دریافت درست و دقیق از فرصتهای تاریخی در بطن جنبش انقلابی از ضروریات تدبیر سیاسی است و استفاده بهموقع از آنها نه تنها موجب به روزرسانی ایدههای خلاقانه و معنادار شدن فرهنگ مبارزاتی میشود، بلکه انگیزه پیوستن قشر بیتفاوت، اما دارای پتانسیل جامعه به شور و شوق جنبش انقلابی میشود، و غفلت از آن سبب ساز سرگشتگیهای رومانتیک خواهد شد.
تاریخ بسیاری از جنبشهای انقلابی و آزادیبخش، تنها تاریخ بهره مندی از غنیمتها و شانسهای بادآورده نیست، بلکه بیشتر از آن، تاریخ از دست دادن فرصتهای تاریخی بوده است. از این منظر شاید بتوان تاریخ را به عنوان پیوستگی فرصتهای استفاده نشده درک کرد.
ما به این امر عادت کردهایم که سیاست را مانند یک تشکیلات اداری معمولی میان حضور در لحظه و خارج شدن از آن در نظر گیریم، برای همین هم نمیتوانیم به تحولات غیرقابل پیشبینی و رخدادهایی که بر مبنای مناسبات خارج از اراده ما شکل گرفته است واکنش درخوری نشان دهیم.
غایت گرایی همه جا پیش نیاز سیاست ورزی نیست و تنها در کنار وظیفه گرایی به عنوان یک فضیلت سیاسی به شمار میآید. به زبانی دیگر، تأمل مدنی نباید جایگزین تدبیر سیاسی گردد، هر دو در سیاست لازم، اما هر کدام به زمان خودش واجب است.
ما اینک در میانه یک روند انقلابی قرار داریم و پنجره زمانی به گاه نگار دورههای عادی اشاره ندارد و مفهوم زمان را نباید به معنای گاه شمار خطی دریافت کرد، بعبارتی اکنون با سفر ذهنی در زمان سر و کار نداریم، بلکه کنش پراکسیس سیاسی و انقلابی امروز درست باید بعنوان تجسم فرصت، یعنی زمان مناسب و لحظه مساعد درک شود و نباید این فرصت تاریخی را از دست داد.
چنین فرصت مناسبی نه از ناکجاآباد به وجود آمده و نه به رایگان در اختیار همگان قرار میگیرد و درهای رسیدن به آن و پنجرههای تصاحب آن بر روی همگان باز نیست و تنها کسانی که دارای جایگاه سیاسی و پایگاه اجتماعی هستند توانایی استفاده از این فرصت تاریخی را دارند.
مفاهیم بنیادین سیاسی اگر بدرستی شناخته و درک نشوند، ریشهیابی وضعیت کنونی و راهکارهای مناسب و کنشهای به هنگام روی نمیدهد و باعث سو تفاهمهای بعدی خواهد شد.
کسانی که نمیدانند چگونه به عقاید سیاسی خود مشروعیت بخشند تا به نفوذ سیاسی دست یابند، دوباره اسیر راهکارهای شکستخورده و با همان آدمهای تکراری شدهاند و توجه نمیکنند که راهکارهای سیاسی گذشته به دلیل شرایط تازه اجتماعی و فرهنگ سیاسی نسل کنونی و تغییر قواعد بازی، دیگر جوابگوی نیازهای امروزی نیستند.
حتی رهنمودهای کسانی که از دو سال پیش بطور مرتب و در هر فرصتی تلاش میکردند تا به مدعیان میدان سیاست یادآوری کنند که شرایط عینی و ذهنی در بستر جامعه و خیزشهای اعتراضی، در کنار مجموعه بحرانها، در حال گذر از موقعیت انقلابی بسوی شکلگیری یک انقلاب در جریان و حرکت است تا آنها بتوانند فرصتهای سیاسی را بهموقع شناسایی کنند و برای چنین روزهایی آماده شوند، یا دست کم بتوانند قابلیت بهره گیری از آن را در خود ایجاد کنند، باز هم این هشدارها در فضای خودمحوریها و خود رهبرپنداران ناشنیده ماند و مورد توجه قرار نگرفت.
