمی‌دارند. همه دارای عیب‌ها و کاستی‌هایی هستند که نمی‌توان با آن‌ها کنار آمد. همان ماندن در حریم پادشاهی خود که به حوض علی می‌ماند. بهتر از هرگونه وفاق و هم‌گرایی است که می‌تواند جایگاه رهبران را تنزل دهد.
هر چه می‌نویسم و جلوتر می‌روم متأسفانه بیشتر به این نتیجه می‌رسم که از این امام‌زاده انتظار معجزه‌ای نیست. کسانی که بعد از سال‌ها مبارزه قادر به فعالیت و ایستادن کنار هم نگردیدند. از هم جدا شدند. کسانی که با گذاشتن وقت بسیار زیاد به تشکیل حزب چپ رسیدند. شادباش به یک‌دیگر گفتند و در فاصله‌ای نه‌چندان دور از هم جدا شدند. بخشی ترجیح دادند با کیفیت و کمیت ناچیز به همان باورهای قدیمی برگردند؛ بخش باقی‌مانده نیز در هراس از تصمیم‌گیری مشخص و قاطع در حال زندگی زیر یک سقف با دو هوا و شترسواری دولا دولا هستند. قادر به ایفای نقشی مؤثر جهت تشکیل یک جبهه فراگیر و اتحاد با دیگر نیروهای اپوزیسیون جمهوری اسلامی نیستند.
جریان‌های سیاسی نفرین‌شده‌ای که نمی‌توانند زبانی واحد برای گفت‌وگو و تعامل پیدا کنند. نمی‌توانند به چیزی، جایگاهی فراتر از آنجه در ذهن خود ساخته‌اند فکر کنند. حتی اگر جواب‌گویی به نیاز خیزش عظیمی چون خیزش امروز باشد. گرفتارشدگان در چرخه رهایی‌ناپذیر یک نگاه ایدئولوژیکی سلب. با بازتاب‌های شرطی‌شده سالیان نسبت به پدیده‌ها، مفاهیم، افراد، حوادث و نیازهای زمان.
(برخورد به دیگر جریان‌های اپوزیسیون را در حد بضاعت و توان به نوشته دیگری موکول می‌کنم.)

ابوالفضل محققی



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy