Wednesday, Dec 21, 2022

صفحه نخست » بی‌دار شدن آسان نیست، اکبر کرمی

Akbar_Karami_3.jpgدر میان خبرها‌ی بسیار جنبش زن، زنده‌گی، آزادی مادری هست که جنازه‌ی فرزند‌‌اش را بر دوش می‌کشد، و روبه همه‌ی ما می‌گوید: «تو را خدا بیدار شید.»
باید شما هم آن کلیپ ویران‌گر و جگرسوز را که مادر یکی از قربانیان (۱) اخیر ناله می‌کند و ضجه می‌زند شنیده یا ‌دیده‌ باشید! او‌ که می‌گوید: «تو را خدا بیدار شید.» می‌گه «به خدا من هم فکر می‌کردم به من نمی‌رسه، (اما) رسید! پسر من به نامردی کشته شد؛ مث حمیدرضا، مث سارینا مث غزاله، مث حدیث، مث کیان، مث عرفان...»

صدای این مادر غمگین و شکسته را بارها و بارها باید شنید و بر آن اندیشید. او بخشی از وجدان ناآرام ماست که ما را و شرایط وحشت‌ناکی را که در آن گرفتار هستیم، تصویر می‌کند. ما شهروند نیستیم؛ شهربندیم. حقوق ما محترم نیست؛ خون ما محترم نیست. ما را و کودکان‌مان را به نامردی می‌کشند؛ و دیر‌ یا زود نوبت به ما هم خواهد رسید و این فاجعه بر کودکان ما هم آوار خواهد شد. چرا ما لَخت هستیم؟ چرا باور نمی‌کنیم ما و کودکان مان در صف بلند مرگ ایستاده‌ایم؟ چرا فکر می‌کنیم فاجعه بر ما آوار نخواهد شد؟ چرا در برابر این همه جنایت ساکت ایستاده‌ایم و کاری نمی‌کنیم؟ چرا ساکت مانده‌ایم که کار به این‌جا برسد؟

پاسخ چندان ساده و دم‌دستی نیست؛ پاسخ در تاریخ، سنت و فرهنگی است که ما را زندانی خود کرده است؛ و تاکنون هرچه کرده‌ایم، بیش از تغییر خدابند زندان بزرگ نبوده است. اما تا آن‌جا که به ما و بیدار شدن ما مربوط است، دست‌کم بخشی از پاسخ آن است که ما هم هنوز از خواب سنت بیدار نشده‌ایم و خود را شهروند نمی‌دانیم و حقوق شهروندی را بر خود نمی‌پسندیم! و برای خواستن و داشتن آن برنامه‌ای روشن و ملی نداریم. ما هم خون خود و‌ کسانی همانند خود را محترم نمی‌دانیم؛ و نمی‌داریم. یعنی چنان تحقیر و مچاله شده‌ایم که همین که ام‌روز ما را یا فرزند ما را نمی‌کشند، راضی و حتا خوش هستیم! یعنی ما را چنان ترسانده‌اند که در برابر کشته شدن فرزندان هم‌سایه و هم‌شهری ساکت‌ایم؛ یعنی ما چنان مرده‌ایم که درکی از ابهت فاجعه نداریم. ما چنان مرده‌ایم‌ که هنوز نمی‌دانیم مرده‌ایم.

و خواب چیست؟ مگر مردن‌ها‌ی پیاپی، تکراری و برگشت‌پذیر!

بیرون آمدن از نکبت شهربندی و درآمدن به شکوه شهروندی در گرو رفتار ام‌روز ما هم هست؛ در گرو بیدار شدن ما هم هست. فرآیند بیداری است که خواب خدابند ایران را آشفته خواهد کرد. اگر به این زبونی، حقارت، بی‌تفاوتی و ترس غلبه نکنیم، همیشه خواب‌آلوده، گنگ و شهربند خواهم ماند. شهربند کسی است که شهامت ایستادن در برابر آدم‌کشی و جوان‌کشی و فرزند‌کشی را ندارد؛ و فکر می‌کند به او نمی‌رسد! اما می‌رسد. شهربند کسی است که مقهور خدابند است.

اما شهروند کسی است که می‌داند دیر یا زود او هم گرفتار فاجعه خواهد شد. شهروند همانند ترسوها نیست و منتظر آن روز نمی‌ماند. شهروند آزادی و زنده‌گی را برای همه کودکان و جوانان و‌ دختران و پسران ‌و مردمان‌ شهر می‌خواهد؛ شهروند کسی است که نمی‌گذارد هیچ‌کس در شهر به نامردی کشته شود. شهروندی دانایی و توانایی ایستادن در برابر فاجعه است، پیش از آن که بر ما آوار شود. شهروندی سرمایه‌گذاری در شهر و سیاست و نهادها‌ی مدنی است. شهروندی حرکت به سو‌ی توسعه، دمکراسی و حقوق بشر است. شهروندی امکان ایستادن در جهان بی‌خبری جان راولز است تا برابری و آزادی برابر و همه‌گانی توزیع شود و از فاجعه پرهیز شود. شهروندی خودپایی جمعی است که نمی‌گذارد هیچ‌کس به نامردی کشته شود. شهروندی اندام‌زایی "توده" است، برای آن که "ملت" شود؛ و بتواند با مدیریت دولت از خود دفاع کند. شهروندی همان بیداری و ملت/دولت شدن است.