چنین نگرشی نشان از آن دارد که آنها بیشتر بر مشاهدات سطحی و مبتنی بر تصورات درونی خود تمرکز دارند و کمتر به علل آسیبدیدگی روشها و زمینههای موفقیت راهکارها توجه دارند. بدون تغییر پارامترهای ذهنی و تجدید نظر در مورد آنچه «ممکن» میدانند و آنچه را که «داده شده» فرض میکنند، راهکارها از ایستگاه واکنش گرایی هرگز به مرحله کنش گرایی و اراده گرایی نخواهند رسید. پافشاری بیش از حد بر روی روشهای ناکام مبارزاتی و تشکیل شوراهای رنگارنگ در رویارویی با واقعیتهای موجود جامعه، فاقد ارزش، و از لحاظ نظری نارساست و هیچگاه به چارهجوییهای کارگشایانه نمیانجامد.
کسانی که تا چندی پیش، دوره انقلابها را پایان یافته میدانستند، اینک به یکباره به عنوان کارشناس «انقلاب» ظاهر شدهاند و با سر هم بندی تصورات ذهنی و تمایلات درونی خود، آنها را بعنوان «تحلیل» ارائه میدهند. از این بدتر دیدگاهایشان درباره رهبری در بطن سیاست است که بیاختیار حکایت «فیل در تاریکی» مولانا را در ذهن مجسم میسازد.
با چنین ذهنیت هایی که در پی ساده سازی مفاهیم سیاسی و محتوای پیچیده سیاست هستند، نه هماهنگی رفتارهای فردی برای گسترش اقدامات جمعی بوجود میآید و نه دامنه برنامهریزی جمعی توسعه مییابد.
انقلابی که در خیابانهای کشور جاری و ساری است، بسان همه انقلابها منطق خودش را دارد و با تصورات این و آن کاری ندارد و مانند هر کار مدیریتی دیگری به رهبری نیاز دارد. این رهبری را میتوان با پارامترهای ذهنی هر کسی تعریف کرد و آن را در هر چهارچوبی پیچاند، اما از آن گریزی نیست.
بدون رهبری، یا چنانکه نگارنده ترجیح میدهد «کانون رهبری»، و ایجاد یک مرجع معتبر مرکزی، هیچ سازوکاری برای به اجرا گذاشتن «قواعد» مبارزه بوجود نمیآید، تا انسجام استراتژیک و درونی میان مردم برقرار و پابرجا بماند و راهکارهای مشترک به سرانجام برسند. چیزی که همه درباره آن سخن میگویند نیاز زمانه ماست و خطوط سیاسی جنبش انقلابی کنونی در نهایت رهبری سیاسی را مشخص و نمایان خواهد کرد.
ما نیازمند پایان دادن به رفتارهای دست و پا گیری هستیم که سبب بازدارندگی ما از سیاست ورزی فعال و خلاق گشته است، تا بتوانیم به موضوعیت اصلی امور سیاسی بپردازیم. نباید رهیافتهای فکری برای انتقال مفاهیم سیاسی و معیارهای قدرت ما را به مسیرهای مختلف بکشاند. مردمی که یکپارچه در برابر رژیم نکبت اسلامی ایستاده و به آن اعلان جنگ داده است بیش از هر زمان دیگری نیازمند واکنش سنجیده و درخور ماست.
موفقیت در سیاست و پیروزی در پیکار سیاسی بیش از هر چیز به شناخت از شرایط مساعد و بهره برداری از فرصتهای مناسب بستگی دارد و نباید آنها را به رایگان از کف داد. سیاست، چیزی غیر از درک همین لحظه ها نیست. بی جهت سیاستمداران را به شکارچی تشبیه نکرده اند.
اگر امروز توان شناخت واقعیت کنونی و ارائه راه حل مناسب و پاسخ به «تجسم فرصت» را نداشته باشیم، فردا هم توانایی اثرگذاری در روند تغییرات سیاسی کشور را نخواهیم داشت. روند آینده بیشتر به تصمیمات فعلی بستگی دارد و باید به گونهای بایسته آن را انتخاب کرد.
سیاست محصول شجاعت تصمیم گیری بر اساس نیازهای زمانه در هنگامه فرصتهای تاریخی است و این تنها هنگامی میسر میشود که انسان بتواند با بیرون آمدن از محیط بسته و تکراری پایگاه مهمی برای منابع سیاسی ـ استراتژیک تولید کند تا با جلب سایر نیروهای اجتماعی، بسیج همگانی برای ایجاد نظمی تازه امکانپذیر گردد.
سرنوشت ایران و آینده سیاسی کشور را واقعیتهای عینی جامعه و کف خیابان رقم میزند و نه تصورات ذهنی و اغلب نادرست برخی از مدعیان.
بیدار شدن آسان نیست، اکبر کرمی