ما شهروند نیستیم، شهربند هستیم؛ و از شهربندی تا شهروندی راه درازی هست. بیدار شدن درک حضور "دیگری" و امکان شنیدن صدای دیگری و فریادرسی به دیگری است. (۲) شهروند شدن پایان "دیگری بزرگ" است. در جامعه‌ای که هنوز خدا زنده‌ است، و بر پهنه‌ی همه‌گانی حکم می‌راند، هیچ فریادرس و دادخواهی نخواهد ماند.

وقتی مادری جنازه‌ی فرزند‌اش را به دوش می‌کشد، و روبه همه‌ی ما می‌کند و‌ می‌گوید: «تو را خدا بیدار شید.» یعنی ما هنوز "ما" نشده‌ایم. یعنی فریادرسی نمانده است و دفاع از خود ممکن نیست (۳). یعنی بارها‌ی بسیاری روی زمین مانده است.
«برای بی‌دار شدن باید بیدار شد.» (۴)

پانویس‌ها
۱- لیلا مهدوی مادر سیاوش محمودی است؛ کسی که در متروی تهران فریاد می‌کشد و از مردم کمک می‌خواهد. سیاوش محمودی کودکی ۱۶ساله بود که در اعتراضات زن، زنده‌گی‌، آزادی در تهران، و در خیابان نازی‌آباد جان باخت. تصاویری از این مادر دردمند در فضاها‌ی گوناگون منتشر شده که تصویر پسرش را در دست گرفته و گریه می‌کند؛ و مردم را به بیداری، هوشیاری و کمک فرامی‌خواند. چه‌گونه‌گی مرگ سیاوش هنوز کاملن آشکار نیست؛ هرچند لیلا مهدوی در اینستاگرام در این مورد توضیحاتی آورده است.
۲- جامعه‌ی باز از زندان‌ها باز آغاز می‌شود. نکته‌ی مهم این ادعا آن است که ستون فقرات یک جامعه‌ی آزاد و انسانی نهادها‌ی قضایی مستقل و آزاد است. در نتیجه عجیب نیست اگر در جامعه‌ای که مردمان آن هنوز درکی از قضا، قضاوت، انصاف، استقلال و آزادی ندارند، نهادها‌ی قضایی آزاد و مستقل هم دور از دست است. به زبان دیگر مردمانی که به سرنوشت متهمان خود و رفتار جامعه با آن‌ها حساسیت ندارند، و درکی از دادرسی منصفانه بر متهمان در میان نیست، شایسته‌ی آزادی، انصاف و نهادها‌ی قضایی مستقل و آزاد هم نخواهد بود. برای دریافت و گسترش دادگری باید از خواب سنت پرید و از جوامعه بیدار و توسعه‌یافته آموخت. در غیبت یک دادگستری انسان‌مند، تاریخ‌مند و خودبنیاد، خودپایی ناممکن است. در غیبت یک نهاد دادگستری توسعه‌یافته و انسانی دفاع از حقوق بشر ممکن نخواهد بود. مردمی که نمی‌توانند یا نمی‌خواهند از متهمان (دیگری) جامعه‌ی خود دفاع کنند، از خود نیز دفاع نمی‌توانند و نخواهند توانست.
۳- میان "حق دفاع" از خود و "حق خطا کردن" دایلما‌ی بسیار باریک و ظریفی هست. سنت برآمد تقدم حق دفاع از خود بر حق خطا کردن است؛ (و عجیب نیست اگر به انگاره‌ها‌ی دیگری بزرگ، برهان‌ها‌ی لطف رنگارنگ، و ادیان گونه‌گونه می‌رسد؛ سازوکارهایی که برآن هستند خطا کردن را ناممکن و محدود کنند و دفاع از خود را ممکن و نامحدود.) و مدرنیته میوه‌ی تقدم حق خطا کردن بر حق دفاع از خود. (در این جا "دیگری" و حقوق او ازجمله حق خطا کردن اهمیت بسیار می‌یابد؛ توزیع برابر حق داوری، قدرت، و‌شان که روی دیگر انسان‌مند و تاریخ‌مند شدن پهنه‌ی همه‌گانی است و با تعادلات دمکراتیک و مناسبات آن کار می‌کند راهی است که با تقدم حق خطا کردن بر حق دفاع از خود آغاز می‌شود؛ و انسان‌مند و تاریخ‌مند کردن کردن جامعه/پهنه‌ی همه‌گانی چیست؟ مگر مرگ دیگری بزرگ! و بیدار شدن ما.)
۴- پس از بی‌داد اعدام‌ها‌ی سراسیمه‌ی جمهوری اسلامی در روزها‌ی اخیر در فیس‌بوک این روزها پاره‌گفتی در چرخش است که می‌گوید: برای بی‌دار شدن، باید بیدار شد. این نوشته تکاپویی است برای تفسیر این ادعا و نسخه‌ای برای رسیدن به آن‌جا.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy